تا همین دیروز،عدد صد و هفتاد و پنج یک عدد سه رقمی مثل باقی اعداد بود، اما از امروز می‌تواند به نماد جوانمردی و وطن‌دوستی و وظیفه‌شناسی و فضیلت تبدیل شود. بخصوص اگر بدانی در چه روزگاری زندگی می‌کنی و آدم‌ها درباره کشورشان چه قضاوتی دارند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، درباره شهدای غواص ظرف این مدت کم حرف زده نشده است، یکی برایشان شعر گفته، آن یکی مقاله نوشته، دیگری پوستر برایشان طراحی کرده و آن دیگری در سوگشان موسیقی حماسی یا حزن‌انگیز ساخته است، اما کمتر کسی به این موضوع توجه کرده است که بازگشت این عده در چنین شرایطی می‌تواند تلنگری باشد به نسلی که اهمیت خاک و وطن و میهن را کم کم دارند به بوته فراموشی می‌سپرند. آنهایی که همه چیز را از دریچه تنگ دنیای سیاست می‌بینند، می‌خواهند از قافله شهدا هم بهره‌برداری سیاسی کنند، در صورتی که نفس چنین اتفاقی، یعنی تشییع پیکر این جوانان مظلوم، می‌تواند تاکید بر اهمیت حفظ مفهومی باشد که در ادبیات قرن اخیر آن را وطن می‌نامند.

اگر کسی ذره ای هوشیاری داشته باشد، ذره‌ای مهر و عاطفه در وجودش باقی باشد، اگر نخواهد از هر آبی ماهی منفعت‌طلبی صید کند، باید به این نتیجه برسد که مثل آن صد و هفتاد و پنج نفر ما نیز در قبال این کشور وظایفی داریم. آن جوانان هرگز این اجازه را به خود ندادند که طلبکارانه از خود و دیگران بپرسند:« چرا ما؟ مگر این کشور برای ما چه کرده است که حالا ما باید جان و جوانی‌ و آرزوهایمان را به پایش بگذاریم؟» واقعیت این است که این صد و هفتاد و پنج نفر  از مریخ نیامده بودند، فرشته نبودند و اتفاقا مثل همه ما آمال و آروزهای زمینی نیز داشتند. من نمی‌دانم ولی اگر تحقیق کنیم خواهیم داد که پولشان از پارو هم بالا نمی‌رفته و مثل همه ما توی همین کوچه‌ها و خیابان‌ها زندگی کرده بودند.

اجر آنها در پیشگاه خداوند و تاریخ این مملکت محفوظ باقی خواهد ماند، اما نمی‌شود برای آنان سوگواری کرد ولی از آن طرف اهمیتی برای سرنوشت کشور قائل نبود. نمی‌توان آنان را محترم دانست اما در مقابل مهاجرت استعدادهای این کشور حساسیتی به خرج نداد. نمی‌شود آنان را عزیز داشت اما به فکر زندگی در دیار غربت بود و کاری به ایران و ایرانی نداشت. توی فضاهای مجازی مد شده است که آدم‌ها در شیر کردن عکس‌های خود در شهرهای خارجی با هم مسابقه می‌گذارند. سفر کردن و سیر آفاق هیچ ایرادی ندارد، بلکه خوب و لازم و مفید هم هست، ولی اگر نتیجه آن ترجیح کشوری دیگر بر کشور خودمان باشد، باید در درستی آن شک کرد.

کسی که دلش برای ایران می‌تپد، کسی که به این سرنوشت این مملکت می‌اندیشد، کسی که غربت آن صد و هفتاد و پنج نفر بغضی می‌شود و راه گلویش را می‌گیرد، قطع و یقین نمی‌تواند از کنار آینده کشور به راحتی عبور کند. ما وطنمان را از پدرانمان به ارث برده‌ایم، حالا اگر میوه را می‌بینیم نباید ریشه درخت را فراموش کنیم. ممکن است در فصلی به هر دلیلی، میوه خوب نصیب ما نشود، ولی در درخت بودن درخت که نباید شک کنیم. به قول سعدی: تنگ چشمان نظر به میوه کنند/ ما تماشا کنان بستانیم.

نمی خواهم به مطول نویسی رو بیاورم و حرف گفته شده را دوباره تکرار کنم. کل سخنم این است که هر کسی در برابر این کشور وظایفی دارد، در برابر ایرانی بودن خود مسئولیت‌های تاریخی به عهده گرفته است، ولو اینکه خود نداند. شهدای کشور در زمانه‌ای که ایران در آتش جنگ می‌سوخت، وظایفشان را به درستی انجام دادند، نامردی و نمک‌نشناسی است اگر ما امروز بی‌خیال آینده این سرزمین، صرفا به فکر خودمان و جیبمان و منافعمان باشیم و به این حقیقت بزرگ نیندیشیم که در معادله بدهکار و طلبکار، این ما هستیم که باید قرض‌های تاریخی‌مان را نسبت به کشورمان ادا کنیم. دانشجو و مخترع و نخبه و دانشمند اگر شده‌ایم، محصول تاریخ کشوری هستیم که هزاران هزار نفر برای حفظ آن خون دل خورده‌اند و تلاش کرده‌اند و  از جان و مال و آبروی خود، مایه گذاشته‌اند. حالا اما چاره‌ای نداریم جز اینکه بدانیم در چه خاکی داریم زندگی می‌کنیم و تاریخ این وطن چه وظیفه‌ای به عهده ما گذاشته است.

حرفم را درز می‌گیرم تا اهمیت این مقوله را از زبان رهبر معظم انقلاب بشنویم:« ... شما جوان‌ها متعلق به یک ملت و یک هویت عظیم و ریشه‌دار تاریخی هستید. سال‌های متمادی گذشته و به این ملت و این هویت ملی ظلم شده؛ این را باید همه ما دائماً در برابر چشم داشته باشیم. در طول زمان، حقیقتاً به ملت ما ظلم شده است. توانایی و استعدادی که امروز در شماها هست، در همه دوره ها در نسل جوان و مردان و زنان کشور ما وجود داشته؛ اما استعداد انسانی احتیاج به تشویق، شناخت و تزریق روح اعتماد و امید دارد تا بتواند شکوفا شود. درست عکس این سیاست در دوره‌های مختلف عمل شده. مقصر اصلی هم در این زمینه، حکومت‌ها و سیاست‌ها بودند؛ در این موضوع  اصلاً نباید تردید کرد.

بعضی می‌فهمیدند دارند چه کار می‌کنند؛ مثل اغلب مسئولان در دوران پهلوی، که دانسته و شناخته این راه را رفتند؛ یعنی از بروز استعدادها جلوگیری می‌کردند. علت هم معلوم است؛ عقیده راسخ آنها این بود که ایرانی باید وابسته بماند. دشمنی آنها با نسل بااستعداد ایرانی، یک دشمنىِ طبیعی نبود. نه این که بخواهند واقعاً با اشخاص دشمنی کنند؛ نه، سیاست‌های قاهر و مسلط جهانی از آنها این را خواسته بود...»

 

منبع: «ماهنامه سرآمد»