گپِ امروز و دیروز نیست. سالهاست که آن را کُشته ایم و ظاهرا خرسندیم که با نفی و ردِ آن، شعور ملتی را از اسارتی موهوم و دست و پاگیر و کاهنده رهانده‌ایم.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، گپِ امروز و دیروز نیست. سالهاست که آن را کُشته ایم، بر جنازه اش نماز نکرده ایم و گذشته ایم و تا امروز که همچنان و با تلاشی شگفت می کوشیم ضرورت های انکار ناپذیر حضورش را نبینیم و همچنان بگذریم. ظاهرا خرسندیم که با نفی و ردِ آن، شعور ملتی را از اسارتی موهوم و دست و پاگیر و کاهنده رهانده‌ایم.

آری! قهرمان را در درام های سینمایی و تلویزیونی کشته ایم و در داوری و نقدهای خود، ارزش های آن را از بیخ و بن نادیده گرفته ایم. یادمان رفت ــ و شاید از یادمان بردند ــ که قهرمان، بخشی از حافظه ی جمعی را بنیاد می گذارد. خاطره می سازد و در عین حال، خاطره های قومی را نیز بارور می کند. قهرمان های تاریخی و دور و دراز را زنده نگه می دارد. پیوندهای اجتماعی را تحکیم می بخشد. و... و قهرمان در آرامش روانی و تسکینِ بخشی از آلام روحیِ ناشی از ناگزیری ها زیست و زندگی، دارو و درمان کارآمدی است.

و یادمان رفت که بی قهرمانی، ترویج بی اُفُقی است. گسترش بی آرمانی است. کشتن امید و آرزوست. نابودی کار و تلاش و کوشش است. تکثیر خمودگی و سستی و خوابزدگی است.

نفی قهرمان فردی و تاکید بر «جمع قهرمان» در آثار سینمایی و تلویزیونی، از نظر من سه دلیل می تواند داشته باشد:

الف ـ گمان می کنم مهمترین دلیل، ناشی از حضور همچنان سنگین و پرقدرت فرهنگ و ادبیات چپ مارکسیستی در حوزه ی درام و دارم پردازی کشورمان باشد. نمی خواهم بگویم که این حضور و تن دادن به آن، آگاهانه و بر پایه ی موافقت و همراهی معرفتی است. اما رسوبات کهنه و مانده از روزگار تسلط آن فرهنگ و ادبیات بر بیش از نیمی از جمعیت زمین،کار خود را می کند. هنوز رئالیزم سوسیالیستی تفکر غالب آثار دراماتیک کشور ماست. و ما بی آنکه بخواهیم و بدانیم در دایره ی آن فرهنگ، فیلم و سریال می سازیم.

ب ـ گرفتار شدن در بازی ها و ادا و اطوارهای شبه روشنفکرانه، که بسیاری از بخش ها و ساحت های زندگی فردی و جمعی ما را متاثر کرده است، دلیل دیگری است که برای این بیماری می توان برشمرد. شبه روشنفکران، علیرغم اینکه بسیار دوست دارند قهرمان جامعه باشند و برای رسیدن به این مرتبه بر هیچ تلاش و ترفندی چشم نمی بندند، به ظاهر، قهرمان ها را نفی می کنند و بر همه ی ظرفیت های اجتماعی که قابلیت قهرمان شدن دارند، می تازند. در این مسیر، برای آنها تفاوت نمی کند که قهرمان های واقعی را انکار کنند و یا از شکل گیری قهرمان در آثار دراماتیک جلوگیری نمایند.

ج ـ فقدان درک و دریافت و معرفت موثر و واقعی نسبت به نقش و کارکرد قهرمان در درام و تاثیر برانگیزاننده ی آن در کنش های فردی و اجتماعی، سومین دلیل برای بی توجهیِ دریغ انگیز به حضور قهرمان در آثار نمایشی است.

باید تاکید کنم که منظور و مراد من از ضرورت احیای قهرمان در سینما و تلویزیون، به هیچ روی متوجه ستاره و جریان ستاره سازی نیست. اتفاقا یک از مشکلات زیانبار سینمای کشور، وجود برخی از به ظاهر ستاره هایی است که در منش و کنش دراماتیک، ارزش و جایگاه ستاره شدن را ندارند و به خاطر فقدان قهرمان های سینمایی، موقعیتی غیرواقعی و حضوری خسارت آفرین پیدا کرده اند. گرچه انکار نمی کنم که قهرمان در سینما می تواند با گذشت زمان و با قرار گرفتنِ درست در آثار دراماتیک، به ستاره نیز تبدیل شود. در این صورت و در چنین شرایطی، قهرمان های ستاره، حتی می توانند حضوری خجسته و پیش برنده هم داشته باشند. یادمان باشد که ستاره ها، الزاما ظرفیت و ارزش قهرمان شدن را ندارند، و چنانچه با رنگ و فریب رسانه ای و تبلیغاتی، چند صباحی جایگاه قهرمان ها را غصب کنند، با گذشتِ زمان از حافظه ی جمعی و خاطره ی فردی حذف می شوند و نامی از آنها نیز باقی نمی ماند. در حالیکه قهرمان ها، زیست و حضوری درازمدت و تاثیرات مثبتِ عبور کرده از زمان دارند. (1)

اکبر نبوی