ایرانیها
بهخاطر قرار گرفتن در مسیر راه بین شرق و غرب مهمترین تاجر تاریخ بودند.
طی هزاران سال کالاها را از شرق میخریدند و به غرب میبردند و بالعکس.
همین بود که ایرانیان در تجارت امینترین و بهترین تجار بودند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، فرهنگ
اقتصادی یا فرهنگ تجاری یا به عبارتی فرهنگ تولید در ایران دارای یکسری
ویژگی و هویت کاملا مشخص و متفاوت با سایر ممالک دنیاست. ایرانیها بهخاطر
قرار گرفتن در مسیر راه بین شرق و غرب مهمترین تاجر تاریخ بودند. طی
هزاران سال کالاها را از شرق میخریدند و به غرب میبردند و بالعکس. همین
بود که ایرانیان در تجارت امینترین و بهترین تجار بودند. گر امروزه در موزههای ایتالیا ابریشم
چینی هست و در موزههای چین شیشه ایتالیایی، حاصل تجارت بینظیر
ایرانیهاست. در حکایتی از گلستان سعدی میخوانیم که «سعدیا سفری دیگرم در
پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم. گفتم آن کدام سفرست؟
گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا
کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه
حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و به دکانی
بنشینم...» این حکایت که سعدی از بازرگانی که در کیش دیده بود، روایت
میکند، نشاندهنده قدرت یک تاجر ایرانی در قرن ششم هجری قمری است؛ قدرتی
که وجود مشابه آن در روزگار ما و با وجود امکانات امروز بعید است. تاجری که میخواهد آخرین تجارت خودش را
در محدوده عظیمی از یمن و حلب و ایران و هند و چین و... انجام بدهد و انجام
میداده و این گواهی است بر ویژگی و اهمیت تجارت ایرانی. منظورم از نقل
این روایت این است که بگویم آن زمان هم مردم کالای چینی میخریدند، اما
از تاجر ایرانی. از این مرحله که بگذریم، ویژگی هویت تاریخی ایرانی این است
که ایرانی هیچوقت کالای خام نمیفروخته. هر چه داشته، تبدیل به محصول
میکرده و آن را عرضه میکرده. اگر ما خودمان را حکومتهای کوچنشین
دامدار میدانیم، دامداری ایران بزرگترین تولیدش فرش و سایر
دستبافتههاست؛ نه لبنیات و شیر و گوشت و پشم و پوست. یعنی ایرانی
کوچنشین مواد خام حاصل دسترنجش را تبدیل به فرش و گلیم و جاجیم و کلاه و
لباس و ... میکرده و بعد میفروخته. مهمترین صنایع ایران صنایع نساجی است.
صنایع نساجی که هنوز هم کاشان و یزد و بعضی از شهرها یادگارهای قدیمیاش را
دارند. ابریشم از شمال یا از چین میآمده، اینجا و به بهترین پارچههای
زربفت تبدیل میشده و فروخته میشده و کیفیت بالایی داشته. ایرانی جماعت
اگر آهن هم تولید میکرده، آن را به فولاد جوهری تبدیل میکرده و فولاد
را در قالب ظرف و ظروف و شمشیر و سلاح میفروخته و شیشه را از دل سنگ
درمیآورده و بلور میکرده و میفروخته است. با این شواهد تاریخی
میتوان ادعا کرد که ما هرگز به آن چیزی که در صد سال اخیر دچار شدیم، دچار
نبودهایم و آن بیماری خامفروشی است که در تاریخ ایران وجود نداشت. متاسفانه ورود نفت این فرهنگ را وارد
ایران کرد. اولین کالای خام بدون تبدیلی که ایرانیها فروختند، نفت بوده.
با همین یک کالا فرهنگ تاریخی ما از بین رفت و نفت و پولش باعث شد که
بسیاری از ویژگیها و شاخصهای تولید و رفتار اجتماعی صنعتی و فرهنگی ما از
بین برود و کشور ما را بهعنوان یک کشور به قول امروزیها جهان سوم یا
تولیدکننده مواد خام دربیاورد. درحالیکه ایران زمانی که اروپا ماده خام
میفروخت، ماده را تبدیل و تولید میکرد و همه دنیا میدانست که اگر
میخواهد فولاد خوب بگیرد، آن فولاد اصفهان است و اگر ابریشم خوب
میخواهد، پارچه زربفت یزد و کاشان است و اگر میخواهد سفال و شیشه خوب
داشته باشد، باید سراغش را در جرجان و ری بگیرد. اما به جز کشف و استخراج و فروش نفت خام
چه شد که ما با آن تاریخ تولید و صنعت و تجارت به وضع امروز دچار شدیم؟
بدترین چیزی که بهخصوص در چند دهه اخیر توسعه پیدا کرده، این است که صرف
گرفتن یک بازار اقتصادی باعث میشود سود طولانیمدت و جمعی فردا را قربانی
منفعت کوتاهمدت و فردی امروز کنیم. مثالی میزنم. بهطور تاریخی فرش یزد نقشههای منحصر به
خودش را دارد و با فرش هر منطقه دیگری متمایز است. همچنان که فرش ساروق،
فرش ساروق است و گبه شیراز گبه عشایری قشقایی است. اما اتفاقی که افتاده،
این است که تجار فرش وقتی میبینند یک نقشی خوب میافتد و خوب میفروشد،
این نقش را در جای دیگر تولید میکنند. اگر این اتفاق بیفتد و نقشهای
اصلی از منطقهای به منطقه دیگری بروند که در آنجا اصالت ندارند، دیگر
استفاده از نخهای صنعتی و تولیدهای غیرطبیعی که ارزانتر و سادهتر است،
کار سهلی است. به این ترتیب نهتنها اصالت نقشهها را
حفظ نکردیم، بلکه از رنگ صنعتی جدید و نخهای مصنوعی استفاده کردیم. وقتی
دیدیم ابریشم مصنوعی سادهتر به دست میآید و سود کلانی دارد، آن را
جایگزین کردیم و بهتدریج استاندارد صنایع دستی خودمان را از دست دادیم و
بازار صنایع دستی را در اختیار کشورهای دیگر قرار دادیم. حتی فرش را که
بزرگترین صادرات غیرنفتی ایران بود، قربانی کردیم و امروزه در بازارهای
فرش جهان فرش قدیمی ایران اعتبار دارد، ولی در فرش روز چین و افغانستان
و... از ما پیشی گرفتهاند. یادم هست تجار چای هند میگفتند ما بهترین چای
را به ایرانیها میفروشیم، چون ایرانیها چای خوب میخورند. امروزه چه
بر سر فرهنگ و صنعت چای کشور ما آمده؟ چه در چای ایرانی و چه در خریدو فروش
چای. به نظرم مهمترین نکته این است که ما از سیاست اخلاق تجارت و تولید و
صنعتمان عدول کردهایم و اینها دست به دست هم داده و شرایط فعلی را به
وجود آوردهاند. پس تغییر این شرایط بیشتر نیازمند تغییر
نگاه فرهنگی است و این فقط مردم نیستند که باید در رویکردشان نسبت به کالای
ایرانی تجدید نظر کنند. بلکه باید حاکمیت و دولت و مردم، همه با هم، برای
رسیدن به هدف تولید باکیفیت و استفاده از کالای داخلی تلاش کنند. من اخیرا
سفری داشتم به شهر پدریام زواره و سفالهایی میدیدم که آنجا ساخته شده
بود، اما خیلی شبیه به سفال لالجین بود. علت را که جویا شدم، پاسخ دادند
چون فروش این سفالها خوب است، ما هم مثل لالجین میزنیم... این یعنی کار
سفال ایران تمام شد... این همان چیزی است که عرض میکنم؛ منفعت
طولانیمدت و جمعی فردا را قربانی منفعت کوتاهمدت و فردی امروز کردن...
مسافر زواره و یزد، سفال زواره و یزد را باید ببیند، وگرنه مشابه لالجین را
که چینیها ارزانتر عرضه میکنند. با این مثال عینی میبینیم که بخشی از
مشکلات از جانب تولیدکننده رقم میخورد و با این رفتارها تولیدکننده حس
اعتماد را در مخاطب از بین میبرد و حس اعتماد چیزی نیست که یک روزه بیاید.
همانطور که یک روزه از بین نرفت، یک روزه هم برنمیگردد. ما علاوه بر
اینکه اصالت صنایع دستیمان را از بین بردیم، کیفیتش را هم نابود کردیم.
کیفیت ما بهخاطر رقابت کاذب با بازارهای خارجی است که از بین رفت. برگرداندن این اعتماد به مخاطبان یک عزم
ملی کامل میخواهد؛ چه در جو فرهنگی، چه در برنامهریزی اقتصادی. یعنی اگر
چای خارجی کیلویی 8 تومان است و چای ایرانی کیلویی 10 تومان، منِ دولت باید
این چای را از فروشنده ایرانی به قیمت 10 تومن بخرم و به قیمت 6 تومان در
بازار عرضه کنم تا صنعت چای ایرانی دوباره از جایش برخیزد. به جای 40
هزارتومان یارانه دادن، باید در چنین جاهایی سوبسید داد که برای مردم،
تولیدکننده و فروشنده و برای اقتصاد کشور سود داشته باشد. من معتقدم ما میتوانیم به مخاطبمان
کالای خوب عرضه کنیم. ظرفیت و پشتوانه و پیشینهاش را هم داریم. تنها باید
سودهای اقتصادی کوتاهمدت را کنار بگذاریم و رسالتها و ارزشهای هویتی
خودمان را برگردانیم. ارزشهایی که در دوره پهلوی رو به اضمحلال رفت. مثلا
در آن دوره کارخانه پارچهبافی درست کردند در گرگان. دلیلشان این بود که در
گرگان پنبه تولید میکردند. اما بهطور تاریخی پنبه در جای دیگری تبدیل
به پارچه میشد؛ در یزد. پس باید کارخانه را در یزد احداث میکرد و
نتیجهاش آن شد که امروزه نه صنعت پارچه داریم نه تولید و نه... حفظ
ارزشها، حفظ هویتها و حفظ اهداف متناسب با روحیات مردم باعث میشود ما
صنایع دستی و تولید داخلی خودمان را احیا کنیم. صد سال پیش پدر من وقتی
میخواست از زواره بیاید تهران، سوغاتش چینی نطنز بود، نه چینی چین. چرا
امروزه فقط یک تولیدکننده در آنجا کار میکند و آن یک تولیدکننده همه
جنسش به اروپا صادر میشود، چون کیفیتش بالاست. منبع: ماهنامه سرآمد/ سید احمدمحیط طباطبائی