درست مثل نشستن در یک چرخ و فلک است. گاهی وقتها بالا هستید و از هیجان
نفستان بند میآید و گاهی وقتها هم با سر به سمت زمین میآیید.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، کارآفرینی
درست مثل نشستن در یک چرخ و فلک است. گاهی وقتها بالا هستید و از هیجان
نفستان بند میآید و گاهی وقتها هم با سر به سمت زمین میآیید و هر لحظه
منتظرید بهشدت به زمین برخورد کنید. چه چیزی میتواند شما را در این مسیر
حفظ کند تا به موفقیت برسید؟ یک میلیون دلار روی شرکتی سرمایهگذاری کردیم که هیچوقت شروع به کار نکرد هیتن شاه، از موسسان شرکت کامپیوتری KISSmetrics من و همکارم یک میلیون دلار روی
راهاندازی یک شرکت ارائهدهنده خدمات میزبانی وب سرمایهگذاری کردیم که
این شرکت هرگز لانچ نشد. ما خیلی ایدهآلگرا بودیم و از هر چیزی بهترین را
میخواستیم. بنابراین بهترین چیزی که میتوانستیم ساختیم، اما اصلا به این
نکته توجه نکردیم که مشتریانمان به چه چیزهایی اهمیت میدهند. الان یاد
گرفتیم که چطور هوشمندانه پولمان را خرج کنیم؛ روی یادگیری هر چه بیشتر
سرمایهگذاری کنیم و به خواستههای مشتریانمان و آنچه که آنها را راضی
میکند، توجه داشته باشیم. یک تجارت موفق به توجه صد درصدی نیاز دارد، هر چیز دیگری فقط حواس شما را پرت میکند جیسون دیمرز، بنیانگذار و مدیرعامل شرکت AudienceBloom حدود دو سال قبل در آرامش و با موفقیت یک
کمپانی را اداره میکردم. همه چیز به آرامی پیش میرفت، بنابراین با خودم
فکر کردم میتوانم وقت کمتری را به مدیریت تیم اختصاص بدهم و روی یک
استارتآپ جدید کار کنم که واقعا هیجانزدهام کرده بود. بیشتر وقتم را با
کار روی آن پروژه میگذراندم که جدید و خیلی مهیج بود. مهمتر از همه
اینکه کار روی یک سرمایهگذاری جدید واقعا جالب بود. در این زمان شرکت
قبلی داشت کارش را با موفقیت انجام میداد و این کورم کرده بود. اینکه یک
شرکت کارش را فقط «خوب» انجام بدهد، کار اصلی یک کارآفرین نیست.
کارآفرینهای موفق حداقل را برای شرکتشان نمیخواهند و کارشان را مدام
گسترش میدهند و خودشان را برای آینده آماده میکنند. چون من تیمم را به دو
بخش تقسیم کرده بودم که روی دو استارتآپ متفاوت کار کنند، رشد شرکت اول
متوقف شد و من وقت بیشتری نداشتم تا روی استارتآپ دوم بگذارم و آن را موفق
کنم. استارتآپ دوم هم شکست خورد و امروز AudienceBloom از هر زمان دیگری
قویتر است و بهسرعت به رشد خود ادامه میدهد، چون من همه حواسم را معطوف
آن کردهام. اول یک وبسایت طراحی کردیم و بعد از مشتریانمان درباره آن سوال کردیم رابین چیس، موسس زیپ کار وقتی کاری را راهاندازی میکنید، با سرعت
هر چه تمامتر سراغ مشتریهایتان بروید و از آنها یاد بگیرید تا محصول
خود را تولید کنید. در شرکت گولوکو که دومین شرکت من بود و در زمینه
اشتراکگذاری خودرو به صورت آنلاین کار میکرد، ما پول زیادی را صرف
راهاندازی وبسایت و نرمافزارهای مورد نیاز کردیم، بدون اینکه اول
خودمان را به مشتریها نزدیک کرده باشیم و درگیر نیازها و خواستههایشان
بشویم و این یعنی بخش عمدهای از کار ما صرفا بر مبنای حدسهایی که میزدیم
استوار بود و همین هم باعث شد شکست بخوریم. اول از همه به مشتریانتان توجه کنید مت گالیگان، از موسسان شرکت سیرکا با وجود اینکه شرکت قبلی که راه انداختم،
یک شکست بزرگ و اساسی بود، ولی این تجربه درس گرانبهایی به من
دارد: دیوانهوار روی مشتریهایتان تمرکز کنید. ما در آن شرکت ایدهای عالی
و تیم فنی فوقالعاده باهوشی داشتیم، ولی شیفته تکنولوژی خودمان و تصور
اولیهای شدیم که از نیازهای مشتریانمان در ذهن داشتیم، به جای اینکه
واقعا با آنها حرف بزنیم و مستقیم از خودشان بازخورد بگیریم. وقتی در
نهایت نظرات واقعی مشتریها را شنیدیم، آنقدر دور شده بودیم که
نمیتوانستیم ایدهمان را تغییر دهیم و پروژهمان شکست خورد. یکی از بزرگترین اشتباهات ما درMoz این بود که پروژههای «بیگ بنگ» راه میانداختیم رند فیشکین، از موسسان Moz یکی از بزرگترین اشتباهات ما در Moz این
بود که پشت سر هم پروژههای بیگ بنگی راه میانداختیم که به ماهها تلاش و
برنامهریزی احتیاج داشت و به نظر نمیرسید که در آن مدت پیشرفت چندانی هم
بکند. واقعا ناراحتکننده است، چون این روش چند بار هم جواب داد تا اینکه
بالاخره در آخرین پروژه با اشتباهمان مواجه شدیم؛ به این ترتیب که
پروژهای که در سال 2011 شروع شد و تصور میکردیم در جولای 2012 به مرحله
نهایی برسد، تا سپتامبر 2013 به تاخیر افتاد. یکی از بدترین چیزها در دنیای
استارتآپ این است که شما برای پروژهای بیش از یک سال بودجه بگذارید و
برنامهریزی کنید. من خیلی دیر شروع کردم، خودم را درگیر شغلی کرده بودم که مدتها بود از آن متنفر بودم لئو بابائوتا، کارآفرین و نویسنده کتابهای پرفروش من خیلی دیر شوع کردم، چون از شکست
میترسیدم یا خیلی به خودم اعتقاد نداشتم. درگیر شغلی شده بودم که مدتها
بود میدانستم از آن متنفرم و به جای اینکه به نوشتن وبلاگ یا راه انداختن
کسب و کاری که عاشقش بودم بپردازم، هر روز سر کار میرفتم. اگر چیزهایی را
که امروز میدانم، آن روز میدانستم، حتما یک دهه زودتر شروع میکردم.
البته اینکه هرگز شروع به انجام کاری نکنید که دوستش دارید، بدترین
سناریوی ممکن است.