درس درست و درمان هم که نخوانده باشی باید یک چیزی در چنته داشته باشی که بشوی نخبه و در یادها بمانی، نه این‌که هر چه نخبه هست، لگد به علم و تحصیل‌زده و تجربه را در اولویت قرار داده، خیر! بعضی نخبه‌ها هم درس‌خوانده حوزه خودشان بوده‌اند. از سویی دیگر، عده‌ای ممکن بود اگر در شریط اضطرار قرار نگیرند، آن هوش و خلاقیت را بروز ندهند.

پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، نادر ابراهیمی دو کتاب دارد به نام‌های «ابن‌مشغله» و «ابوالمشاغل». در بین کتاب‌های ابراهیمی که کلا خواندنی هستند، این دو کتاب از خواندنی‌ترین‌هایند و شرح شغل‌هایی است که او عوض کرده است؛ این‌که در طی سال‌های زندگی‌اش فقط آب حوض نکشیده و پیرزن پول‌دار خفه نکرده است. نادر ابراهیمی به جای رشته حقوقی که نصفه گذاشته و لیسانس مترجمی زبان انگلیسی که با هزار بدبختی گرفته، تا توانسته کار کرده، مطالعه داشته و تجربه کسب کرده است.

خواستم بگویم درس درست و درمان هم که نخوانده باشی، باید یک چیزی در چنته داشته باشی که بشوی نخبه و در یادها بمانی. تا دنیا دنیاست، وقتی نام نادر ابراهیمی بر زبان می‌آید، همه مردی با سبیل پرپشت و قلمی شیوا در ذهنشان مجسم می‌شود. حالا همه هم نه. لااقل در بین کتاب‌خوان‌ها و کتاب‌نویس‌ها که این‌گونه است. نه این‌که هر چه نخبه هست، لگد به علم و تحصیل‌زده و تجربه را در اولویت قرار داده، خیر! بعضی نخبه‌ها هم درس‌خوانده حوزه خودشان بوده‌اند. از سویی دیگر، عده‌ای ممکن بود اگر در شریط اضطرار قرار نگیرند، آن هوش و خلاقیت را بروز ندهند. در هر حال نگاهی داریم به تنها چند نمونه از نخبه‌های عوالم گوناگون.

 

با ربطها

آن‌طورها هم نیست. کم نبوده‌اند کسانی که در حوزه خودشان، سری توی سرها داشته‌اند و دارند و از قضا رشته مرتبط با کارشان را هم خوانده‌اند.

 

مرتضی ممیز: پدر گرافیک ایران،  این شانس را داشته که در خانواده‌ای هنردوست به دنیا بیاید. علاقه‌اش به طراحی و نقاشی او را به طرف تابلونویسی برای مغازه‌ها و کشیدن کاریکاتور در مجلات سوق می‌دهد. این برای روزهای پیش از 1335 است که ممیز وارد رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران می‌شود و پیش شاگرد کمال‌الملک تلمذ می‌کند. بعد هم می‌رود فرانسه، گواهی طراحی غرفه را از مدرسه هنرهای تزیینی می‌گیرد و برمی‌گردد. برمی‌گردد تا پدر گرافیک ایران شود. حالا این‌که می‌گویند ممیز در کنار تمام هنرهایش، زبان تلخ و گزنده‌ای هم داشته، خیلی به ما دخلی پیدا نمی‌کند.

 

درویشخان: درست است سال 1251 هجری شمسی که درویش خان به دنیا آمده، هنوز دانشگاهی در کار نبوده، اما بساط تحصیل مهیا بوده است. شاید اگر حاجی بشیر، پدر درویش خان، خود با موسیقی و نواختن سه‌تار آشنایی نداشت، هیچ‌وقت فرزندش را در 10 سالگی به شعبه موسیقی مدرسه نظام وابسته به دارالفنون نمی‌فرستاد که موسیو لومر فرانسوی آموزشش دهد. البته غلامحسین درویش خان به تعلیمات مدرسه اکتفا نمی‌کند. پیش بزرگان عصر خودش تار و سه‌تار می‌آموزد و بهترین شاگرد آقا حسینقلی و برادر بزرگ‌ترش میرزا عبدالله می‌شود.

 

عزتالله انتظامی: علاقه این پیرمرد دوست‌داشتنی سینمای ایران به تئاتر که این روزها 90 سالگی‌اش را می‌گذراند، باعث شد تا پس از آن‌که در هنرستان صنعتی، به تحصیل رشته برق پرداخت، به آلمان سفر کند و در شهر ‌هانوفر در یک مدرسه شبانه سینما و تئاتر آموزش ببیند. داستان استخوان‌دار غلامحسین ساعدی و بازی خوب انتظامی در فیلم «گاو»، نام او را سر زبان‌ها می‌اندازد. انتظامی ابایی ندارد برای پی‌گیری تحصیلات آکادمیک و در سن 45 سالگی وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران می‌شود و در محضر افرادی چون حمید سمندریان ‌آموزش می‌بیند. او بلافاصله پس از فراغت از تحصیل به آموزش دانشجوها در رشته تئاتر می‌پردازد.

 

ژاله علو: بانوی خوش‌قامت و خوش‌صدای سینما هم از آن دست افرادی بوده که استعداد خداداد و تحصیلات را در کنار هم داشته است. هرچند بیش از آن‌که از چهره علو خاطره داشته باشیم، صدایش به گوشمان دل‌پذیر و آشناست، اما خوب است بدانید او فارغ‌التحصیل دانش‌سرای مقدماتی تهران و هنرستان هنرپیشگی تهران است و کار هنری‌اش را از سال 1327 با تئاتر آغاز کرده است.

 

داریوش ارجمند: هنوز پس از گذشت چندین سال از ساخت سریال «امام علی علیه‌السلام»، هر وقت نام مالک اشتر به میان می‌آید، همه یاد بازی خوب داریوش ارجمند می‌افتند. جالب است بدانید این بازیگر علاوه بر این‌که مدرک کارشناسی ارشد سینما و تئاتر از دانشگاه پاریس دارد، به واسطه تحصیل در رشته تاریخ و جامعه‌شناسی در دانشگاه مشهد، از شاگردان دکتر علی شریعتی هم بوده است.

 

پرویز کلانتری: پیرمرد مهربان و جوان‌دل عالم نقاشی که این روزها (زمان نگارش این مطلب) هنوز در بستر بیماری است، نیز از تحصیل‌کرده‌های عالم نخبگان است. او در دانشکده هنرهای زیبا، هنرهای تجسمی آموخت. آشنایی‌اش با ممیز هم به همان سال‌ها برمی‌گردد که هر دو هنرجو و جست‌وجوگر بودند. آشنایی کلانتری با همایون صنعتی‌زاده که ریاست دانشکده هنرهای زیبا را بر عهده داشت، پای او را به دنیای تصویرگری باز می‌کند و مدتی هم مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می‌شود. تابلوی «شهر ایرانی از نگاه نقاش ایرانی» کلانتری روی دیوار مقر سازمان ملل است.

 

پرویز ناتلخانلری: پدر دکتر خانلری که از رجال سیاسی زمان قاجار بود، پسرش را برای تحصیل به مدرسه سن لویی، مدرسه آمریکایی تهران، می‌فرستد. پس از آن وقتی برای تکمیل تحصیلات وارد دارالفنون می‌شود، با تشویق‌های بدیع‌الزمان فروزانفر که معلم دارالفنون بوده، رشته ادبی را انتخاب می‌کند. لیسانس زبان و ادبیات فارسی‌اش را از دانشگاه تهران می‌گیرد و معلم می‌شود. اما در این میان خود را فارغ از تحصیل نمی‌بیند. سال 1322 پرویز ناتل‌خانلری جزو اولین گروه دریافت‌کنندگان دکترای زبان و ادبیات فارسی است. پایان‌نامه دکترایش را که با راهنمایی ملک‌الشعرای بهار نوشته می‌شود، بعدها تبدیل به کتاب می‌کند.

 

علی شریعتی: واقعا نمی‌شود گفت شریعتی به واسطه تحصیلاتی که داشته، مسائل را درک می‌کرده و با آن زبان شیوا به دیگران منتقل می‌کرده است. کسی چه می‌داند؛ شاید این داستان بسیار پیش از این حرف‌ها کلید خورده باشد؛ زمانی که دکتر شریعتی کودکی بیش نبوده و شب‌های کویری را به تامل در احوال ستارگان می‌گذرانده است. پیش از آن‌که لیسانس ادبیات فارسی را از دانشگاه مشهد بگیرد و به‌عنوان شاگرد اول به فرانسه فرستاده شود تا در مقطع دکترا تحصیل کند. این جوان باهوش از فرصتی که به او داده شده، نهایت استفاده را می‌برد و در آن‌جا به تحصیل علومی چون جامعه‌شناسی، مبانی علم تاریخ، تاریخ و فرهنگ اسلامی می‌پردازد.

 

سیمین دانشور: خالق شخصیت زری و یوسف «سووشون»، در خانواده‌ای به دنیا آمد که پدر پزشک و مادر نقاش بود. البته همه کسانی که در چنین شرایطی زندگی می‌کردند، در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور نمی‌شدند. سیمین سپس به تهران می‌رود و دکترای ادبیاتش را از دانشگاه تهران می‌گیرد. با یک بورس تحصیلی به استنفورد می‌رود و دو سال در رشته زیبایی‌شناسی تحصیل می‌کند. در این دو سال داستان و نمایشنامه‌نویسی را هم نزد اساتید می‌آموزد. وقتی به ایران برمی‌گردد، چند داستان چاپ‌شده در ایالات متحده دارد و کرسی استادی رشته باستان‌شناسی و تاریخ هنر دانشگاه تهران هم انتظارش را می‌کشد.

 

جلال آلاحمد: جلال از نظر خانوادگی آن‌قدر با همسرش سیمین، اختلاف دارد که پدر جلال با ازدواجشان مخالفت می‌کند و در مجلسشان هم شرکت نمی‌کند. اما جلال آل‌احمد همان انسان کله‌شقی است که زیر بار هیچ حرف زوری نمی‌رود. همان کسی که وقتی پدرش او را از رفتن به دبیرستان منع می‌کند، مخفیانه در کلاس‌های شبانه دارالفنون ثبت‌نام می‌کند و با کارهای متفرقه روزانه خرج تحصیلش را درمی‌آورد و دیپلم می‌گیرد. بعدتر هم در دانش‌سرای عالی، زبان و ادبیات فارسی می‌خواند.

 

محمد مسعود: مرد جنجالی مطبوعات که با یک پایان جنجالی هم از زندگی خداحافظی می‌کند و کشته می‌شود، آن‌قدر به حرفه روزنامه‌نگاری علاقه دارد که بعد از کار در چاپخانه و چاپ مقالاتی با نام مستعار «م. دهاتی» به پاریس و بروکسل می‌رود. وقتی برمی‌گردد و روزنامه مرد امروز را تاسیس می‌کند، نه خودش آب خوش می‌خورد و نه می‌گذارد آب خوش از گلوی خیلی‌ها پایین برود. چندین بار تحت تعقیب قرار گرفتن و بسته شدن روزنامه، گواهی بر صحت این مدعاست.

 

کیومرث صابری: هنوز در دانشگاه‌ها رشته طنزنویسی ایجاد نشده است. نوشتن طنز علاوه بر قلم روان، هوشمندی و شوخ‌طبعی می‌خواهد که شاید بیش از آن‌که قابل آموختن و تمرین باشد، نشان‌گر رسیدن الطاف ویژه الهی به عده‌ای خاص است. کیومرث صابری که بعدها به گل‌آقا معروف شد و طنز گل‌آقایی را بنیان نهاد، یکی از کسانی بود که لطف الهی شامل حالش شده بود. او در سال‌های جنگ و تلخی، با داشتن مدرک فوق لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران، درحالی‌که می‌توانست مرد سیاست باشد، در مطبوعات به شوخی با سیاست و جامعه و مردان سیاست پرداخت و توانست خنده بر لب مردم بنشاند.

 

منصور ستاری: شهید ستاری پس از گرفتن مدرک دیپلم، وارد دانشکده افسری می‌شود. در آمریکا دوره می‌گذراند و افسر رهگیر نیروی هوایی می‌شود. سپس درحالی‌که دانشجوی برق و الکترونیک است و اندکی تا پایان تحصیلش مانده، جنگ شروع می‌شود. ستاری همه چیز را رها می‌کند تا تخصصش را در خدمت دفاع از کشور به کار برد.

 

بیربطها

بعضی موفقیت‌ها هیچ ارتباطی با تحصیلات پیدا نمی‌کند. تلاش و تجربه و مطالعه، در کنار استعدادی الهی که درون عده‌ای به ودیعه نهاده شده است، آن‌ها را متمایز می‌کند. این امر بیش از هر چیز در میان اهالی هنر، به‌خصوص شاعران، رواج دارد. شاید از آن جهت که تحصیل هنر بیش از هر چیز دیگر به عنایت پروردگار محتاج است.

 

نیما یوشیج: بعید است در هیچ دانشگاه و مدرسه‌ای به انسان جسارت بیاموزند. جسارتی که نیما داشت و طرحی نو در شعر درانداخت و نامش را شعر نو گذاشت، حاصل تلمذ در محضر هیچ استادی نبود. تحصیل نیما در مدرسه سن لویی و کار موقتش در اداره دارایی چه اهمیتی دارد؟ نیما زبان شعر فارسی را متحول می‌کند و این چیزی نیست که هر روز و برای هر کسی اتفاق بیفتد.

 

محمدتقی بهار: بهار که در خانواده‌ای اهل سواد و دانش بزرگ شده بود و پدر و مادرش شب‌ها برایشان ترجمه‌های الکساندر دوما را می‌خواندند، اصول شعر و ادبیات را از پدرش فراگرفت. اگر ملک‌الشعرا بهار، تحصیلات دانشگاهی نداشت، آن‌قدر مطالعه داشت و باهوش بود که در کنار فعالیت‌های سیاسی‌اش، از ادبیات غافل نمی‌شد. مهارت او در ادبیات فارسی به میزانی بود که در سال 1316 تدریس در دوره دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران را آغاز کرد.

 

ابوالحسن صبا: پدر صبا که به شغل طبابت مشغول بود، تا آن حد از نواختن سه‌تار می‌دانست که اولین استاد فرزندش باشد.

صبا از میرزا عبدالله فراهانی، درویش خان و علی‌نقی وزیری تار و سه‌تار، از حسین هنگ‌آفرین ویولن، از حسین اسماعیل‌زاده کمانچه، از علی‌اکبر شاهی سنتور، از اکبر خان نی و از حاجی خان ضرب را آموخت. جالب آن‌که با وجود استعداد خدادادش در موسیقی به مدرسه کمال‌الملک رفت و نقاشی یاد گرفت. سوهان‌کاری، نجاری، معرق و... باقی مهارت‌هایی بودند که صبا آموخت و بعدها در راه ساختن آلات موسیقی خرج کرد.

 

مهدی اخوانثالث: شاعر همواره معترض «زمستان» ادبیات نخوانده است. با وجود آن‌که شعرهای او علاوه بر نبوغ خداداد شاعرانه، از واژه‌های سنگین و توصیف و استعاره بدیع سرشار است، اما تحصیلات او به رشته آهنگری هنرستان محدود می‌شود. هرچند بعدها شغل آموزگاری را انتخاب می‌کند و در سال 56 در دانشگاه‌های تهران، ملی و تربیت معلم به تدریس شعر می‌پردازد.

 

هوشنگ ابتهاج: مخالفان ابتهاج هم در توانمندی او در سرودن شعر و خصوصا غزل، تردید ندارند و به آن اعتراف می‌کنند. چه رسد به موافقان. این پیرمرد ریش‌سفید دوست‌داشتنی، متولد رشت است. اما برای تحصیل دبیرستان به تهران می‌آید و همان زمان هم اولین دفتر شعرش را منتشر می‌کند. شاعری در تقدیر سایه نوشته شده و اعجاز قلمش او را از محضر اساتید و خواندن درس دانشگاه بی‌نیاز کرده است.

 

شهریار: اصلا آمده بود تهران و دارالفنون که درس بخواند، پزشک شود و مایه افتخار خانواده. اما روح شاعرانه محمدحسین بهجت تبریزی، شکست عاشقانه را تاب نمی‌آورد و شش ماه مانده به گرفتن مدرک پزشکی، درس را می‌بوسد و کناری می‌گذارد. شاعر منظومه حیدربابا بعدتر برای امرار معاش به شغل کارمندی بانک روی می‌آورد

 

بدیعالزمان فروزانفر: ادیب خراسانی مقدمات تحصیلش را در شهر خود فرامی‌گیرد و بعدتر به مدرسه سپهسالار تهران فرستاده می‌شود تا بیشتر بداند و بخواند. او آن‌قدر اهل فضل و ادب هست که در سال 1313 کسی شایسته‌تر از او برای معاونت دانشکده معقول و منقول (همان الهیات خودمان) دانشگاه تهران نباشد. در سال 1314 به واسطه تحقیق ارزشمندش در زندگی مولانا، به او گواهی‌نامه دکترا، اهدا و استاد دانشکده‌های ادبیات و معقول و منقول دانشگاه تهران می‌شود. فروزانفر همان کسی است که در پایان‌نامه دکترای شاگرد اول معروف، سیمین دانشور، به او راهنمایی و مشاوره می‌دهد.

 

به شرطها و شروطها!

سال‌های مبارزاتی پیش از انقلاب و پس از آن و دوران جنگ سبب بروز استعدادهایی در انسان‌ها شد که اگر همه چیز عادی بود، اصلا مجال بروز نمی‌یافتند. در شرایط سخت است که انسان‌ها هر چه در توانشان است، به کار می‌بندند تا به مقصود خود برسند. این اتفاق بیش از همه در دوران جنگ افتاد. زمانی که همه یک هدف مشترک را دنبال می‌کردند؛ حراست از کشور.

 

جواد فکوری: بیایید و از ما بپذیرید هر خلبانی، وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی نمی‌شود. قرار گرفتن در این سمت، آن هم زمانی که کشور درگیر جنگی ناخواسته شده و به‌خوبی از عهده کار برآمدن، درحالی‌که همه چیز علیه یک کشور است، هوش و توان فوق‌العاده می‌خواهد. گیریم که شهید فکوری، از تعلیم‌دیدگان آمریکا باشد و به خاطر علاقه فراوان به خلبانی از رشته پزشکی انصراف داده باشد. این‌ها که ملاک نیست!

 

مهدی باکری: مدرک مهندسی مکانیک شهید باکری چندان به کارش نمی‌آید. چه آن زمان که مدتی شهردار ارومیه می‌شود و چه زمانی که یک روز پس از ازدواجش عازم جبهه می‌شود تا به‌عنوان فرمانده لشکر عاشورا در مجموعه عملیات‌ والفجر حضور داشته باشد. باکری در عملیات بدر شهید می‌شود و اروند پیکرش را پس نمی‌دهد.

 

محمدابراهیم همت: ردپای همت همه جا هست؛ در مبارزات پیش از انقلاب، تشکیل کمیته انقلاب اسلامی، تیپ محمد رسول‌الله، فتح خرمشهر، جنگ لبنان و... فوق دیپلمی که از دانش‌سرای عالی اصفهان گرفت، تنها در این حد به او کمک کرد که پیش از انقلاب معلم شود و در مدرسه بچه‌ها را با اندیشه‌های امام خمینی آشنا کند.

 

حسن باقری: جوان‌ترین فرمانده ایران در جنگ ایران و عراق، رشته دام‌پروری دانشگاه ارومیه را تمام نمی‌کند. تفاوتی هم به حالش ندارد. باقری که نقش بسیار مهمی در عملیات آزادسازی خرمشهر داشت، هنگام شهادت، قائم‌مقام فرمانده نیروی زمینی سپاه  بود.

 

محمدعلی رجایی: رجایی برای این‌که رئیس جمهور شود، مدرک کارشناسی ارشد آمارش را در دست نگرفته بود. آن‌چه باعث شد تا در سال‌های آغازین جنگ چنین سمت مهمی به او سپرده شود، لیسانس ریاضی و تجربه تدریسش نبود، بلکه پاک‌دستی او و سال‌ها مبارزه و تحمل زندان و شکنجه در راهی بود که درنهایت به انقلاب اسلامی منجر شد.

 

منبع: «ماهنامه سرآمد»