پرویز کرمی؛ مشاور معاون علمی و فناوری رئیس جمهور در یادداشتی آورده است: اغراق نیست اگر بگوییم نیروی اصلی محرکه آدمی همین امید است... ما نفس می‌کشیم، غذا می‌خوریم، می‌خوابیم، و با همین کارها نیرو ذخیره می‌کنیم اما چیزی که باعث می‌شود کار کنیم و بسازیم و پیش برویم این نیروی ذخیره شده نیست بلکه امید است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، متن کامل این یادداشت بدین شرح است:

نیروی محرکه ماشین، موتوری است که در دل آن تعبیه کرده‌اند. سوخت و الکتریسیته باعث می‌شوند موتور به کار بیفتد و ماشین را جلو ببرد. موجودات زنده نیز اعضا و جوارحی دارند که مثل موتور آن‌ها را سرپا نگه می‌دارد و به حرکت وادارشان می‌کند. حیوانات قلب یا چیزی مشابه قلب دارند که می‌تپد و به اندامشان سوخت‌رسانی می‌کند. مغز یا چیزی شبیه به مغز دارند که سیستم عصبی‌شان را کنترل می‌کند... آدمیزاد هم در بادی امر چنین به‌نظر می‌رسد که به مغز و قلبش زنده است و زندگی می‌کند همانطوری که در باک ماشین بنزین می‌ریزند، ما هم غذا می‌خوریم و همانطوری که موتور، نیرو را به قسمت‌های مختلف ماشین منتقل می‌کند، ما هم از غذا و آب و هوا نیرو می‌گیریم و به کارهایمان می‌رسیم. کسی که از ذات انسانی بی‌خبر باشد و تنها به ظاهر امور اعتنا کند انسان را بدل از ماشینی می‌بیند که موتوری دارد و با سوخت و انرژی به کارهایش می‌رسد.

برای همین در نظام سرمایه‌داری بین کارگران و ابزار و ادوات کارخانه تفاوتی نیست. دستگاه‌ها با بنزین و برق به کار می‌افتند و خط تولید را پیش می‌برند، کارگران هم موقع ناهار و شام سوختگیری می‌کنند تا خط تولید را پیش ببرند. اما واقعیت این است که انسان با ماشین فرق دارد و اگرچه هر دو ممکن است بتوانند یک پیچ را سفت کنند اما هیچ ربطی به هم ندارند. کسی که در ذات انسانی بیشتر دقیق شده باشد می‌داند که نیروی محرکه آدمیزاد چیز دیگری است و از جای دیگری می‌آید.


ما خانه‌هایمان را با گچ و خاک و آهن و سنگ و سیمان می‌سازیم. معماران با همین مواد و مصالح خانه‌هایی می‌سازند که بتوانیم در آن‌ها زندگی کنیم. اما چیزی که خانه را خانه می‌کند، یا به عبارت دیگر چیزی که خانه را سر پا نگه می‌دارد، گچ و خاک و آهن و سنگ و سیمان نیست. شما میدان آزادی را ببینید نمی‌گویید چه سنگ خوبی، چه کاشی خوش‌نقشی، چه آهن سربرافراشته‌ای، بلکه می‌گویید چه «بنا»ی زیبایی. انگار کسی از بیرون به آن گچ و خاک و آهن و سیمان، جوهری وارد کرده که باعث شده مواد و مصالح از سطح و حد و مرتبه‌شان بالاتر بروند. این جوهر را در همه آثار هنری می‌توان پیدا کرد. چیزی که یک نقاشی را از حد و مرتبه رنگ و بوم و روغن بالاتر می‌برد، همان گوهری است که هنرمند در کارش وارد می‌کند.

از این جهت آدمیزاد هم شبیه اثر هنری است، هیچ‌کس نمی‌گوید آدم ترکیبی است از گوشت و رگ و پی و استخوان و عضله و رشته‌های عصبی و پوست و مو. انسان به واسطه این‌ها انسان نیست بلکه به واسطه جوهری انسان است که اگرچه به چشم نمی‌آید اما حس می‌شود. اصلاً فرق «ما» با همه چیزهای دیگر ظاهری نیست بلکه باطنی است...

درباره این باطن متکلمان و فیلسوفان و انسان‌شناسان بحث‌های بسیار کرده‌اند که از حوصله این یادداشت خارج است اما بی‌تردید بخشی از این باطن به مفهوم حیرت‌انگیزی برمی‌گردد که «امید» نامیده می‌شود. چیزی که خانه را خانه می‌کند هنری است که معمار در مواد و مصالح می‌دمد، چیزی هم که انسان را انسان می‌کند امیدی است که بذرش را خدای متعال در دل او کاشته. امید دقیقاً همان چیزی است که انسان را از ماشین متمایز می‌کند.

اغراق نیست اگر بگوییم نیروی اصلی محرکه آدمی همین امید است... ما نفس می‌کشیم، غذا می‌خوریم، می‌خوابیم، و با همین کارها نیرو ذخیره می‌کنیم اما چیزی که باعث می‌شود کار کنیم و بسازیم و پیش برویم این نیروی ذخیره شده نیست بلکه امید است. اگر یک روزی خدای نکرده امید بساطش را برچیند و از دل فرزندان آدم بیرون برود، آن وقت است که دیگر هیچ‌کس حال کارکردن و از خانه بیرون رفتن و آباد کردن ندارد. این امید است که ما را به حرکت وا می‌دارد تا دنیایمان را بسازیم و آبادش کنیم. اگر امید نبود چه بسا همچنان غارنشین بودیم و پلنگینه می‌پوشیدیم...

نسل بشر اگر تداوم یافته دلیلش همین چراغ امیدی بوده که در باد و باران خاموش نشده. مخاطرات بسیاری تا به امروز آدمیزاد را تهدید کرده‌اند. به همان سادگی که دایناسورها منقرض شدند یا بسیاری از گونه‌ها از بین رفتند، آدمیزادگان هم می‌توانستند منقرض شوند و از بین بروند. گرما، سرما، سموم، حیوانات وحشی، زلزله، سیل، آتش‌سوزی، مریضی‌ها، ویروس‌ها، میکروب‌ها... همه این‌ها آن‌قدر ترسناک بودند که بشر را بترسانند و سرجایش بنشانند. اما امید مثل یک نیروی محرکه وارد عمل شد و همه مخاطرات را به عقب راند. اگر شکست‌ها تبدیل به پل پیروزی می‌شوند، به خاطر امید است وگرنه هر کسی بعد از شکست زانوی غم بغل می‌گرفت و از شدت افسردگی منتظر آمدن مرگش می‌شد... چیزی که ایران را پیش می‌برد البته علم و تکنیک و کار و هماهنگی است، اما همه این‌ها بی‌امید فقیرند و کاری را پیش نمی‌برند. امید مثل همان روح ناپیدایی است که از گوشت و پوست و خون، آدم می‌سازد...

ما انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را با نیروی محرکه ایمان پیش بردیم. ایمان، بی‌امید امکان تحقق ندارد. هیچ مومنی نیست که به خیر امیدوار نباشد. اگر دیدید مومنی ناامید است و ترویج ناامیدی می‌کند در ایمانش شک کنید. ایمان به غیب از لوازم و اسبابش امیدواری است و اینکه خداوند خودش کارها را سامان می‌دهد و کم ما را زیاد می‌کند و نقص ما را کامل می‌کند. به تاریخ اسلام مراجعه کنید می‌بینید که مسلمانان در سایه امید موفق به فتوحات شدند و در پرتو امید دین خدا را گسترش دادند. از روزی تمدن اسلامی دچار انحطاط و ضعف و فتور شد که مسلمانان امیدشان را از دست دادند و باورشان شد که دیگر توان ساختن دنیا را ندارند. همین الان هم هستند کسانی که مدام آیه یاس می‌خوانند و حرف‌های ناامید کننده می‌زنند. لابد شنیده‌اید که می‌گویند «ما از پس اداره دنیا بر نمی‌آییم»، «ما چیزی نمی‌توانیم بسازیم»، «ما صد سال هم بدویم و بکوب کار کنیم به گرد پای غرب نمی‌رسیم»، «ما کجا، جهان توسعه یافته متمدن کجا؟»... متاسفانه گوش همه‌مان پر است از این خزعبلات ناامید کننده. در حالی‌که اتفاقا تجربه و تاریخ گواهی می‌دهد که امید می‌تواند کارهایی بکند که همه نشدنی‌شان می‌پنداشتند.


اقتصاد مقاومتی، اقتصاد دانش بنیان، تقویت بنیه کشور، حمایت از تولید داخلی، حفظ موقعیت سیاسی، اعتقادی و اموری از این دست یک نیروی محرکه بیشتر ندارند؛ امید. اتفاقا یک آفت هم بیشتر ندارند؛ ناامیدی. با امید می‌توانیم کشور را به قله‌های افتخار برسانیم. (پرواضح است که امید به تنهایی فایده ندارد و دردی را درمان نمی‌کند. فرض بر این است که مقدمات دیگر فراهمند. آن  مقدمات که فراهم باشند امید هم ضربشان را زیاد می‌کند.) با ناامیدی هم می‌توانیم فرصت‌های طلایی را از دست بدهیم و خودمان را به دست خودمان به هلاکت برسانیم. امید واهی هم البته آفتش به همان اندازه ناامیدی است. به دروغ و خیال نمی‌توان امیدآفرینی کرد. امیدی که ما از آن حرف می‌زنیم امید واقعی است و عاقلانه است و با محاسبات و مناسبات دنیا هم جور در‌می‌آید. هرکس بر آتش امید، هیمه بیفزاید معلوم است، که دوستدار کشور است و دل در گرو آینده روشن و متعالی دارد و هرکس مروج ناامیدی باشد و دائم بخواهد چراغ امید را در دل مردم و مسئولین بکشد، معلوم است که از حس وطن‌دوستی خالی است و دانسته و ندانسته در خدمت دشمنان این آب و خاک است.


مشاور معاون علمی و فناوری رئیس جمهور و دبیر ستاد توسعه فرهنگ علم، فناوری و اقتصاد دانش بنیان