به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، اولین شوک ناشی از تقلب در پژوهش را ویلیام سامرلین از مرکز تحقیقات سرطان Sloan Kettering در نیویورک به دنیا وارد کرد. وقتی سامرلین اعلام کرد که موفق شده پوست خرگوشهای سیاه را به خرگوشهای سفید پیوند بزند، روسای مرکز در پوست خود نمیگنجیدند، اما بعدا او را در حالی پیدا کردند که با ماژیکی سیاه توی دستش مشغول دستکاری نمونهها بود. در آن زمان هنوز بحث تقلب در پژوهش آنقدر مطرح نبود، یا شاید هم دنیا هنوز نمیتوانست باور کند که اینگونه تقلبها در علم نیز ممکن است. نتیجه چه شد؟ به سامرلین برچسب اختلال روانی زدند و اعلام کردند که به دلیل کار زیاد دچار بیماری روحی روانی شده و کنترلی روی رفتارش نداشته است. در آن زمان رابرت گود، ایمونولوژیست برجسته آمریکایی، رئیس این مرکز سرطان بود که مجبور شد استعفا دهد. ولی سامرلین را با یک سال مرخصی همراه با حقوق به خانه فرستادند و به این ترتیب پرونده خرگوشهای سیاه سامرلین مختومه شد.
وقتی داورها دزد میشوند
هلنا ردبارد پژوهشگر جوانی بود که در سال 1978 مقالهای را برای انتشار به New Engl J Med سپرد و بر اساس روال مشخص درج مقالات پژوهشی در مجلات علمی قرار شد فیلیپ فلیگ از دانشگاه ییل این مقاله را داوری کند. ویجای سامون، دستیار فیلگ از طرف استادش این اختیار را داشت که مقالات را به جای او بررسی کند و به این ترتیب مقاله هلنا ردبارد مردود اعلام شد. تا اینجای کار مشکلی وجود نداشت. اما یک سال بعد ردبارد مقالهای مشابه در Am J Med مشاهده کرد و در کمال تعجب دید که برای نوشتن این مقاله از اطلاعاتی استفاده شده که او یک سال قبل در کار پژوهشی خود ارائه کرده بود. جالبتر اینکه این مقاله با نام دکتر فلیگ و دستیارش سیمون منتشر شده بود. ردبارد که آن زمان در موسسه ملی سلامت مشغول به کار شد، شکایت کرد و در کمال ناباوری و درحالیکه انتظار نمیرفت این شکایت به جایی برسد، دیابتولوژیستی از بوستون به نام جفری فلیر ادعای ردبارد را تایید کرد و این نقطه آغازی برای انجام یکسری بررسیهای گسترده روی مقالاتی بود که فیلگ و سیمون تا آن زمان منتشر کرده بودند. نتیجه بسیار جالب بود. سیمون تا آن زمان 14 مقاله منتشر کرده بود که 12 موردش تقبلی بود و بر مبنای اطلاعات دستکاریشده منتشر شده بود. نتیجه کار خروج سیمون از آمریکا و استعفای فلیگ بود. این اولین باری بود که یک پژوهشگر زیردست از یک پژوهشگر سینیور یا بالادست شکایت میکرد. در آن زمان هنوز مشخص نبود که چطور باید به این شکایتها رسیدگی کرد.
وقتی پای دارسی به کنگره آمریکا باز شد!
بوستون، دانشگاه هاروارد، سال 1981؛ جان دارسی، محقق جوانی بود که در رشته کاردیولوژی و زیر نظر یکی از مشهورترین اساتید آن زمان، دکتر ایگوئین براونوالد، کار میکرد. طی یکسری بررسیها مشخص شد که فعالیتهای پژوهشی دارسی در حوزه فرایند ایسکمی قلبی به نوعی تقلب در پژوهش محسوب میشود، اما ابعاد قضیه در آن زمان خیلی روشن نشد. مدیران پرونده دارسی را تحت عنوان «عملکرد نامطلوب منفرد» بایگانی کردند و به او اجازه دادند که به فعالیتهای پژوهشیاش ادامه دهد مشروط بر اینکه شش ماه تحت نظر باشد. اما شش ماه بعد قضیه ابعاد بسیار گستردهای پیدا کرد. اطلاعاتی که دارسی در خصوص محافظت از میوکارد ایسکمیک به دست آورده بود، بهطور کامل با سه مرکز تحقیقاتی دیگر متفاوت بود و این دیگر نمیتوانست یک خطای منفرد باشد! بررسیهای جدید نشان داد که دارسی تقلب را از سالهای قبل و از دانشگاه نتردام شروع کرده و تا هاروارد به این کار ادامه داده است. اطلاعاتی که دارسی بهعنوان دادههای پژوهشی در اختیار مرکز تحقیقات قرار داده بود، نهتنها ساختگی و دستکاریشده بود، بلکه مروری بر فعالیتهای او نشان داد که این پژوهشگر اصلا نمیتوانسته هر شب و در طول عمر 90 هفتهای دویست موش از دم آنها خون وریدی بگیرد.
مورد دارسی در تقلبهای پژوهشی موردی بسیار مهم شناخته میشود. چون این قضیه نهتنها جامعه علمی آمریکا و دنیا را تکان داد، بلکه سیاستمداران و افراد عادی را نیز درگیر کرد. علاوه بر این نقش دکتر ایگوئین براونوالد بهعنوان استاد دارسی و به تبع آن خصوصیات Authorship در پژوهشهای علمی زیر سوال رفت و باعث شد پرونده در کنگره آمریکا مورد بررسی قرار گیرد. یکی دیگر از نکات مهم این پرونده این بود که مشخص شد بسیاری از پژوهشهایی که در حوزه پزشکی انجام میشود، برخلاف آزمایشهای فیزیکی یا شیمیایی و... بهسادگی قابل تکرار نیستند و به همین خاطر خیلی از اوقات داوران سعی در اثبات ادعای مطرحشده در مقالاتی که به دستشان میرسد، ندارند.
ادامه دارد...
منبع: «ماهنامه سرآمد»