اگر میخواهیم کارآفرین باشیم باید حداقل مانند والیبالیستهای ایرانی رفتار کنیم و جمعی کار کردن را یاد بگیریم. جمعی کار کردن هم مانند تمام مهارتهای دیگر از بدو تولد با ما زاده نمیشود بلکه ما آن را در پروسه اجتماعی شدن یاد میگیریم.
دانشگاه را نیمهکاره رها کرد تا یکی از استارتآپهای موفق حوزه کاریابی یک سال گذشته در وب فارسی را شکل دهد. این شرح مختصر تجربه محمدرضا خانی است که وقتی در رشته کامپیوتر چیزی برای عرضه ندید آن را رها و پس از مدتی استارتآپ «جابینجا» را راهاندازی کرد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، جابینجا مانند اکثر استارتآپها از ایدهای ساده اما کاربردی شکل گرفته و کارش به طور خلاصه وصل کردن کارجو و کارفرما به صورت هوشمند است. حالا پس از یک سال، سایت این استارتآپ جوان در میان سایتهای ایران رتبه 356 را دارد و چرخش مالی آن حدود 3 میلیارد تومان در سال تخمین زده میشود.
محمدرضا خانی که تنها 25 سال دارد و از کلامش میتوان اراده، سختکوشی و البته احتیاطش را در کار متوجه شد، درباره نقطه شروع آشناییاش با فضای مجازی میگوید: «من از دوران راهنمایی وارد دنیای اینترنت و کامپیوتر شدم و پس از مدتی که فقط با کامپیوتر بازی میکردم، به دنبال کدنویسی و یافتن راهی برای پول درآوردن از این فضا گشتم.»
یک قرن سنوات
از او درباره تحصیلات آکادمیک که میپرسم، میگوید: «خیلی طرفدار تحصیلات نیستم. من با گرایش نرمافزار رشته مهندسی کامپیوتر وارد دانشگاه آزاد شدم ولی از همان ترمهای اول متوجه شدم دانشگاه قرار نیست خیلی کمکی به من بکند ولی به خاطر مساله سربازی سعی کردم آن را تا حدودی ادامه دهم تا با استفاده از معافیت تحصیلی، جای پایم را در کارم سفت کنم. پس از مدتی از دانشگاه انصراف دادم و مجددا در دانشگاه ثبتنام کردم تا بتوانم باز هم از معافیت تحصیلی استفاده کنم و کارم را ادامه دهم. من تا سال 1400 معافیت تحصیلی دارم؛ چیزی که بین خودمان به آن میگوییم یک قرن سنوات.»
از گوگل تا توییتر! از ایده تا عمل!
وقتی حرف از استارتآپها به میان میآید، ایده مهمترین حرف را میزند به خاطر همین نمیشد از محمدرضا درباره ایده شکلگیری جابینجا نپرسید. او در جواب سوالم میگوید: «من در یک شرکت کار میکردم و به خاطر اینکه به نیروی انسانی آنجا نزدیک بودم، کمکم با دغدغههای آنها آشنا شدم. دغدغههای آنها نحوه جذب نیروی جدید و انتشار آگهی استخدامی و غیره بود؛ دغدغههایی که از دید من پیچیده نبود و میشد آن را با تکنولوژی حل کرد. این ایده کلی به ذهنم رسید و بین نمونههای خارجی گوگل کردم و از دیدنشان ذوقزده شدم که چقدر فضای آنها جالب است.»
خانی جوان در سطح ایده متوقف نمیشود و در کنار کارش، عصرها، در خانه روی پروژهاش مطالعه و کار میکند و - مانند دیگر داستانهای عجیب و غریب استارتآپی - عصر یک روز توئیت میکند که «کسی هست بیاید این ایده را با هم انجام دهیم» و نصیر شادروان از هلند دست محمدرضا را به گرمی میفشارد و با یکدیگر کدنویسی را شروع میکنند. خانی میگوید: «قرارمان این شد که صبحها سر کار برویم و عصرها بعد از کار، تا 3 نصفشب، با هم کد بزنیم و چون اختلاف زمانی ایران و هلند خیلی نیست، این کار عملی شد.»
بعد از آنلاین شدن پروژه، نصیر شادروان به پیشنهاد خانی به ایران برمیگردد تا برای این استارتآپ سرمایهگذار پیدا کنند. خانی درباره این موضوع میگوید: «قانع کردن سرمایهگذار واقعا آسان نیست. ما هم بهسختی این کار را کردیم. ولی نصیر به خاطر وابستگیهایی که به هلند داشت، نتوانست در ایران بماند و از پروژه جدا شد و به هلند برگشت و گروه ما کمکم عوض شد.»
رقابت؛ کلید توسعه
از محمدرضا درباره رصد کردن نمونههای خارجی و رقبای داخلی سوال میکنم و او پاسخ میدهد: «ما حتما باید یک چشممان روی نمونههای خارجی باشد چون ما چند سال از دنیای کارآفرینی اینترنتی دنیا عقب هستیم. این اصلا چیز بدی نیست و انگار جواب همه سوالات ما از قبل وجود دارد. یک بخش کار ما در واقع نگاه کردن به این است که نمونههای خارجی چه کاری کردهاند یا در حال انجام چه کاری هستند.»
خانی در مورد رقبای داخلی کسبوکارش معتقد است رقیبی جدی وجود ندارد. با نگاه کردن به بازار ایران میتوان بهراحتی فهمید این حرف اشتباه است و شاید نوعی کوچک شمردن رقیب برای تبلیغ کار خود باشد؛ امری که میتواند کارکردی دوگانه داشته باشد؛ از یکسو تبلیغ کار خود و از سوی دیگر غرور بیجا و خودکشی زودرس! او البته در ادامه اذعان میکند: «هر چند در این زمینه بازیکننده قوی در ایران وجود ندارد ولی رقبایی قدیمی و سنتی داریم که سالیان سال است در این بازار حضور دارند و سهم زیادی از بازار را مال خود کردهاند. نقطه تمایز ما این است که ما خیلی راحت به حرف مشتری گوش میدهیم و در مقابل تغییر مقاوم نیستیم. اینها باعث میشود ایدههای جدیدی را به بازار تزریق کنیم و مشتریها از ما بیشتر راضی باشند. در واقع ما ارزشهای جدیدی خلق کردهایم.»
ارزشهای جدید
از محمدرضا درباره ارزشهای جدیدی که استارتآپ جابینجا خلق کرده است میپرسم و او جواب میدهد: «تا قبل از این، سرویسهای کاریابی به دو صورت بود؛ یکی انتشار آگهی استخدام که همان شیوه قدیمی روزنامههاست و در فضای مجازی ادامه پیدا کرده و دیگری جستوجو بین دیتابیس کارجوها. مشکل دوم این است که حدود 90 درصد افراد پس از مدتی غیرفعال میشوند؛ یعنی یا جایی استخدام میشوند یا رزومه خود را بهروز نمیکنند و یا دیگر به دنبال شغل نیستند.
ولی ما بهترین همخوانی را ایجاد کردهایم؛ یعنی کارجو میتواند ببیند که قرار است در چه شرکتی پا بگذارد، ارزش و فرهنگ شرکت چیست و چه آدمهایی آنجا در حال کار هستند. حتی افراد میتوانند محیط کاری را از طریق وبسایت ببینند. از طرف دیگر، از طریق الگوریتمی که طراحی کردهایم، میتوانیم به کارفرما کمک کنیم از بین انبوه زیادی رزومه که برایش ارسال میشود تنها 10، 15 رزومه مناسب را ببیند و در وقتش صرفهجویی شود و استخدام بهتری هم انجام دهد. در واقع کارفرما و کارجو هر دو از بین آن همه انتخاب، به انتخاب درستتری میرسند.»
محیط کسبوکار
یک استارتآپ باید همه چیزش استارتآپی باشد! اسم استارتآپ با نوآوری، خلاقیت، کاربردی بودن و سادگی گره خورده است. شاید پارادوکسیکال به نظر برسد ولی وقتی از مدیر جابینجا در مورد کارمندان و فضای فیزیکی کارشان میپرسم، میگوید ما فعلا نمیتوانیم کارمند دورکار داشته باشیم و ادامه میدهد: «دفتر کار ما در یک برج 140 متری در غرب تهران است و سعی کردهایم فضای دفتر را شبیه خانه شخصی بکنیم. یعنی در دفتر ما از اتاق ریاست، اتاق فنی و غیره خبری نیست و همه در یک جا کار میکنیم. این یک روند جهانی استارتآپی برای کاهش استرس کارمندان و افزایش بازدهی آنان است. در طول روز نیز یک موسیقی ملایم پخش میشود. تعداد کارمندان ما نیز 8 نفر است که بهزودی 9 نفر خواهیم ش. 5 نفرمان روی مسائل فنی مثل کدنویسی و طراحی کار میکنیم و 3 نفر دیگر روی مسائل مارکتینگ، بازاریابی و فروش کار میکنند.»
مدل کسبوکار
ثبتنام کارجو در سایت جابینجا رایگان است اما کارفرما به ازای هر آگهی که در سایت میگذارد و سرویسهایی که دریافت میکند، مبلغ 90 هزار تومان به جابینجا پرداخت میکند. این مهمترین منبع درآمدی جابینجاست.
محمدرضا خانی داشتن بیزنسپلن یا همان مدل کسبوکار را برای شروع فعالیت کاری مانند کد برای برنامهنویسی میداند و میگوید: «بیزنسپلن مشخص میکند که کجای کار ایستادهای، کجا میخواهی بروی، نقشهات برای رسیدن به هدفت چیست، چقدر هزینه وجود دارد، چگونه میخواهی پول دربیاوری و شریکان تو چه کسانی هستند. اگر جواب این سوالها را ندانی، همان بیگدار به آب زدن است. به نظر من اگر استارتآپی بدون بیزنسپلن به حرکت خود ادامه میدهد، بخش مهمی از کارش را نادیده گرفته است. سرمایهگذار هم اولین سوالی که از طراح استارتآپ میپرسد، این است که بیزنسپلن تو چیست و مثلا 6 ماه آینده به کجا میخواهی برسی؟»
به اینجای صحبتهایمان که میرسیم، خانی انگار که دل پری داشته باشد، میگوید: «استارتآپها وبسایت نیستند. استارتآپها واقعا یک بیزنس هستند و باید به آنها به چشم یک بیزنس کامل نگاه کرد.»
چالشها: سربازی و نگاه سنتی به استخدام
مهمترین چالش جابینجا از نظر فرهنگی و اجتماعی و به معنای دیگر، نوع نگاه شرکتها و کارجوها به فرایند استخدامی است. خانی در جواب پرسش من درباره مهمترین چالشهای کسبوکارش میگوید: «مهمترین چالش ما این است که سیستم استخدام کردن و استخدام شدن در ایران هنوز سنتی است و نگرش افراد به این پدیده هنوز سنتی عمل میکند و شاید این بخشی از وظیفه اجتماعی ماست که این نوع نگاه را با مقالات و همایشها اصلاح کنیم. پیچیدگیهای قانونی و مالیاتی از دیگر چالشهای ما و دیگر شرکتهای نوظهور است که در همان ابتدای کار گریبانگیر ما شد. من فکر میکنم در این زمینه باید از «سیلیکون ولی» آمریکا الهام بگیریم که چقدر دولت در زمینه مالیات و حمایت خوب عمل میکند. من فکر میکنم این پیچیدگیها برای یک شرکت چندنفره زیاد است. شرکتی که پس از 3 سال کارآفرینی و ارزشآفرینی500 نفر را استخدام و به رسالت اجتماعی خود عمل کرده است نباید به این پیچیدگیها دچار شود.»
او در مورد شخص کارآفرین هم اضافه میکند: «قضیه سربازی مهمترین چالش کارآفرینان اینترنتی است. بیشتر کارآفرینان اینترنتی از قشر جوان و بخش اعظمی از آنان پسر و همه به نوعی با مشکل سربازی روبهرو هستند. این افراد یا باید مثل من، کج دار و مریز، بار سربازی را به دوش بکشند تا در یک زمان مناسب آن را بخرند یا به هر نحوی به دنبال معافی باشند. من اگر سربازی رفته بودم هیچ شانسی برای عملی کردن جابینجا نداشتم و این موضوع در مورد خیلی از استارتآپهای دیگر نیز صادق است. خیلی از کارآفرینان اگر بیزنس خود را رها کنند و 2 سال دیگر برگردند قطعا بیزنسشان مرده است.»
توصیههایی برای استارتآپهای جوان
از دید مدیر استارتآپ جابینجا مهمترین چیز در کسبوکار استارتآپی سرعت در یادگیری و عمل کردن است. او میگوید اگر به روز اول برگردم، سعی میکنم سریعتر یاد بگیرم و سریعتر عمل کنم چون دانش و قوت ما در حوزه تکنولوژی تنها یک مولفه مهم از هزار مولفه مهم است. او میگوید: «موسسان باید هر روز در مورد چیزهایی که نمیدانند، یاد بگیرند و در حوزههایی که تخصص ندارند، سریع پیشرفت کنند و این فقط با مطالعه به دست نمیآید بلکه مستلزم صحبت کردن با آدمهای دیگر و دقیقتر نگاه کردن به پیرامون است.»
از خانی در مورد چگونگی ارتباط دانشگاه با حوزه کارآفرینی برای توسعه دوسویه آنها میپرسم و با تجربه شخصی خانی پیشاپیش مشخص است که جوابش کمی دلسردکننده باشد. او میگوید: «در دنیا هر اتفاق جدیدی که میافتد بهسرعت یک رشته دانشگاهی برای آن تاسیس میشود ولی در ایران، بهجز چند دانشگاه بزرگ، بقیه دانشگاهها بهروز نیستند. به نظر من باید تعامل جدیتری بین کارآفرین و دانشگاه به وجود آید ولی این مستلزم این است که خود دانشگاه خوب عمل کند که اگر چنین شود، خود دانشگاه به اولین محل برای کارآفرینی تبدیل میشود. در دانشگاههای اینجا خبر خاصی نیست و همه به دنبال گرفتن نمره و مدرک هستند و بعضا دانشجو از استاد بیشتر میداند.»
ایده برای استارتآپهای جدید تمامی ندارد
خانی میگوید: «به قول آندره ژید در کتاب «مائدههای زمینی»، «ایکاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان مینگری...» و ادامه میدهد: «همین که پیرامونت رنگ تو را به خود گرفت، یا تو به رنگ آن شدی، دیگر سودی برایت نخواهد داشت، باید آن را ترک بگویی.»
حالا به نظر میرسد این تغییر نگاه و دید در زمینه کارآفرینی هم اثربخش است. کافی است به پدیدهها جور دیگری نگاه کرد یا - به قول سهراب خودمان - چشمها را بشوییم تا جور دیگری ببینیم. خانی در جواب به سوالم در همین زمینه تاکید میکند: «این نگرانی خیلی از بچههایی است که میخواهند کارآفرینی را شروع کنند. آنها میگویند همه ایدهها عملی شده است و ایده جدیدی نیست که بتوان آن را عملی کرد.
ولی وقتی به کارآفرینهای خارجی نگاه میکنیم، میبینیم که چقدر ایدههای کوچک میتوانند بزرگ شوند و واقعا نیازی نیست ایدههایمان خیلی پیچیده و بزرگ باشند. برای مثال، فروشگاه اینترنتی آمازون که بزرگترین فروشگاه اینترنتی دنیاست، باعث ناامیدی کارآفرینان خارجی نمیشود که فروشگاههای دیگری تاسیس کنند بلکه آنها حوزه فعالیت خود را محدودتر و تخصصیتر میکنند و مثلا فروشگاه مد، گجت، موبایل، وسایل دستساز و غیره را تاسیس میکنند. فقط کافی است دور و برمان را نگاه کنیم تا نیازهای موجود را کشف کنیم. اگر به دنبال نیازهایی برویم که خودمان درگیرش هستیم قطعا بهتر جواب میگیریم. جمله معروفی هست که میگوید وقتی میتوانی بگویی چیز خوبی تولید کردهای که خودت مشتری آن باشی.»
چگونه گروه کارآفرینی تشکیل بدهیم؟
یک تفکر قالبی که ما ایرانیها در مورد خودمان داریم، این است که در کار جمعی ضعیفیم و شاهدمثالمان هم برتری محسوس ورزشهای انفرادیمان نسبت به ورزشهای گروهی است. اگر میخواهیم کارآفرین باشیم باید حداقل مانند والیبالیستهای ایرانی رفتار کنیم و جمعی کار کردن را یاد بگیریم. جمعی کار کردن هم مانند تمام مهارتهای دیگر از بدو تولد با ما زاده نمیشود بلکه ما آن را در پروسه اجتماعی شدن یاد میگیریم. بنابراین باید این اندیشه قالبی را کنار گذاشت و البته محتاط هم بود. خانی در همین زمینه میگوید: «حدود 80 درصد گروههای کارآفرینی در دنیا کار خود را از دانشگاهها شروع میکنند. فقط کافی است اولین آدمهایی را که آن کار به آن نیاز دارد، جمع کنیم. مهمترین چالش هنگام تشکیل گروه آن است که همه آدمها روحیه کارآفرینی داشته باشند. روحیه کارآفرینی به معنای آن است که هر روز از 8 صبح تا ساعت یک شب کار کنید و بعضی اوقات در محل کار بخوابید. باید شریک کاری خود را طوری انتخاب کنید که فکرهایتان شبیه به هم ولی عین هم نباشد، با یکدیگر جدال خاصی نداشته باشید و... چون از آن تاریخ به بعد شما شریکتان را بیشتر از هر کسی میبینید و این شریک باید کسی باشد که بتوانید با او کنار بیایید. بنابراین برای تشکیل گروه و اضافه کردن اعضا باید خیلی وسواس داشت.»