در یادداشتی به قلم پرویز کرمی؛ مشاور معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری آمده است: امروز بچه‌ها فرق کرده‌اند، از همان خردی با تکنولوژی‌های جدید آشنا می‌شوند و کارهایی می‌کنند، بلکه سوداهایی در سر می‌پرورانند که هیچ شباهتی با تمناها و سوداها و کار و کردار بچگیِ ما ندارند. آیا همین امر ساده نشانه آن نیست که ما باید تعریفمان را از کودک تغییر بدهیم.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری
، متن کامل این یادداشت بدین شرح است: دنیا عوض شده است. مناسبات تغییر کرده‌اند و تعریف ما هم از چیزهای دور و برمان تغییر کرده. خوب به دور و برتان نگاه کنید. آیا چیزی هست که شبیه سی، چهل سال پیش دست نخورده و تغییر نکرده برجایش مانده باشد؟ اگر چهل سال پیش پیشگویی راهمان را سد می‌کرد و ابزار و ادواتی مثل اسمارت‌فون، ماهواره، فضای سایبری و از این قبیل را وعده می‌داد که دستی می‌شوند و مورد استفاده اشخاص قرار می‌گیرند و هر آدمی به تنهایی می‌تواند هر کاری که دلش خواست در عالم رسانه انجام دهد و هر حرفی را بگوید و هر عکسی را منتشر کند، حتما باور نمی‌کردیم و حرف‌هایش را مبالغه می‌پنداشتیم.

اما در عمل ثابت شده که پیشگو راست گفته. دنیای امروز هیچ شباهتی به قبل ندارد و همین‌طور هم پر سرعت و با شتاب در حال تغییر است و اتفاقات جدید یکی پس از دیگری رقم می‌خورند. ما در بطن تغییرات هستیم، بلکه خود جزئی از تغییرات به حساب می‌آییم، لذا طبیعی است که نفهمیم چه اتفاقی در شرف وقوع است. اگر کسی چهل سال پیش در کما رفته بود و امروز چشم باز می‌کرد، بهتر از هر کس دیگر می‌فهمید که چطور عهد دقیانوس سپری شده و فصلی نو در رسیده. تغییرات منحصر به فضای سایبری و اطلاعاتی و رسانه‌ای نیستند اگرچه در این حوزه‌ها بیشتر خود را نشان می‌دهند.در پزشکی، مهندسی، آموزش و پرورش و مدیریت، اتفاقاتی افتاده که گویی ره صد ساله در یک شب طی شده است... در برابر این تغییرات مقاومت نمی‌شود کرد، بلکه مقاومت فایده ندارد و راه به جایی نمی‌برد. می‌شود به جزیره‌ای رفت یا دور خود دیوار کشید و جلوی ورود فناوری‌های جدید را گرفت، اما این کار فایده‌ای ندارد و فضیلتی محسوب نمی‌شود.

اتفاقا دستور موکد دین است و خردمندان هم در طول تاریخ سفارشمان کرده‌اند که فرزند زمان خویشتن باشیم، زمان خود را بشناسیم، اقتضائات آن را درک کنیم و در بعضی جاها خود را با آن‌ها همراه سازیم. برای چه همراه سازیم؟ برای اینکه متعهد و مکلفیم که در آبادانی دنیا بکوشیم، جلوی ظلم را بگیریم، از مظلوم دفاع کنیم، راستی و درستی و مهربانی را ترویج کنیم و بیرق توحید را برافراشته نگه داریم و اسلام ناب محمدی را گسترش دهیم. بدون فهم دنیای جدید و بدون درک اقتضائات و شرایط نخواهیم توانست به تعهد و تکلیف خویش عمل کنیم. دنیا تغییر کرده اما همچنان نیازمند محتوای ارزشمندی است که از دیده‌ها پنهان است یا آن را به زور از دیده‌ها پنهان کرده‌اند... برگردیم به بحثمان.

دنیا عوض شده، ما هم عوض شده‌ایم (لا‌اقل در ظاهر تغییر کرده‌ایم و به اقتضائات دنیای جدید تن داده‌ایم) اما هنوز مفاهیم ذهنی‌مان تغییر نکرده‌اند و انگار که هنوز ملتفت تغییرات بنیادی نشده‌ایم. بچه‌های امروز با زمان بچگی ما فرق دارند. ما اگر توی کوچه رینگ مستعمل دوچرخه‌ای می‌یافتیم، ساعت‌ها-بلکه روزها- خود را با آن مشغول می‌کردیم و بدون آنکه بر خانواده یا محله باری باشیم سرمان را گرم می‌کردیم و روزگار می‌گذارندیم. حتی تعداد زیادی از بچه‌ها- با صرف‌نظر از وضعیت اقتصادی خانواده‌شان- تابستان‌ها کار می‌کردند و نزد استاد‌کاری دوره می‌دیدند و خرج تحصیل خود را در می‌آوردند.

اما امروز بچه‌ها فرق کرده‌اند. از همان خردی با تکنولوژی‌های جدید آشنا می‌شوند و کارهایی می‌کنند، بلکه سوداهایی در سر می‌پرورانند که هیچ شباهتی با تمناها و سوداها و کار و کردار بچگیِ ما ندارند. آیا همین امر ساده نشانه آن نیست که ما باید تعریفمان را از کودک تغییر بدهیم. کودک قدیم می‌توانست ساعت‌ها پای برنامه کودک بنشیند و گل از گلش بشکفد. اما کودک امروز مقابلش هزاران کانال تلویزیونی دارد که می‌تواند برنامه‌های‌‌ کودک‌ مختلف یا حتی برنامه بزرگسالان را انتخاب کند و ببیند.

ما وقتی بچه بودیم به شوفاژ به چشم تکنولوژی پیشرفته نگاه می‌کردیم و رادیو برایمان اوج فناوری بود. یک مجله دانستنی‌ها ما را با دنیای علم آشنا می‌کرد و متحیرمان می‌ساخت. بچه‌های باهوش و علم‌دوست قدیم در تنهایی‌شان کیت‌هایی را سر هم می‌کردند و با آن ابزار الکترونیک می‌ساختند. بعضی‌ها هم با چوب بستنی و تخته سه‌لا هواپیما و قطار می‌ساختند. این‌گونه ساخت و سازها مطلقا از دور خارج شده‌اند و بچه‌ها حال و هوای جدید پیدا کرده‌اند. بر همین منوال «جوانان» هم عوض شده‌اند و آن مفهومی که در ذهن ما از «جوانان» شکل گرفته امروز دیگر مصداق ندارد.

جوانان عوض شده‌اند مع‌ذلک در ذهن ما عوض نشده‌اند. بخصوص مدیران جامعه، از اظهار‌نظرهایشان و از تصمیمات حقوقی و سیاسی‌ و اجتماعی‌شان پیداست که تعریف روشن و دقیقی از «جوان» ندارند، بلکه تصویر گنگ و مبهمی از جوانان بازیگوش در ضمیرشان نقش بسته: «جوانانی آلامد که حرف گوش نمی‌دهند، از نسل قبلی شاکی‌اند و دقیقا معلوم نیست که چه می‌خواهند و به کجا قرار است برسند.» این تصویر را تا اصلاحش نکنیم و تا با واقعیت موجود منطبقش نکنیم راه به جایی نمی‌بریم. قبل از این اصلاح اما بد نیست جوانی خودمان را به یاد بیاوریم و ببینیم ما که بوده‌ایم و چه بوده‌ایم؟ نگارنده متعلق به نسلی است که انقلاب کرد، جنگ را اداره کرد و دوران سازندگی را سامان داد و... نسلی که امروز در آستانه بازنشسته شدن قرار دارد، کارهای عظیمی را انجام داده و اتفاقات حیرت‌انگیری را رقم زده. چهل سال پیش هم کسی به نسلِ من اعتماد نمی‌کرد و نمی‌پذیرفت که ما می‌توانیم دنیایی را به هم بریزیم.

در عمل اما کارهایی کردیم که در تاریخ بدیل و نظیر نداشتند. تعداد زیادی از همدوره‌‌ای‌های من امروز در سینه گلزار‌ها آرمیده‌اند. آنها آرمان‌های بلندی در سر داشتند و پای دفاع از دین و کشور که به میان آمد از جان مایه گذاشتند. جوانان دیروز البته اشتباه هم زیاد مرتکب شدند. کیست که در کار و بارش اشتباه نداشته باشد؟ اما موضوع مهم این است که آنها تصمیمات بزرگی گرفتند و کارهای اساسی و مهمی را انجام دادند. همین انقلاب و جنگ کافی است که نسل‌های قبلی و بعدی وامدار جوانان دیروز باشند و همواره مقامشان را بزرگ بشمارند.

همت و باکری و خرازی و صیاد و فکوری و ستاری و نامجو سرآمدان جوانانی هستند که زودتر از موقع از تب و تاب جوانی فاصله گرفتند و مثل پیران خردمند عمل کردند. روزگار مدرن را روزگار بی‌پیر نامیده‌اند و معنی‌اش این است که دیگر پیری (مرادی) نیست، اگر هم باشد کسی مریدش نمی‌شود و حرفش را گوش نمی‌دهد. اما ظهور آفتاب تابانی به اسم خمینی (ره) موجب شد تا جوانان از بلای بی‌پیری نجات یابند و گرد وجود آن خردمند فرزانه جمع شوند. رابطه ما با امام خمینی شبیه به رابطه مردم با یک رهبر سیاسی نبود بلکه ما او را خلف صالح پیامبر می‌دانستیم و او را چنان اطاعت می‌کردیم که مریدان، مراد را. آنچه حافظ فرموده: «به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید/ که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها» دقیقا نسبتی بود که ما با پیرمان داشتیم و او را مطاوعت می‌کردیم.

وجود همان پیر بود که جوانان را در عین جوانی و خامی به پیران پخته با تجربه بدل کرد. جوانان انقلاب «جوان‌پیر» شدند و به همین دلیل کاری کردند کارستان... حالا به ظاهر ریش و مو سفید کرده‌ایم و در آستانه بازنشستگی قرار داریم و ناخواسته داریم از بالا به جوانانمان نگاه می‌کنیم. آنها را بی تجربه و خام می‌پنداریم و همان رفتاری را با ایشان داریم که نسل قبل از ما با ما. البته ما خودمان را اثبات کردیم، نسل جدید هم می‌تواند خود را اثبات کند(و حتما این کار را می‌کند) اما باید بدانیم که آنها الزما کپی ما نیستند، ضرورتا مثل ما فکر نمی‌کنند و حتما پا جای پای ما نمی‌گذارند.

امروز آنها با دنیایی بس کوچک‌تر و شناخته شده‌تر مواجهه‌اند و سوداهایی دیگر در سر دارند. اگر بخواهید نسل جدید را بشناسید باید به همین دستاوردهای علمی و فناوری نگاه کنید، به کسب‌وکارهای نوین، به «استارت‌آپ‌ها»، به شرکت‌های کوچکی نگاه کنید که ایده‌های نو و سر نترس و دل بزرگ دارند. نسل جدید کارمند صفت نیست و نمی‌خواهد مصرف کننده پول نفت باشد. نسل جدید به آب باریکه دولت قانع نیست و نمی‌خواهد در پیچ و خم معاش به یک آدم عادی و کوچک بدل شود. او اهل خطر کردن است، می‌خواهد قدم‌های بلند بردارد. می‌خواهد بر دنیا اثر بگذارد و می‌خواهد خودش را اثبات کند. می‌ترسید اشتباه کند؟ کیست که تا به حال اشتباه نکرده باشد؟ اما او نیز از بلای بی‌پیری نجات یافته و در سایه حمایت‌ها و رهنمودهای رهبر خردمند انقلاب می‌تواند راه‌های پرمخاطره و پر پیچ و خم را در نوردد.

موسی جلودار است بر هامون بتازیم. جوانان امروز مستظهر به دعاها و راهنمایی‌های رهبر فرزانه انقلاب اسلامی‌اند و موقعیت برای پیشرفت و ترقی‌شان فراهم است هرچند در نظام بروکراتیک هزاران مانع و محذور در برابرشان گذاشته‌ایم. باید برای جوانان فضایی مهیا کنید تا زودتر دست به کار شوند. باید برایشان مقدماتی تمهید کنید تا استعدادهای حیرت‌انگیزشان را به ظهور رسانند و خودش را نشان دهند... قبل از همه اینها اما باید جوانان را شناخت و متاسفانه از شواهد و قراین پیداست که جز خردمندان قوم، بقیه از آنها همان تلقی عوامانه‌ای را دارند که قدیمی‌ها... امروز جوانی مترادف جاهلی نیست. برعکس این جوان‌ها هستند که می‌توانند ما را از اقتصاد نفتی نجات دهند و اقتصاد دانش‌بنیان را فراگیر کنند و در آبادانی کشور به جان بکوشند. „

* مشاور معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری