گاهی وقتها شکست نتیجه انجام یک کار واقعا متفاوت است برای اینکه بازار را تکان بدهید، و اینجاست که نباید هیچ احساس خجالتی نسبت به این قضیه داشته باشید. این پیامی است که همه استارتآپهای در حال شکلگیری باید آن را بشنوند و درک کنند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، جولیا الیوت براون و خواهرش، کیتی، در مارس سال 2010 استارتآپی به نام آپر استریت را در انگلستان لانچ کردند که یک کسبوکار نوآور برای طراحی و دوخت کفشهای سفارشی با طراحی مورد نظر مشتری بود. سه سال بعد، جولیا با همین طرح بهظاهر ساده میلیونر شده و نظر بسیاری از طراحان مد، سلبریتیها و... را جلب کرده بود. آپر استریت خیلی سریع تبدیل به یک فروشگاه مورد علاقه خانمهایی شد که میخواستند با طراحی کفش ویژه و ایدهآلشان، شخصیت واقعی خود را در لباس پوشیدن نشان دهند، اما خیلی زود اوضاع به هم ریخت و این همان تجربهای است که جولیا در یادداشتی برای «تلگراف» آن را بدون هر گونه پردهپوشی با مخاطبان در میان گذاشته است.
شکست در هر تجارتی، یک انتخاب است و واقعیت این است که اگر بهسختی تلاش کنید، کاملا قابل اجتناب خواهد بود. صدها و شاید هزاران ستون در روزنامهها و مجلات به داستانهای کارآفرینان موفق اختصاص پیدا کرده است، اما خیلی کم پیش میآید که یکی از کارآفرینهای شکستخورده در مورد دلایل شکست کسبوکارش حرف بزند و بگوید که چه احساسی داشته و چطور توانسته با این شکست کنار بیاید. ممکن است حرف زدن در این مورد نتواند به کسی انرژی بدهد یا برایش الهامبخش باشد، اما واقعا لازم است هر کسی که درباره کارآفرین شدن فکر میکند یا قدم در این راه گذاشته است، برای شکست خوردن هم به اندازه موفقیت برنامهریزی کند.
در انگلستان 20 درصد از کسبوکارها در سال اول راهاندازی شکست میخورند و 50 درصد از آنها طی سه سال اول، محکوم به شکست هستند، بنابراین موفق نشدن نتیجهای کاملا محتمل برای هر تجارتی است. موفق شدن به کار زیاد و تلاش فراوان و اندکی شانس نیاز دارد و بعضی اوقات این شانستان است که ته میکشد! بنابراین میخواهم داستان شکست خوردنم را با شما در میان بگذارم، بگویم آن موقع چه احساسی داشتم و چطور توانستم با این واقعیت کنار بیایم که بهزودی باید کرکره کسبوکاری را که خودم راه انداخته بودم، پایین بکشم.
من و خواهرم، کیتی، هفت سال پیش «Upper Street» را بهعنوان یک پیشگام در صنعت کفش و پاپوش راهاندازی کردیم که این امکان را به خانمها در سراسر جهان میداد تا بتوانند کفش خود را به صورت آنلاین طراحی و دیزاین کنند. مشتریهای ما میتوانستند از میان صدها استایل و مواد اولیهای که موجود بود، بیش از پنج میلیون انتخاب متفاوت داشته باشند و کفش مورد نظرشان را در هر سایزی سفارش دهند تا به صورت دستساز برایشان تهیه و طی چند هفته دم در محل زندگیشان تحویل داده شود.
طی سالهای بعد ما کفش رویایی مشتریان زیادی را برایشان دوختیم و توانستیم مشتریهای پروپاقرص و وفاداری برای خودمان دستوپا کنیم. ما میخواستیم سودمان را بیشتر کنیم و این یعنی مدام دنبال سرمایه بودیم تا به اصطلاح سوخت لازم را به تجارتمان برسانیم.
طی چند سال اول، من و کیتی آپر استریت را ساختیم و پس از آن از منابعی مطمئن مانند بنیادهای سرمایهگذاری و کمپینهای عمومی و... سرمایه جذب کردیم. همزمان که تجارتمان رشد میکرد، در تکنولوژیهای مورد استفاده، تیم و مارکتینگمان تجدیدنظر کردیم و آن را از نو ساختیم تا بتوانیم مشتریهای جدیدی جذب کنیم. ولی در پایان سال 2015، درحالیکه سرمایهگذارها از ما انتظار داشتند یک صعود حسابی داشته باشیم، متوجه شدیم تجارتمان با آن سرعتی که لازم است، رشد نمیکند. پولمان تمام شده بود. خودم را جای کاپیتان کشتی تایتانیک احساس میکردم که کشتیاش به یک صخره بزرگ یخی برخورد کرده و بهسرعت در حال غرق شدن بود. نمیتوانستیم امنیت سرمایهگذاریهای بعدی را تامین کنیم و مشتری هم برای فروش کل کار نداشتیم. بالاخره داراییهای اساسیمان را به یکی از رقبایمان فروختیم و رویایمان به پایان رسید.
گرفتن این تصمیم که کسبوکاری را که خودتان راهاندازی کرده و احساس و وقت و پولتان را صرف کردید، ببندید، تصمیم واقعا مشکلی است و شما بهسختی میتوانید با آن کنار بیایید. آپر استریت مثل بچه ما بود؛ آیندهمان بود. ما همه چیزمان را بر سر آن گذاشته بودیم؛ چه از نظر جسمی و ذهنی و چه از نظر مالی. وقتی میبینید، هنوز پتانسیل زیادی وجود دارد، تماشای سقوط تجارتی که راه انداختهاید، واقعا مشکل است.
اما گاهی وقتها شکست نتیجه انجام یک کار واقعا متفاوت است برای اینکه بازار را تکان بدهید، و اینجاست که نباید هیچ احساس خجالتی نسبت به این قضیه داشته باشید. این پیامی است که همه استارتآپهای در حال شکلگیری باید آن را بشنوند و درک کنند. درنهایت، تعریف یک کارآفرین یعنی کسی که تجارت یا تجارتهایی را راه میاندازد و به امید رسیدن به سود، از نظر مالی ریسک میکند. از خیلی جهات، تعطیل کردن کسبوکاری که دارید، مثل درآوردن یک کت سنگین و چشیدن حس آزادی است. بنابراین نباید از شکست خوردن بترسیم، بلکه باید کسانی را که چنین ریسکی میکنند، تشویق کنیم. گذشته از همه اینها، خیلی از موفقترین کارآفرینهایی که میشناسیم، ازجمله هنری فورد، دونالد ترامپ و ریچارد برانسون هم تعدادی شکست در کارنامه خود دارند. ما از این تجربه درسهای زیادی گرفتیم. نهایت تلاشمان را کردیم و بابت آن واقعا به خودمان افتخار میکنیم و هر اتفاقی هم که بیفتد، شما نیز همین احساس را خواهید داشت.