استاد کریم مجتهدی میگوید: فلسفه همت و پشتکار میخواهد، تلاش میخواهد. اگر فلسفه مطرح نشود، کمیت همه علوم لنگ میزند. فلسفه را برای تأیید و یا رد نمیخوانند، فلسفه را میخوانند تا بیاموزند فکر کردن را. فلسفه غذای روح انسان است تا فکر انسان را غنی کند و به آن گسترش دهد. چیزی که امروز در جامعه با آن مواجه هستیم فقدان تفکر فلسفی است. تا زمانیکه نتوانیم یک مسئله را درست مطرح کنیم نمیتوانیم برای راه حل درست آن قدمی برداریم و تمام راهحلها کاذب است.
دکتر کریم مجتهدی؛ متولد 1309 در شهر تبریز است. وی پس گذراندن دوره دبیرستان در دبیرستان البرز و اخذ مدرک دیپلم در هیجده سالگی و برای ادامه تحصیل به فرانسه و دانشگاه «سوربن» پاریس که مهمترین دانشگاه فرانسه است، عزیمت کرد. وی در آن زمان تنها ایرانی بود که موفق به قبولی در آزمون «پروپتودیک» propedeutique)) شد. دکتر کریم مجتهدی که در دورهی جوانی آثار زیادی به زبان فرانسه نوشته و یا از فارسی بدان زبان ترجمه کرده است، پس از گذراندن دوره دکتری به کشور بازگشت و در دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد.استاد کریم مجتهدی میگوید: فلسفه همت و پشتکار میخواهد، تلاش میخواهد. اگر فلسفه مطرح نشود، کمیت همه علوم لنگ میزند. فلسفه را برای تأیید و یا رد نمیخوانند، فلسفه را میخوانند تا بیاموزند فکر کردن را. فلسفه غذای روح انسان است تا فکر انسان را غنی کند و به آن گسترش دهد. چیزی که امروز در جامعه با آن مواجه هستیم فقدان تفکر فلسفی است. تا زمانیکه نتوانیم یک مسئله را درست مطرح کنیم نمیتوانیم برای راه حل درست آن قدمی برداریم و تمام راهحلها کاذب است.
برای شروع گفتوگو، چه شد که برخلاف دیگران، شما به جای تحصیل در رشتههای مهندسی و پزشکی که از جایگاه خوبی در جامعه آن روز برخوردار بود، به سمت علوم انسانی و مخصوصا فلسفه گرایش پیدا کردید؟
در دوره بعد از جنگ جهانی دوم، فضای خاصی بر تهران حاکم بود. در آن زمان در دبیرستان فیروزبهرام و بعر از آن در البرز درس میخواندم. دانشجویان تصور داشتند میتوانند با انتخاب راه درست در سرنوشت کشور تاثیرگذار باشند؛ به همین دلیل غالبا به سمت رشتههای مهندسی و پزشکی رفتند و برخی نیز در دانشکده حقوق تحصیل میکردند البته فلسفه هم رواج داشت اما به دلیل شرایط خاص اجتماعی آن دوران آنچه بیشتر مورد توجه بود فلسفه سیاسی بود. در این بین، معماری علاقه من بود؛ چراکه هم هنر بود و هم یک رشته فنی.
ولی معماری از دسته علومی است که نیاز به تبحر خاصی در ریاضی دارد؟
در دبیرستان شاگرد نمونه نبودم اما در درس هندسه بسیار تسلط داشتم. به همین خاطر بود که اطرافیان هم اعتقاد داشتند من در معماری میتوانم موفق شوم. هنوز هم فکر می کنم معماری بسیار مهم و فرهنگساز است. امروزه رگههای معماری جدید را در هنر و صنعت و نقاشی میبینیم. معماری در واقع نگاه جدیدی از زندگی به جامعه مدنی میدهد.
پس چه شد که به فلسفه علاقمند شدید؟
به مرور و با توجه به تحولات اجتماعی تصمیم گرفتم بر خلاف جهت جریان آب شنا کنم و به جای تحصیل در رشتههای مهندسی و پزشکی، در فلسفه ادامه تحصیل دهم. بخشی از این تصمیم به دلیل این بود که در جوانی به شدت به خواندن کتاب علاقه داشتم و بخش دیگر علاقه به فهم ریشههای علم بود. در حقیقت فلسفه خواندم تا بتوانم به ریشههای علم و فرهنگ دست پیدا کنم.
خانواده با تصمیم شما موافق بود؟
به هیچ وجه؛ برادرانم در رشتههای مهندسی و شیمی درس خوانده بودند و همگی در شرکتهای بزرگی مانند شرکت نفت مشغول کار بودند؛ به همین جهت ادامه تحصیل من در رشته فلسفه برای خانوادهام بسیار سنگین و غیرقابل قبول بود؛ آنان هیچ آیندهای را برای من در رشته فلسفه مقدور نمی دانستند. اما من خیلی مصمم بودم.
انتخاب فرانسه برای ادامه تحصیل به دلیل جایگاه ویژه علوم انسانی در آن کشور بود؟
در آن زمان به دلیل نبود اختلاف ارزی زیاد تحصیل افراد در خارج از کشور بارمالی زیادی را برای خانوادهها به همراه نداشت؛ از طرفی خیلی خوب میتوانستم به زبان فرانسه صحبت کنم و حتی اعضای خانواده من نیز با زبان فرانسه آشنا بودند. این بود که تصمیم گرفتم بعد از گرفتن دیپلم برای ادامه تحصیل به فرانسه بروم و در حالی برای گذراندن دوره کارشناسی به خارج از کشور رفتم که خیلی از افراد هم سن و سال من بعد از گرفتن مدرک کارشناسی و برای گذراندن تحصیلات تکمیلی راهی خارج از کشور میشدند.
قبولی در آزمون ورودی دانشگاه بزرگ و معتبری مانند سوربن تا چه حد دشوار بود؟
در آن زمان بین متقاضیان تحصیل در دانشگاه سوربن آزمون رقابتی و ورودی برگزار نمیشد و هر کس میبایست یک سال در آنجا تحصیل میکرد و بعد از یکسال در آزمون دانشگاه شرکت میکرد و در صورت قبولی دانشجو دانشگاه سوربن محسوب میشد. یکسال اول برای من بسیار سخت بود چراکه علاوه بر خواندن زبان فرانسه باید یک زبان اروپایی دیگر مثلا انگلیسی و یک زبان قدیمی دیگر را نیز میخواندیم و در پایان امتحانات در سطح بسیار بالایی برگزار میشد. من بعد از دوبار مردودی و در شهریور سال دوم حضورم در فرانسه در امتحانات پذیرفته شدم. بعد از ثبتنام وارد یک دوران بحرانی شدم؛ گاهی کار به جایی میرسید که با خودم میگفتم شاید حق با خانواده و اطرافیان بود و من باید به جای فلسفه، مهندسی و یا پزشکی را انتخاب میکردم هرچند الان بسیار خوشحالم که فلسفه خواندم. بعد از سال اول با امکانات خوبی که در دانشگاه وجود داشت و با توجه به اینکه میتوانستم از تمام کلاسها استفاده کنم شرایط بهتری پیدا کردم.
فضای علمی حاکم بر دانشگاه چگونه بود؟ تا چه میزان با دانشگاههای ایران در آن زمان متفاوت بود؟
اساتید سوربن برخلاف ما، خیلی برای یادگیری و یا عدم یادگیری دانشجو اهمیت قائل نبودند. آنان اعتقاد داشتن یادگیری درس مسئله دانشجو است و کوچکترین دلسوزی را در قبال دانشجو روا نمی داشتند. البته دانشجویان فرانسوی با توجه به اینکه در دبیرستانهای بسیار خوبی تحصیل کرده بودند خیلی با این موضوع مشکل نداشتند و عموما برای یادگیری مطالب بیشتر به سراغ اساتید میرفتند؛ از طرفی من فرانسوی نبودم و به همین دلیل خیلی از پرسشهایم بی پاسخ میماند. بعد از دو سال شرایط بهتر شد؛ امکانات بهتری بدست آوردم و خودم نیز با جدیت بیشتری درس خواندم.
چه زمانی به ایران بازگشتید؟
بعد از گرفتن مدرک کارشناسی ارشد و برای آشنا شدن با حال و هوای فرهنگی ایران و همچنین انتخاب موضوع برای مدت یکسال و نیم به کشور بازگشتم و از همان ابتدا به صورت حقالتدریسی در دروس متون فلسفه به زبان فرانسه و روش شناسی مشغول تدریس در دانشسرای عالی آن موقع شدم.
با توجه به اینکه شما از دوره کارشناسی به خارج از کشور رفته بودید و با فضای دانشگاهی ایران آشنایی زیادی نداشتید، برای تدریس مشکل نداشتید؟
مشکل من در فرانسه یادگیری مطالب بود و در ایران تفهیم آنچه آموخته بودم به دانشجویان. برای انتقال مطالب بایستی به زبان فارسی و برخی اصطلاحات دانشکدههای ایران آشنا میشدم. همین اتفاق در آشنا شدن من با فضای تدریس در ایران بسیار مهم بود.
و بعد هم برای گذراندن دوره دکتری دوباره به فرانسه عزیمت کردید؟
از بین چند نفری که متقاضی بورس تحصیلی در فرانسه بودیم، توانستم برای گذراندن دوره دکتری بورسیه شوم. در دوره دکتری اساتید بسیار با صداقت و با محبت بودند. در آن زمان دشمنیهایی که در حال حاضر وجود دارد نبود و بدترین برخورد با دانشجویی بیاعتنایی بود اما دشمنی وجود نداشت. به من پیشنهاد کردند به دلیل آشنا بودن با فرهنگ ایران روی یک موضوع مقایسهای کار کنم و برخی از فلاسفه غرب را با فیلسوفان ایرانی که نگاهی مشابه داشتند مقایسه کنم. از بین فلاسفه ایران افسرالدین کاشانی را انتخاب کردم و او را با افرادی که فکر و نگاهی مشابه او در قرون وسطی و در بین نوافلاطونیها داشتند مقایسه کردم. در واقع یک کار تطبیقی انجام دادم و دو رساله از افسرالدین کاشانی یعنی جاودانه نامه را نیز به زبان فرانسه ترجمه کردم.
بلافاصله در بازگشت از فرانسه در دانشگاه تهران مشغول تدریس شدید؟
رساله خود را به دکتر یحیی مهدوی رئیس وقت گروه فلسفه دانشگاه تهران رساندم و پائیز همان سال به تهران برگشتم و با تماسی که با وی داشتم برای تدریس در دانشگاه تهران دعوت شدم. من در زندگی خود بسیار به وی مدیون هستم. البته در ابتدا باور اینکه من در آزمون ابتدایی دانشگاه سوربن موفق شدهام برای او سخت بود ولی با دیدن کارنامه تحصیلی من و آزمونی که شخصا از من گرفت، سرانجام با تدریس من در دانشگاه تهران موافقت کرد.
بعد از 50 سال تدریس، آیا جلسه اول تدریس خود را به یاد دارید؟
به نحو آزمایشی در جلسه اول در کلاس در دکتر مهدوی و در حضور خود او، درباره هانری بریکسون سخنرانی کردم. این در واقع یک آزمون عملی برای سنجش توانایی من در تدریس بود. بعد از آن جلسه وی ضمن ابراز رضایت از سخنرانی من، گفت باید روی زبان فارسی بیشتر کار کنی و به اصطلاحات دانشکده بیشتر آشنا شوی. به این ترتیب کار تدریس من چند ماه قبل از آنکه حکم من ابلاغ شود، آغاز شد. در آن سالها به دلیل اینکه حقوق دانشگاه کفاف زندگی را نمیداد، برای تامین مخارج زندگی 40 ساعت در هفته، سه درس را در مراکز آموزشی مختلف مانند مدارس عالی، دانشگاه الزهرا، دانشگاه تهران و غیره تدریس میکردم. این کار خیلی افراطی بود اما اعتقاد دارم در آن دوران سخت خیلی بیشتر از دوران دانشجویی در دانشگاه سوربن آموختم. بعد از بیش از 50 سال تدریس, معتقدم تدریس یکجور به روز رسانی اطلاعات و در عین حال وسیله خوبی برای شناخت خود و ارزیابی امکانات خود است.
در بین شاگردانتان چه افرادی توانستند در رشته فلسفه موفق شوند؟
به جرأت میتوانم ادعا کنم اغلب کسانی که امروز نامشان در فلسفه بر سر زبانها است، روزی شاگرد کلاس من بودهاند. اینان همان افرادی هستند که در کلاس نیز عملکرد خوبی داشتند. یک ماه قبل دو تن از شاگردانم بحث هگل را آغاز کردهاند.
لازمه تحصیل در فلسفه چیست؟
فلسفه همت و پشتکار میخواهد، تلاش میخواهد. اگر فلسفه مطرح نشود، کمیت همه علوم لنگ میزند. فلسفه را برای تأیید و یا رد نمیخوانند، فلسفه را میخوانند تا بیاموزند فکر کردن را. فلسفه غذای روح انسان است تا فکر انسان را غنی کند و به آن گسترش دهد.
با این تعریف فکر با بازتاب شرطی چه تفاوتی دارد؟
فکر با بازتاب شرطی متفاوت است. بازتاب شرطی همان عکسالعمل به محرک خارجی است.
آیا جامعه امروز با وجود این همه پیشرفت در فناوری و تولیدات صنعتی، هنوز نیازمند فلسفه است؟
چیزی که امروز در جامعه با آن مواجه هستیم فقدان تفکر فلسفی است. تا زمانیکه نتوانیم یک مسئله را درست مطرح کنیم نمیتوانیم برای راه حل درست آن قدمی برداریم. تمام راهحلها کاذب است. در وهله اول باید مسئله درست مطرح شود. مسئله اشتغال جوانان باید درست مطرح شود.
یعنی برای حل مسئله اشتغال نیازمند نگاه فلسفی هستیم؟ نگاه فلسفی به این موضوع چگونه است؟
در همه دنیا این مشکل وجود دارد اما در ایران بیشتر است. جوان ما تحصیل کرده است اما نمیتواند در شغل مناسب فعالیت کند. در وهله اول باید دید چرا جوان با تحصیلاتی که دارد نمیتواند کار کند؟ آیا دروسی که در زمان تحصیل به جوانان ارائه میشود میتواند برای او اشتغال آفرین باشد؟ متاسفانه جوان ما در رشتهای که تحصیل کرده است، تبحر ندارد. مشکل اصلی این است.
در برنامهریزیها برای حل مشکل اشتغال چه نکاتی باید رعایت شود؟
برنامهریزی بایستی بر اساس یک تفکر بنیادی انجام شود. در حال حاضر برنامهریزیها به صورت صوری و آماری تدوین میشود. مسئله اصلی از دست دادن شأن کار کردن است. جوان ما نه به لحاظ روحی و نه به لحاظ جسمی و نه حتی به لحاظ منطقی قادر به کار کردن نیست. چون ضوابط درستی برای گزینش کردن وجود ندارد و اگر هم باشد عملا مراعات نمی شود و شاهد شرایط کنونی هستیم.
چرا فلسفه با این همه تاثیر در کیفیت انسان در همه دورانها و در همه جوامع مخصوصا جامعه ایرانی تا این حد مهجور است؟
فلسفه همواره مهجور بوده است اما در واقع هرگز مهجور نبوده است. این انزوا سرنوشت فلسفه است. عامه به فلسفه توجه ندارد اما فلسفه مسیر خود را ادامه میدهد. در تاریخ فلاسفه در بدترین شرایط هم کار خود را انجام دادهاند.
به همین دلیل است که فلاسفه معمولا در حال سفر از نقطهای به نقطهای دیگر هستند؟
این فکر است که از منطقهای به منطقه دیگر میرود. فکر تسری پیدا میکند. در ابتدا چه کسی فکر میکرد تفکر انقلاب اسلامی تا این حد جهانگیر شود؟
اگر بخواهید فلسفه را به زبان ساده بیان کنید؟
اگر فردی با خود صداقت داشته باشد میتواند درک کند، فلسفه همان درس حقیقی است. مابقی رشتهها در واقع یک شغل هستند؛ حتی پزشکی هم از این قاعده مستثنی نیست. فلسفه جایی است که انسان، با خود و با فرهنگ خودش تنها است و میتواند راجع به زیربنای فرهنگی خود بیاندیشد، راجع به زیربنای علوم بیاندیشد، این همان فلسفه است.
آیا فلسفه یک علم به معنای علوم دیگر است؟
فلسفه یک علم مستقل به معنای علوم دیگر نیست؛ فلسفه یک تعمق درباره علوم است. مثلا وقتی اینشتین درباره یک نظریه فکر میکند، فراتر از فیزیک گام برمیدارد و به اینشتین فیلسوف تبدیل میشود. فلسفه پژوهش را وسعت میدهد؛ فلسفه حب حکمت است، فلسفه دانشجویی است، پژوهش در عشق به دانش است، فلسفه علم را به پژوهش تبدیل میکند و در عین اینکه دانشجویی است، جویندگی است.
آیا دین فلسفه را میپذیرد؟
دین فلسفه نیست، فلسفه دین نیست. هیچ یک جای دیگری را نمیگیرد. دین ممکن است فلسفه را نپذیرد همانگونه که الزاما فیزیک و شیمی و دیگر علوم را نمیپذیرد. فلسفه راجع به دین فکر میکند. دین دستور است؛ دستور میدهد درستکار بودن را، اما فلسفه در مورد چگونگی درستکار بودن میاندیشد. در دین آنچه اصل قرار میگیرد وحی است، اما در فلسفه وحی وجود ندارد؛ فلسفه فکر است. تمام ادیان وحیانی است، وحی الهی است، دستور است؛ اما فلسفه چگونگی است.
اما افرادی مانند خواجه نصیر تا حدودی توانستهاند ارتباط منطقی بین دین و فلسفه ایجاد کنند؟
ابنسینا، خواجه نصیر و آکویینی از جمله افرادی بودند که توانستند ارتباط نسبی بین دین و فلسفه برقرار کنند. علم الهی بر وحی الهی انطباق دارد؛ اما بین وحی الهی و عقل انسان نمیتوان انطباق برقرار کرد. تلاش فلسفه نزدیک کردن این دو مقوله به یکدیگر است نه الزاما منطبق کردن آنها بر هم.
در عصر جدید و با توجه به تولد، پیشرفت و نفوذ علوم جدید، عقربه ذهن یک فیلسوف به کدام سو تمایل دارد؟
در عصر جدید کلام سنتی که همان کلام شیعی است در یک سو و در سوی دیگر علوم جدید مانند علوم طبیعی قرار دارد. عقربه ذهن فیلسوف امروزی در جایی میان کلام سنتی و علوم جدید است. برای فیلسوف علوم جدید مطرح است البته برخی مانند لایپنیتس سعی در هماهنگ کردن این دو داشتند. فیلسوف امروزی در تلاش برای ایجاد کردن هماهنگی بین علوم جدید و کلام سنتی است که نه کلام صدمه ببیند و نه علوم جدید نادیده گرفته شود. راهی که بتوان در عین پذیرش کلام سنتی و اعتقادات انسان نسبت به علوم جدید نیز مهجور نباشد.
آیا فلسفه در اثبات ذات مقدس خداوند هم به عقل رجوع میکند؟
در شناخت ذات مقدس خداوند اصل همان وحی است. وقتی اصل وحیانی باشد عقل انسان چه کوششی میتواند انجام دهد؟ حداقل ده برهان وجود دارد که همگی بر اساس عقل است؛ فلسفه خداوند را واجبالوجود میداند و ماسوا را ممکنالوجود. انسان یک موجود ممکنالوجود است، انسان یک امکان است. ممکن میتواند نفی شود اما واجب نفی ناپذیر است. بودن یا عدم ممکنالوجود ضرورت عقلانی ندارد، به همین دلیل نفی یا اثبات آن ضرورتی ندارد. البته حالت سومی هم وجود دارد و آن ممتنعالوجود است. از طرفی دیگر نفی واجبالوجود امکان ندارد چراکه همان فاعل "منیشاء" است. اما باز هم آنچه اصل است همان وحی است. حکم خداست.
این یعنی پذیرش ایمان؟
در فلسفه ایمان وجود ندارد. اساس فلسفه بر عقل، آن هم عقل مبتنی بر تجربه (مشاهده و آزمایش) است. بنابراین روش کار، موضوع کار و هدف کار ممکن است متفاوت باشند اما در عین حال همه آنها در تلاش برای هماهنگ کردن کلام سنتی و علوم جدید هستند.
فرمودید فلسفه بین کلام سنتی یا همان دین و علوم جدید قرار دارد، آیا عرفان و کلام هم در امتداد همین خط حضور دارند؟
فلسفه بین دین و علوم جدید قرار دارد؛ عرفان بین فلسفه و دین؛ در واقع عرفان با علوم جدید کاری ندارد. کلام بین عرفان و فلسفه است. کلام وجود خداوند را صحیح میداند و تلاش میکند استدلال کند؛ به عبارت دیگر کلام با قبول دین استدلال میکند. دین بر اساس وحی همان چیزی است که سنت میگوید؛ حدیث میگوید؛ روایت میگوید. اما طرف دیگر علوم جدید است. میان اینها رابط برقرار است؛ به عنوان مثال کلام به دین نزدیکتر است تا به فلسفه؛ فلسفه جدید به علوم جدید نزدیکتر است تا به دین. اگر فردی با صداقت و انصاف کار کند نمیتواند بین اینها انطباق کامل برقرار کند. البته رابطه نسبی وجود دارد اما انطباق کامل خیر.
برخی اعتقاد دارند فلسفه یک علم یونانی است و فلاسفه مسلمان در علم فلسفه فقط رهرو آنچه هستند که در یونان بیان شده است؟
لفظ فلسفه یونانی و به معنی دوستدار حکمت است، عشق به دانش، دانشجویی. در اینکه ریشه فلسفه اسلامی، فلسفه یونانی است شکی نیست؛ منطق ارسطو بین ما مسلمانان رواج زیادی دارد و مسلمانان در منطق ارسطویی تالیفات عدیدهای دارند. اما اینکه بخواهیم اصالت فلسفه ایرانی- اسلامی را نفی کنیم درست نیست. فلاسفه ایران و اسلام مطالب و بحث هایی را بیان کردهاند که در فلسفه یونان نبوده است. فلسفه اسلامی جنبههای بدیع بسیاری دارد. به عنوان نمونه بحث واجبالوجود بودن خداوند متعال را برای اولین بار ابنسینا مطرح کرد و از آن برای اثبات حضرت باریتعالی استفاده کرد. ابنسینا معتقد بود ماسوا ممکنالوجود است بنابراین نمیتواند خودش را بوجود آورد. در پس هر ممکنالوجودی علتی وجود دارد که آن علت او را بوجود آورده است. آن علت وجود خداوند واجبالوجود است.
یک ایرانی مسلمان برای دست یافتن به آنچه فلسفه در جستجوی آنست، تا چه حد به مطالعه فلسفه غرب نیازمند است؟
اگر فردی فلسفه غرب را به درستی مطالعه نکند نمیتواند به عمق فلسفه اسلامی برسد. در حال حاضر افرادی در ایران به اسم ابنسینا ذهن مردم را تفتیش میکنند. آنان معتقد هستند ابنسینا هویت ماست؛ آنان درست میگویند اما طوطیوار بیان کردند آنچه هزار سال پیش گفته شده است چه دردی را درمان میکند. هویت هر فرد فعل واقعی اوست، هویت هر ملت فعل اصل امروزی اوست. ابنسینا هویت ماست اما به شرطی که او را به روز درک کنیم. فرد اگر بخواهد به عمق فلسفه اسلامی پی ببرد ناگزیر است فلسفه غرب را خوب بشناسد. از طرفی یک ایرانی برای دانستن فلسفه غرب نیز باید فلسفه اسلامی را بخوبی درک کند و به محاسن و معایب و امکانات آن مسلط باشد. دانستن گذشتهی ایرانی است که فرد را برای دانستن فلسفه غرب آماده میکند.
از نگاه شما بزرگترین حقی که انسان دارد، چیست؟
در واقع تنها حقی که در انسان به رسمیت شناخته میشود حق زندگی کردن است. مابقی حقوق انسان بر اساس پذیرفتن همین حق به او داده میشود؛ به عنوان مثال به انسان حق خوردن داده شده است زیرا باید بخورد تا بتواند زندگی کند. ریشه تمام حقوق انسان حق زندگی کردن است و چون این حق از طرف خداوند سبحان به انسان داده شده است، یک حق اصیل است. فرهنگ ما در حال حاضر جنبه تظاهری پیدا کرده است و بیشتر به آن چیزی توجه میکنیم که دیده میشود. فرهنگ ما امروز تظاهر به فرهنگ است و نه عمق فرهنگ.
امروزه به کار بردن الفاظ لاتینی که معادل فارسی دارند، در بین تحصیلکردههای جامعه ایرانی به حدی رواج یافته است که در واقع یک امتیاز محسوب میشود، چرا شما بر استفاده از کلمات فارسی اصرار دارید؟
افرادی که فکر میکنند نباید زبان فارسی را آموخت و دستور زبان فارسی را یاد گرفت و به کار بست سخت در اشتباه هستند. آنها تیشه حماقت بر ریشه فرهنگ ایرانی میزنند. فردی که برای به رخ کشیدن علم خود دائما از کلمات و اصطلاحات لاتین استفاده میکند بیمار است. به درد خودنمایی دچار است. متاسفانه این امر در بین مسؤلان و اساتید و تحصیلکردهها بیشتر به چشم میخورد. چرا باید به جای کلمه "وقت" از واژه "time" استفاده کنیم؟ این نوع حرف زدن از روی عقده است؛ برای متمایز کردن خود از دیگران است. چه دردی است که به جای استفاده از کلمات ریشهدار فرهنگ خودمان از کلمات لاتینی استفاده کنیم که معادل فارسی دارند؟ جالب اینکه افرادی که از این کلمات استفاده میکنند اصلا نمیتوانند به زبان لاتین صحبت کنند! آنان با خودنمایی خود دروغ میگویند. این تظاهر بدبختی اجتماعی ماست که استفاده از کلمات لاتین برای افراد امتیاز آور است. این یک شگرد زرگری است. همه ما اسیر یک شهرت طلبی کاذب هستیم. ما باید شخصیت ایرانی خود را با تمام خوبیها و کاستیها حفظ کنیم و در مقام یک ایرانی ظاهر شویم. مشکلات با بکارگیری کلمات لاتین نه تنها حل نمیشود که تشدید میشود. در عهد عتیق «تورات» داستانی به این مضمون آمده است: مردم شهری برای رسیدن به خداوند متعال ساختن برجی بزرگ و بلند را آغاز کردند؛ خداوند بر آنان خشم گرفت و امر کرد آنان به زبانهای مختلفی با هم سخن گفتند در حالیکه هیچیک زبان دیگری را نمیفهمید. اینگونه بود که نه تنها آنان نتوانستند برج را بسازند بلکه نسبت به یکدیگر غریبه و بیگانه شدند.؛ این عذاب خداوند بر آنان بود. ما نیز به همین درد گرفتار شدهایم. این روند بکارگیری کلمات بیگانه عذاب همان برج غروری است که برای خود میساختیم. ما وقار ایرانی بودن خود را از دست دادهایم.
سینما در زندگی شما چه جایگاهی دارد؟
کسی که در فرانسه تحصیل کرده باشد یقینا به سینما علاقمند است. سینا بدون شک یکی از وسایل عمومی فرهنگ امروزی است که البته تاثیر آن فرار و از کتاب کمتر است. سینما هنر بسیار خاصی است که نه تنها هنر که یک صنعت امروزی است. یک سینماگر برای تولید فیلم به همان میزان که باید هنرمند باشد، به همان میزان نیز باید صنعتگر قابلی باشد. رسانه سینما را بلد بودن یعنی مسلط بودن به قابلیتها و تواناییهای سینما.
بزرگترین آرزوی استاد کریم مجتهدی چیست؟
آرزو دارم بتوانم یادداشتهایم را به کتاب تبدیل کنم. یادداشتهای زیادی دارم که برای نوشتن کتاب از آنها استفاده میکنم. امیدوارم بتوانم با انتشار کتابهایم یکی از خادمان واقعی فرهنگ کشور عزیزمان ایران باشم.
و حرف آخر استاد؟
نقل قول از کتاب تذکرهالاولیا عطار: این کتابی است که مخنثان را مرد کند، مردان را شیرمرد کند، شیرمردان را فرد کند و فردان را عین درد کند که هر کس این کتاب را چنان که باید برخواند آگاه گردد که آنچه درد بوده است در جانهای ایشان که چنین کارها و این چنین شیوه سخنها دل ایشان به صحرا آمده است.
منبع: bmn.ir
آثار:
دکتر کریم مجتهدی در دورهی جوانی آثار زیادی به زبان فرانسه نوشته و یا از فارسی بدان زبان ترجمه کرده است. قسمتهایی از این نوشته بیشتر به صورت مقالات یا کتاب چه در فرانسه و چه در ایران به چاپ رسیده است که ما در اینجا فقط به دو تا از آنها اشاره میکنیم.
1- La chute dAlamout
2- Afzaladdin kashani,Philosophe iranien.
در ایران آثار فلسفی و تخصصی ایشان شهرت بیشتری دارد که فهرست مهمترین آنها به ترتیب تاریخ چاپ در اینجا میآوریم:
ـ چند بحث کوتاه فلسفی، تهران،ابوریحان 1348
ـ فلسفهی نقادی کانت، چ 1 تهران، هما 1363ـ چ2 تهران امیرکبیر 1378 ـ چ 3 تهران، امیرکبیر 1380ـ چ 4 امیرکبیر 1385ـ چ 5 امیرکبیر 1388ـ چ 6 امیرکبیر 1390ـ چ 7 امیرکبیر 1393
ـ سیدجمالالدین اسدآبادی و تفکر جدید، تهران، نشر تاریخ ایران، 1363ـ چ 2ـ تهران ـ نشرتاریخ ایران 1385
ـ دربارهی هگل و فلسفهی او، تهران، امیرکبیر چ 1 1370،چ 2 77 ـ چ 3 ـ تهران امیرکبیر 1385ـ چ 4 ـ 1389
ـ نگاهی به فلسفههای جدید و معاصر در جهان غرب ، تهران ـ امیرکبیر چ 1ـ 1373 ـ چ 2 ـ 1378 ـ چ 3 ـ 1385
ـ پدیدارشناسی روح برحسب نظرهگل، تهران، علمی وفرهنگی، چ 1 ، 1371 ـ تهران، علمی و فرهنگی چ 2 1380 ـ چ 3، 1383
ـ فلسفه در قرون وسطی ، چ 1، امیرکبیر، 1375ـ چ 2 امیرکبیر 1379ـ چ 3 ـ تهران امیرکبیر 1385ـ چ 4 امیرکبیر 1387، چ 5 امیرکبیر1390
ـ دونس اسکوتوس وکانت به روایت هیدگر، تهران، سروش، 1376ـ چ 2 ـ سروش 1388
ـ منطق از نظرگاه هگل ، تهران ـ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1377
ـ آشنائی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب ـ تهران مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران 1379، چ 2، 1384- چ 3، 1389
ـ مدارس و دانشگاههای اسلامی و غربی در قرون وسطی ـ (کار گروهی )ـ تهران ـ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1379
ـ فلسفه و غرب (مجموعه مقالات) تهران، امیرکبیر، 1380ـ چ 2 امیرکبیر 1390
ـ ترجمهی مقدمهی «کربن» بر «المشاعر ملاصدرا» تهران، خردنامه ملاصدرا، 1381
ـ فلسفهی تاریخ، تهران، انتشارات سروش، 1381ـ چ 2 ـ تهران انتشارات سروش 1385، چ 3 ـ 1388. چ 4 ـ 1390
ـ دکارت و فلسفه او ـ تهران، انتشارات امیرکبیر1382ـ چ 2 ـ تهران انتشارات امیرکبیر 1385ـ چ 3وچ 4 تهران امیرکبیر 1387 ـ چ5، 1392
ـ فلسفه وتجدد ، امیرکبیر 1385ـ چ 2 ـ تهران انتشارات امیرکبیر1387
ـ افکار کانت ـ تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1386 ـ چ 2، 1388 ـ چ 3، 1390
ـ داستایفسکی ـ تهران، هرمس 1387
ـ فلسفه در آلمان ـ تهران پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1388ـ چ 2 تهران پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1390
ـ فلسفه و فرهنگ ـ به کوشش محمدمنصور هاشمی ـ انتشارات کویر ـ چ 1 ـ 1389
ـ افکار هگل ـ تهران پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1389ـ چ 2 ، 1390
ـ لایبنیتس و مفسران فلسفه او ـ تهران پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی 1390
ـ فلسفه در دوره تجدید حیات فرهنگی غرب (از دانته تا کامپانلا) ـ تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ـ 1392
ـ برای اولین بار مجله «فلسفه» را ضمیمه مجله دانشکده ادبیات انتشار داده است
ـ جمعاً بیش از صد مقاله به زبان فارسی و فرانسه به چاپ رسانده است وتعدادی نوشته مشترک نیز با همکاران دیگر خود دارد.
ـ همچنین ایشان جزو اولین گروه چهرههای ماندگار سال 1381 انتخاب شده و حدوداً از سال 75 با پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به عنوان محقق گروه غربشناسی، همکاری نزدیکی دارد. در سال 1389 به عنوان محقق پیشکسوت در علوم انسانی، لوح تقدیر یونسکو و مدال طلای جهانی ابنسینا را دریافت کرده و در سال 1390 به عنوان استاد ممتاز، از سوی بنیاد ملی نخبگان انتخاب شده است.
آثار دیگر دکتر کریم مجتهدی/
ـ چند بحث کوتاه فلسفی ـ ابوریحان، تهران، 1348
ـ فلسفة نقادی کانت ـ هما، تهران، چ1، 1363ـ امیرکبیر، تهران، چ2، 1378 ـ امیرکبیر، چ 7، 1393
ـ سیدجمالالدین اسدآبادی وتفکر جدیدـ نشر تاریخ ایران، تهران، چ1، 1363ـ چ 2، 1385
ـ دربارة هگل وفلسفة اوـ امیرکبیر، تهران، چ 1، 1370ـ چ 4، 1389
ـ نگاهی به فلسفههای جدید و معاصر در جهان غرب ـ امیرکبیر، تهران، چ 1، 1373 ـ چ 3، 1385
ـ پدیدارشناسی روح برحسب نظر هگل ـ انتشارات علمی وفرهنگی، تهران، چ 1، 1371 ـ چ 3، 1383
ـ فلسفه در قرون وسطی ـ امیرکبیر، تهران، چ1، 1375ـ چ 5، 1390
ـ دونس اسکوتوس وکانت به روایت هیدگر ـ سروش، تهران، چ1، 1376ـ چ 2،
1388
ـ منطق از نظرگاه هگل ـ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1377
ـ آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب ـ مؤسسة مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، چ1، 1379ـ چ 3، 1389
ـ مدارس و دانشگاههای اسلامی و غربی در قرون وسطی ـ (کار گروهی)ـ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1379
ـ فلسفه و غرب ـ (مجموعه مقالات) امیرکبیر، تهران، چ1، 1380ـ چ 2،1390
ـ ترجمة مقدمة «کربن» بر «المشاعر ملاصدرا» ـ خردنامه ملاصدرا، تهران، 1381
ـ فلسفة تاریخ ـ انتشارات سروش، تهران، چ1، 1381 ـ چ 4، 1390
ـ دکارت و فلسفة او ـ انتشارات امیرکبیر، تهران، چ1، 1382ـ چ5، 1392
ـ فلسفه وتجدد ـ انتشارات امیرکبیر، تهران، چ1، 1385ـ چ 2، 1387
ـ افکار کانت ـ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چ1، 1386 ـ چ 3، 1390
ـ داستایفسکی ـ هرمس، تهران، چ1، 1387ـ چ2، 1389
ـ فلسفه در آلمان ـ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چ1، 1388ـ چ 2 ، 1390
ـ فلسفه و فرهنگ ـ به کوشش محمدمنصور هاشمی ـ انتشارات کویر، تهران، 1389
ـ افکار هگل ـ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چ1، 1389ـ چ 2 ، 1390
ـ لایبنیتس و مفسران فلسفة او ـ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1390
ـ فلسفه در دورة تجدید حیات فرهنگی غرب (از دانته تا کامپانلا) ـ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1392