اکبر نبوی؛ منتقد سینما، در یادداشتی آورده است، هنگامی که به سپهر حیات اجتماعیِ
امروز ایران نگاه میکنیم، بدون هرگونه رنج و زحمتی متوجه میشویم که بر
واژهی نقد و منتقد تا چه پایه ستم رفته است و چقدر این دو واژه مظلوم
هستند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، متن کامل یادداشت اکبر نبوی بدین شرح است:
شاید باورش سخت باشد اما واژهها نیز میتوانند مظلوم باشند و مورد ستم قرار بگیرند. ظلم را خارج شدن هر چیزی از ساحت و مرتبه ای که به آن تعلق دارد تعریف کردهاند و در مقابل، عدل را قرار گرفتن هر چیز(مادی و معنوی، انسانی و غیر انسانی) در جایگاه واقعی و حقیقی و ساحتی که شایستهی آن است برشمردهاند. با تکیه بر این سرآغاز، هنگامی که به سپهر حیات اجتماعیِ امروز ایران نگاه میکنیم، بدون هرگونه رنج و زحمتی متوجه میشویم که بر واژهی نقد و منتقد تا چه پایه ستم رفته است و چقدر این دو واژه مظلوم هستند.
اگر به مقولهها و مؤلفههای گوناگونی که از سوی اصحاب قلم (اعم از اهل فرهنگ ، هنر، سیاست و کسانی که در حوزه موضوعات اجتماعی مینویسند و سخن می گویند) نگاه کنیم، به روشنی در مییابیم که بیشترِ آنها در بارهی نقد و منتقد به سوتفاهمی شگفت و ژرف دچار شدهاند. بیشترِ این کَسان، نقد را ایرادگیری، رد و طرد و انگشت اشاره گذاشتن بر کاستیها و کمداشت های یک پدیده، یک اثر، یک موضوع، یک شخص و یک برون داد انسانی تعریف و تلقی میکنند و بر این بنیادِ کج و ناروا، داوریهای به ظاهر منتقدانهی خود را سامان میدهند.
طبیعی است که چنین تلقی و تعریفی از نقد، ستم به این واژه است. چرا که این تلقیها مطلقاً پیوندی با سرشت نقد ندارد؛ و به سخن دیگر، این تعاریف، همهی سرشت نقد را آشکار و بیان نمیکند.
نقد، کشف و درک و دریافت یک پدیده، رخداد و یک برون داد انسانی و اجتماعی است. این برون داد میتواند تجلی کشف و شهود هنرمندانهی یک هنرمند باشد که آن را در اثرش میبینیم، یا به رفتار و منش و کنش یک سیاستمدار مربوط باشد و یا از سیاستها و کنشهای مسوولان در قوای سه گانه (اجرایی، قضایی و تقنینی) پدید آمده باشد. برای نقد تفاوت نمیکند که این برون داد چیست و از سوی کیست. بلکه کشف و دریافت ابعاد آن برون داد، موضوع نقد است. ماحصل این کشف وقتی در بستری از فرآیند عقلانی و منطقی مورد تجزیه و تحلیل، بررسی و کنکاش قرار میگیرد، نقد متولد میشود؛ و منتقد به عنوان یک کنشگر مسوول و متعهد نسبت به حیات جامعهی زیستی خود، چهره مینماید. در کشف منتقدانه، قوت و ضعف و درستی و نادرستیِ پدیده، رخداد و یا برون داد اهمیت دارد.
منتقد درمی یابد که آن برون داد چه نقاط قوتی دارد. این نقاط قوت دارای چه ساحت و مراتبی است. چقدر ژرف است و راهبرنده به تعالی و چقدر سطحی است و برآمده از کنشی نارس و معیوب؛ و نیز، از کدام ویژگیهای منفی برخوردار است و این ویژگیها در چه ساحتی قرار دارند. تا چه اندازه میتوانند زیانبار باشند و یا زیان اندکی دارند. دریافت و تحلیل راز و رمز همهی این ویژگیهاست که نقد را سامان میدهد و در اندازههای یک پدیدهی بسیار جدی، مهم و راهبردی که نقشی انکارناپذیر در سرنوشت حیات ملی دارد، برمی کشد. هر کنشِ به ظاهر منتقدانه ای که نتواند همهی این ابعاد مهم و در پیوسته با سرشت نقد را در خود داشته باشد، نقد نیست. گزافه است و طبلی میان تهی است که تنها صدای اش آلودگی محیطی ایجاد میکند و به دیگران آزار میرساند.
باز هم در این باره سخن خواهم گفت.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، متن کامل یادداشت اکبر نبوی بدین شرح است:
شاید باورش سخت باشد اما واژهها نیز میتوانند مظلوم باشند و مورد ستم قرار بگیرند. ظلم را خارج شدن هر چیزی از ساحت و مرتبه ای که به آن تعلق دارد تعریف کردهاند و در مقابل، عدل را قرار گرفتن هر چیز(مادی و معنوی، انسانی و غیر انسانی) در جایگاه واقعی و حقیقی و ساحتی که شایستهی آن است برشمردهاند. با تکیه بر این سرآغاز، هنگامی که به سپهر حیات اجتماعیِ امروز ایران نگاه میکنیم، بدون هرگونه رنج و زحمتی متوجه میشویم که بر واژهی نقد و منتقد تا چه پایه ستم رفته است و چقدر این دو واژه مظلوم هستند.
اگر به مقولهها و مؤلفههای گوناگونی که از سوی اصحاب قلم (اعم از اهل فرهنگ ، هنر، سیاست و کسانی که در حوزه موضوعات اجتماعی مینویسند و سخن می گویند) نگاه کنیم، به روشنی در مییابیم که بیشترِ آنها در بارهی نقد و منتقد به سوتفاهمی شگفت و ژرف دچار شدهاند. بیشترِ این کَسان، نقد را ایرادگیری، رد و طرد و انگشت اشاره گذاشتن بر کاستیها و کمداشت های یک پدیده، یک اثر، یک موضوع، یک شخص و یک برون داد انسانی تعریف و تلقی میکنند و بر این بنیادِ کج و ناروا، داوریهای به ظاهر منتقدانهی خود را سامان میدهند.
طبیعی است که چنین تلقی و تعریفی از نقد، ستم به این واژه است. چرا که این تلقیها مطلقاً پیوندی با سرشت نقد ندارد؛ و به سخن دیگر، این تعاریف، همهی سرشت نقد را آشکار و بیان نمیکند.
نقد، کشف و درک و دریافت یک پدیده، رخداد و یک برون داد انسانی و اجتماعی است. این برون داد میتواند تجلی کشف و شهود هنرمندانهی یک هنرمند باشد که آن را در اثرش میبینیم، یا به رفتار و منش و کنش یک سیاستمدار مربوط باشد و یا از سیاستها و کنشهای مسوولان در قوای سه گانه (اجرایی، قضایی و تقنینی) پدید آمده باشد. برای نقد تفاوت نمیکند که این برون داد چیست و از سوی کیست. بلکه کشف و دریافت ابعاد آن برون داد، موضوع نقد است. ماحصل این کشف وقتی در بستری از فرآیند عقلانی و منطقی مورد تجزیه و تحلیل، بررسی و کنکاش قرار میگیرد، نقد متولد میشود؛ و منتقد به عنوان یک کنشگر مسوول و متعهد نسبت به حیات جامعهی زیستی خود، چهره مینماید. در کشف منتقدانه، قوت و ضعف و درستی و نادرستیِ پدیده، رخداد و یا برون داد اهمیت دارد.
منتقد درمی یابد که آن برون داد چه نقاط قوتی دارد. این نقاط قوت دارای چه ساحت و مراتبی است. چقدر ژرف است و راهبرنده به تعالی و چقدر سطحی است و برآمده از کنشی نارس و معیوب؛ و نیز، از کدام ویژگیهای منفی برخوردار است و این ویژگیها در چه ساحتی قرار دارند. تا چه اندازه میتوانند زیانبار باشند و یا زیان اندکی دارند. دریافت و تحلیل راز و رمز همهی این ویژگیهاست که نقد را سامان میدهد و در اندازههای یک پدیدهی بسیار جدی، مهم و راهبردی که نقشی انکارناپذیر در سرنوشت حیات ملی دارد، برمی کشد. هر کنشِ به ظاهر منتقدانه ای که نتواند همهی این ابعاد مهم و در پیوسته با سرشت نقد را در خود داشته باشد، نقد نیست. گزافه است و طبلی میان تهی است که تنها صدای اش آلودگی محیطی ایجاد میکند و به دیگران آزار میرساند.
باز هم در این باره سخن خواهم گفت.