پروفسور ابوالقاسم غفاری: هر چند که انگلیسی انیشتین در آن زمان چندان خوب نبود، اما بعد از خواندن و مطالعۀ مقالۀ علمی‌ام، از طریق پست جوابی برایم ارسال کرد. ایشان نوشته بود Very Interestingیعنی بسیار جالب است.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فناوری و نوآوری، پروفسور ابوالقاسم غفاری در سال 1286 هجری شمسی مصادف با 1907 میلادی در محلۀ میدان بهارستان تهران متولد شد. وی در طول حیات ارزشمند خود شاهد دو جنگ جهانی اول و دوم و نیز انقلاب‌ها و دگرگونی‌های مختلفی در عرصه‌های بین‌المللی و نیز در داخل ایران بود. با این وجود ایشان همواره، تنها در راه اعتلای علمی ایران و جهان قدم برداشت و تند باد حوادثِ روزگار وی را از اهداف اولیه‌اش دور نکرد.

پروفسور غفاری علارغم کهولت سن، به دلیل حافظۀ استثنایی که داشت حتی دوران قبل از به حکومت رسیدن سلسۀ پادشاهی پهلوی و به قدرت رسیدن رضا شاه را به وضوح و با جزئیات کامل به خاطر داشت.



وی از دوران کودکی خود چنین یاد می‌کرد:     

"من دوران حکومت احمد شاه قاجار را به خوبی به یاد دارم. در آن زمان و در محله‌ای که ما زندگی می‌کردیم مدرسۀ ابتدایی وجود نداشت. چند تن از پسران و دختران محلۀ ما جمع شدند و معلمی استخدام کردند که به ما درس بدهد. به یاد دارم که معلم ما یک سیّدِ آخوند بود. و کلاس‌های ما هر ماه در منزل یکی از شاگردان برگزار می‌شد. بعدها مدرسۀ ابتدایی به نام "اشراف" تاسیس گردید که رایگان بود. چون من سواد خواندن و نوشتن را آموخته بودم از من امتحانی گرفتند و مرا در کلاس دوم ثبت نام نمودند. در آن زمان کلاس چهارم ابتدایی امتحان نهایی داشت و ما را برای امتحان نهایی به مدرسۀ دارالفنون بردند. من در این امتحان نهایی شاگرد اول شدم.

در دارالفنون ما استادان بسیار خوبی داشتیم از جمله دکتر قاسم افشار که پدر ایرج افشار بود. در آن زمان در تهران تنها پنج مدرسۀ متوسطه وجود داشت که دارالفنون بهترین آنها بود و مرحوم فروغی ریاست آن را به عهده داشت."


پروفسور غفاری در سال 1325 و به دعوت دانشگاه سلطنتی لندن برای اخذ مدرک فوق دکترای خود به انگلستان رفت. وی در انگلستان به تحقیق در زمینۀ فیزیک پرداخت و تئوری نسبیت فیزیک را نزد پروفسور میلن در انگلستان فرا گرفت و چندین مقالۀ ارزنده در این زمینه نوشت.

وی کپی یکی از مقالاتی را که در پاریس نوشته بود برای انیشتین به آمریکا فرستاد. وی می‌گوید هر چند که انگلیسی انیشتین در آن زمان چندان خوب نبود، اما بعد از خواندن و مطالعۀ مقالۀ علمی من با پست جوابی از وی دریافت کردم و ایشان نوشته بود Very Interesting  یعنی بسیار جالب است.

در سال 1329 به دعوت دانشگاه هاروارد، به آنجا نقل مکان کرد و تحقیقاتی را در زمینۀ معادلات دیفرانسیل و نیز حل مسائل داینامیک به انجام رساند. در این مدت همچنین به عنوان عضو موقت انستیتوی مطالعات پیشرفته در پرینستون و نیز دستیار تحقیقاتی ریاضیات در دانشگاه ایالتی پرینستون انتخاب گردید.


وی با پروفسور آلبرت اینشتین در رابطه با نظریۀ وحدت میدان‌ها فعالیت کرد و هم زمان، با پروفسور "مورس" و "لفچز" در رابطه با معادلات دیفرانسیل در ابعاد بزرگ کار کرد. در 1331 بار دیگر به ایران بازگشت و به تدریس معادلات دیفرانسیل در دانشگاه تهران پرداخت. پس از آن مجدداً به آمریکا رفت و از سال 1337 تا 1341 در این دانشگاه به تدریس معادلات دیفرانسیل پرداخت. درسال 1337 رسالۀ پروفسوری خود را در زمینۀ ریاضیات و استاتیک در دانشگاه واشنگتن ارائه داد و در سال 1343، تحت عنوان دانشمند هوافضا به پایگاه فضایی Goddard ناسا نقل مکان کرد. پس از آن به پروژه عظیم آپولو پیوست و به انجام محاسبات مربوط به مسیر انتقال کپسول حامل انسان به مدار ماه پرداخت. در سال 1351، از ناسا بازنشسته شد و تحقیقات خود را در زمینه داینامیک‌های ستاره‌ای و کنترل ماموریت‌های بین سیاره‌ای ادامه داد. او در سال 1348 به پاس خدماتش در جریان ماموریت آپولوی 11 از طرف نیکسون، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، مدال افتخار دریافت کرد. وی همچنین در پروژۀ جنگ ستارگان نیز فعالیت‌هایی را به انجام رسانید.


 

وی از خاطرات دوران خدمت در سازمان مدیریت هوا فضای آمریکا، ناسا می‌گوید:

"ناسا،
هشت شعبه داشت که شعبۀ مربوط به موشک‌های فضایی آن در ایالت آلاباما قرار داشت و ریاست آن را دکتر"ورنر فون براون" پدر موشک‌های فضایی آمریکا عهده دار بود. در این بخش قریب به 40 آلمانی با تابعیت آمریکایی فعالیت می‌کردند. من در یکی از سخنرانی‌های "فون براون" در واشنگتن با او آشنا شدم. او پس از کار در آلاباما، معاونت ناسا را به عهده گرفت و پس از آن نیز به نیویورک نقل مکان کرد و مدیر یک کمپانی ساخت هواپیماهای F14 شد. در این مدت همچنین سفری به تهران داشت.

در هر صورت، دو سال اولیۀ فعالیت‌های من در ناسا، در زمینۀ مشاوره بود و بعد از آن به پروژۀ آپولو انتقال یافتم. پس از آن نیز به پروژه ژوپیتر ملحق شدم. در پایان هم از ناسا به دلیل مشکلات رفت و آمد به ایران، تقاضای بازنشستگی کردم. پیش از آپولو، موشک‌های ردستون و تیتان، منحصراً توسط ارتش آمریکا ساخته می‌شد اما پس از شروع پروژۀ آپولو، موشک‌های ساترن که مختص سفر به ماه بودند ساخته شد.

وظیفۀ ما در آپولو، تعیین مسیر فضاپیما در جریان سفر به ماه بود تا فضاپیما بتواند در کوتاهترین زمان، حداکثر فعالیت را انجام دهد و یا اگر اشتباهاتی در مسیر رخ می‌داد، آنها را اصلاح می‌کردیم. ما از ابتدای پروژه و از ماموریت آپولوی 1 در ناسا استخدام شدیم. پرتاب‌های اولیه تا آپولوی 11 همگی آزمایشی بودند تا بالاخره آپولو 11 موفق شد بر سطح ماه فرود بیاید."




این استاد ارزندۀ ریاضیات و فیزیک که آبان ماه سال 92 دارفانی را وادع گفت، طی حیات علمی خود مفتخر به دریافت نشان‌های معتبر مختلفی از مراکز و مؤسسات علمی دنیا شد. روحشان شاد و یادشان گرامی...
 

بازخوانی یک گفتگو با دکتر غفاری

من در سال 1286 در تهران، حوالی میدان بهارستان به دنیا آمدم. پدرم میرزا حسین خان غفاری، دبیر ارشد اداره پرسنل وزارت عدلیه بود. در محله ما یک روحانی بود که درس می‌داد بعدا به تدریج مدرسه شروع شد و به دارالفنون رفتم. بعد از ورود به دارالفنون با چند نفر دیگر سال پنجم متوسطه را تابستان خواندیم و به اصطلاح «دو کلاس یکی» کردیم.


هشترودی، دوست و همکاری که به چشم استاد به او نگاه می‌کردم

آن موقع ریاضی را نزد مرحوم محسن هشترودی که از دیپلمه‌های سابق دارالفنون بود، خواندیم. من از همان سال‌ها با شادروان هشترودی آشنا شدم و سال‌ها بعد همچنان افتخار دوستی و همکاری با او را داشتم. هشترودی انسانی بسیار شریف و دانشمند بود و بعدها هم اگرچه همکار من بود ولی همیشه به چشم استاد به او نگاه می‌کردم.

ما در شهریور 1307(1929) جزو اولین گروه دانشجویان به فرانسه اعزام شدیم در آن سال‌ها دکتر هشترودی برای تدریس ریاضی در تهران ماند و بعدا به ما ملحق شد. ما پس از ورود به فرانسه ابتدا زبانمان را در لیسه کامل کردیم. بعد ما را به دانشگاه نانسی فرستادند که در آنجا لیسانس ریاضی گرفتم و بعد تحصیلات خود را تا کسب دکتری ریاضیات در دانشگاه پاریس در سوربون ادامه دادم. پس از آن در سال 1936 در رصدخانه پاریس به عنوان کارآموز مشغول به کار شدم.


تحقیق در محاسبه نیروی مورد نیاز پرتاب موشک به ماه سه دهه قبل از پرتاب آپولو

کار من در حوزه مکانیک سماوی بود که اساس آن محاسبه این مطلب بود که چه مقدار نیرو برای پرتاب کردن یک راکت به مدار اطراف کره ماه بدون خطا کردن مورد نیاز است.

در اسفند 1315( آوریل 1937) در پی فراخوان وزیر فرهنگ وقت (مرحوم علی اصغر حکمت) که فارغ‌التحصیلان را به تهران فراخوانده بود به ایران برگشتم و در هشتم فروردین 1316 (1937) به عنوان دانشیار در دانشسرای عالی استخدام شدم.

دانشسرای عالی که بعدها به دانشگاه تهران تبدیل شد در سال 1313 تاسیس شده بود و شامل دانشکده‌های علوم و ادبیات بود. من در آنجا آنالیز عالی تدریس می‌کردم که البته قبل از من شادروان دکتر آل بویه، شادروان دکتر علی افضلی‌پور و شادروان پرفسور تقی فاطمی در رشته ریاضی شروع به کار بوده‌اند. من از سال 1938 تا 1941 به خدمت سربازی اعزام شدم و در اداره جغرافیایی ستاد ارتش ماموریت سطح‌بندی اراضی شمال تهران برای آماده‌سازی جهت استفاده ارتش را عهده‌دار شدم.


دعوت به بزرگترین مراکز علمی دنیا به دلیل سابقه تحقیق در تئوری «حرکت براونی» انشتین

حدود سال 1944 به دعوت دانشگاه لندن، سال 1950 به دعوت دانشگاه هاروارد و از سال 1951 به دعوت انستیتو مطالعات پیشرفته (پرینستون) جهت تدریس و کارهای تحقیقاتی در خارج کشور فعالیت داشتم. علت دعوت از من موضوع تز دکتری‌ام در دانشگاه سوربون بود که راجع به جنبه ریاضی کارهای اولیه انشتین بود. انشتین در سال 1905، پنج مقاله منتشر کرد که دو مقاله درباره «حرکت براونی» بود.

بعد یک استاد روسی (پرفسور آندری کرنوکرف) و یک محقق انگلیسی، تئوری انیشتن را به صورت یک معادله ریاضی درآورد که حل آن معادله (معادله کلمن - کرنوکرف) بر عهده من بود.


دعوت به هاروارد به عنوان یکی از نخستین محققان بورسیه ایرانی

در آن سال‌ها در بحبوحه جنگ جهانی دوم انگلیسی‌ها خیلی از کسانی که در فیزیک و ریاضی کار کرده بودند را به دانشگاه لندن دعوت کرده بودند و شب و روز تحقیقات می‌کردند. یادم هست زمانی که با کشتی به انگلستان می‌رفتیم، کشتی از ترس زیردریایی‌های آلمانی فقط روزها حرکت می‌کرد. به هر حال من تا سال 1948در انگلستان بودم و مجددا به ایران برگشتم تا این که دو سال بعد به دعوت دانشگاه هاروارد به عنوان محقق فولبرایت(بورسیه) به آمریکا رفتم. من در آن دانشگاه به عنوان استادیار پژوهشی در زمینه معادلات دیفرانسیل و در ادامه در حوزه دینامیک گازی کار می‌کردم.

دکتر هشترودی هم مثل من یکی از اولین محققان فولبرایت ایرانی بود که همزمان با من در دانشگاه هاروارد بود و در زمینه ریاضیات کار می‌کرد. سال بعد با حمایت دانشگاه هاروارد، موسسه تحقیقات پیشرفته (Institute for Advanced Study) از من و شادروان هشترودی به عنوان محقق فولبرایت دعوت کرد.

البته رفتن به خارج چندان هم راحت نبود. شادروان دکتر سیاسی که در آن زمان رییس دانشگاه تهران بود، خیلی مایل بود که استادان هر یک در رشته خود کاری کنند که دانشگاه که در آن وقت جوان بود ارتقاء پیدا کند. در این رابطه قانونی داشتیم که این قبیل سفرها را باید ابتدا شورای دانشکده علوم و بعد شورای عالی دانشگاه تایید کند و در واقع من خیلی مدیون همکارانم هستم.

زمانی که من در پرینستون بودم، رییس انستیتو، پرفسور رابرت اوپنهایمر بود که مدیریت ساخت بمب اتمی را برعهده داشت. طبق معمول که هر کسی به آن دانشگاه می‌آمد ابتدا با او مصاحبه می‌کردند. اوپنهایمر تا فهمید ایرانی هستم گفت، من شاگردی ایرانی داشتم به نام دکتر کمال (استاد کمال‌الدین جناب) و سراغ وی را گرفت. دکتر جناب با ما در دانشگاه نانسی بود و بعد از اخذ لیسانس به کالیفرنیا(کلتک) رفته بود و در آنجا مدتی شاگرد اوپنهایمر بود.


حضور و ارتباط علمی با انشتین در آخرین سال‌های حضورش در موسسه تحقیقات پیشرفته پرینستون

حضور من در Institute for Advanced Study، همزمان بود با آخرین سال‌های فعالیت انشتین در انستیتو. رییس بخش ریاضی دانشگاه پرینستون که انگلیسی بود من را به انشتین معرفی کرد و در مدتی که در پرینستون بودم در زمینه نظریات انشتین درباره نزدیکی قوای الکترومگنتیک و قوای گرانشی کار می‌کردم.

من در سال 1951-52 (سپتامبر 1951 تا سپتامبر 1952) در پرینستون افتخار آشنایی با انشتین را پیدا کردم. البته از سال 1936 مکاتباتی با او داشتم، چون تز دکتری من در پاریس به Brownian Motion مربوط بود که در سال 1905 انشتین مطلبی را در مورد آن نوشته بود. یادم هست اولین جلسه من با انشتین در پرینستون در صبح اولین سه شنبه سپتامبر 1951 بود. وی روزها در حدود ساعت 10 به سر کار می آمد و در حدود ساعت 1بعد از ظهر هم می‌رفت. ملاقات من با ایشان معمولا روزهای سه شنبه بعد از ساعت 10 بود و گفت‌وگوهای ما تنها مربوط می شد به Unified Field Theory. البته کار آینشتاین بیشتر نسبیت عمومی بود نه در فیزیک کوانتوم، اما خوب به هر حال به همدیگر مربوط می شوند.

رابرت اوپنهایمر و انشتین از ساخت بمب هیدروژنی که در آن زمان آمریکا در تلاش تولید آن بود بسیار ناراحت بودند. اپنهایمر به دلیل این مخالف‌ها متاسفانه برکنار شد و انشتین هم که اساسا برکنار بود. هر دوی آنها از انفجار بمب اتمی در هیروشیما هم به شدت ناراحت بودند و نگران بودند که اگر بمب هیدروژنی ساخته شود، اساسش به مراتب بدتر از بمب اتمی است. البته با من در این مورد صحبتی نمی کردند، اما با هم که صحبت می کردند، معلوم بود بسیار ناراحتند.

من تا آخر 1952 در دانشگاه پرینستون بودم و باز به تهران برگشتم و تدریس را ادامه دادم. در مدتی که من در ایران نبودم شادروان دکتر احمد بهفروز و شادروان دکتر عباس ریاضی کرمانی درس‌های من را ارائه می‌دادند.


مراسم ترحیم اینشتین


زمانی که در آمریکا بودم دوستی داشتم به نام ابراهام پایس (Abraham Pais) که سال‌ها با انشتین کار می‌کرد و بعدها استاد فیزیک دانشگاه راکفلر در نیویورک شد. او که لهستانی بود بسیار شبیه یکی از دوستان نزدیک من در دانشسرای عالی بود. وقتی که به تهران می‌آمدم با او قرار گذاشتم که اگر موضوعی مورد علاقه من مطرح شود، با من در تهران تماس بگیرد. یک روز (در آوریل 1955) به من تلفن زد که انشتین در بیمارستان فوت کرده است. همان روز این پیغام را به دکتر اقبال رییس وقت دانشگاه تهران نشان دادم و گفتم اگر لازم است شرحی بنویسم و گفت بنویس. دو روز بعد در دانشکده علوم دانشگاه تهران جلسه‌ای برای یادبود انشتین ترتیب دادند که البته به من نگفته بودند و از طریق یکی از دوستانم که من را به مراسم برد مطلع شدم. ابتدا دکتر اقبال مقداری بر اساس شرحی که نوشته بودم درباره انیشتین صحبت کرد و بعد هم دکتر حسابی و دکتر هشترودی مقداری صحبت کردیم.



همکاری با آژانس فضایی آمریکا از بدو تشکیل در ابتدای دهه 1960

بعد از آن مسائلی در دانشکده علوم برای من پیش آمد که در سپتامبر 1956 به واشنگتن آمدم و در اداره ملی استانداردهای آمریکا مشغول به کار شدم. شوروی در سال 1957 ماهواره اسپوتنیک را به فضا فرستاد و آمریکایی هم با این که کارهایی درباره فضا می‌کردند ولی تا آن زمان موفق به پرتاب ماهواره به فضا نشده بودند این بود که بعد از ریاست جمهوری کندی در 1960 تصمیم گرفتند که آژانس فضایی آمریکا (ناسا) را تشکیل دهند و من در همان زمان که در آن اداره کار می‌کردم، مدت دو سال هفته‌یی دو روز به عنوان مشاور در اداره مقدماتی ناسا در مرکز فضایی گودارد کار می‌کردم و از 1964 رسما به ناسا منتقل شدم.


مشارکت در محاسبات پرتاب فضاپیمای آپولو به ماه

بعد از تشکیل ناسا قرار شد همان دهه به ماه بروند. من در بدو ورود به ناسا در قسمت مربوط به برنامه فضایی سرنشین‌دار(ماموریت آپولو) کار می‌کردم و عضو گروهی بودم که محاسبات پرتاب فضاپیمای آپولو به ماه را انجام می‌دادند. من تنها عضو خارجی گروه بودم البته چند آلمانی هم در این پروژه کار می‌کردند که تبعیت آمریکایی داشتند.

ما باید جاذبه زمین و ماه را محاسبه و مشخص می‌کردیم که چه مقدار و چگونه اصلاحات میان دوره‌ای قدرتمند برای استقرار یک راکت در مدار اطراف ماه مورد نیاز است.

یک اشتباه کافی بود تا راکت با ماه تصادم کند و یا از مدار خارج شده و به اعماق فضا بیافتد. ما همچنین باید بازگشت دوباره فضاپیمای سرنشین‌دار را هم محاسبه می‌کردیم.



خاطره تلخ انفجار آپولو 1

از آن دوران خاطرات زیادی دارم که هنوز هم وقتی یاد‌ آنها می‌افتم تنم می‌لرزد. وقتی می‌خواستند آپولو 1 را پرتاب کنند در مرکز ناسا از تلویزیون بزرگی که قرار داشت پرتاب آن را تماشا می‌کردیم. این فضاپیما همین که فضانوردان خواستند سوار آن شوند آتش گرفت و فضانوردان آن جان دادند.

هر کس این صحنه‌ها را ببیند ناراحت می‌شود. مرگ دلخراش فضانوردان که افراد سالم و ورزشکاری بودند و تمرینات بسیار سختی را پشت سر گذاشته بودند حقیقتا ناراحت‌کننده بود. سرانجام در جولای 1969 بود که آپولو 11 توانست با موفقیت به ماه برود و برگردد و بعد آن آپولو 13 هم در راه دچار مشکل شد ولی توانستند با زرنگی آنها را به سلامت برگردانند که کار بسیار مشکلی بود.


دریافت مدال افتخار ماموریت سفر به ماه از رییس‌جمهور وقت آمریکا

بعد از موفقیت ماموریت آپولو 11 جشن گرفتند و ما را به کاخ سفید دعوت کردند و به دلیل خدمت در این ماموریت فضایی تاریخی از رییس‌جمهور وقت آمریکا مدال گرفتیم. یادم هست مراسم باشکوهی بود که تعداد خبرنگاران حاضر در آن بسیار بیش از دانشمندان و محققان بود.

ناسا در ابتدا دارای 10 مرکز مختلف بود و تا جایی که یادم می‌آید در آن سال‌ها من تنها ایرانی در مرکز گودارد بودم. ایرانی دیگری که به ناسا آمد، دکتر کاظم امیدوار بود که در قسمت فیزیک اتمسفریک کار می‌کرد.


همکاری در طرح‌های فضایی پس از بازنشستگی از ناسا

من در آوریل 1971 به دلیل گرفتاری شخصی که در تهران برایم پیش آمد در 62 سالگی تقاضای بازنشستگی کردم و به ایران برگشتم با این که می‌توانستم تا 65 سالگی در ناسا کار کنم. با این حال یک سال بعد دوباره به آمریکا برگشتم. در آنجا پروژه‌ای بود مرتبط با طرح جنگ ستارگان که در آن همکاری داشتم و بعد از آن دیگر در جایی مشغول نبودم و طول این سالها عضو چند انجمن و ویراستار چند مجله علمی بودم.