سندروم پذیرش بدون فکر، سندرمی است که باعث میشود بسیاری از مدیران و کارمندان گرانبهاترین دارایی زندگی خود را از دست بدهند و آن چیزی نیست جز زمانشان.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، دیوید گردی یکی از چهرههای مشهوری است که در زمینه مدیریت امنیت اطلاعات کار میکند. او کاشف یک سندرم جهانی به نام پذیرش بدون فکر است که باعث میشود بسیاری از مدیران و کارمندان گرانبهاترین دارایی زندگی خود را از دست بدهند و آن چیزی نیست جز زمانشان. گردی در یک سخنرانی به شما میگوید چطور دنیا یا حداقل خودتان را از شر جلسههای بد نجات دهید.
چشمتان را ببندید و این صحنه را پیش خودتان مجسم کنید: صبح دوشنبه است و شما در دفتر کارتان هستید و خودتان را برای یک روز پرکار آماده میکنید. یکدفعه یک نفر از همکارانتان که حتی بهسختی او را میشناسید، از ته سالن به سمت شما میآید، صندلیتان را برمیدارد و بدون یک کلمه آن را با خودش میبرد و هیچ حرفی در مورد اینکه چرا از بین آن همه صندلی حوالی، صندلی شما را برداشته و میبرد، نمیزند. اصلا هم به این مسئله توجه ندارد که شما ممکن است در طول روز برای انجام یکسری کارها و وظایفتان به آن صندلی احتیاج داشته باشید. البته شما هم آرام نمینشینید، بلکه یک واکنش خیلی جدی از خودتان نشان میدهید، دنبالش میروید و او را تا اتاقش دنبال میکنید و با صدای بلند میگویید: چرا صندلی من؟
حالا صبح سهشنبه است. داخل دفترتان نشستهاید و دعوتنامهای برای شرکت در یک جلسه به دستتان میرسد. این دعوتنامه از طرف یکی دیگر از همکارانتان است که انتهای سالن مینشیند و شما بهسختی او را میشناسید. عنوان دعوتنامه به پروژهای اشاره میکند که خیلی کم در موردش شنیدهاید و هیچ دستور جلسهای هم داخل دعوتنامه وجود ندارد. هیچ اطلاعات خاصی هم در مورد اینکه چرا شما به این جلسه دعوت شدید، نیست. بااینحال دعوت را قبول میکنید و در جلسه حاضر میشوید و وقتی آن جلسه کاملا بیهوده به پایان میرسد، به اتاقتان برمیگردید و با خودتان میگویید: کاش میتوانستم این دو ساعت وقتی را که در آن جلسه تلف کردم، پس بگیرم. همانطور که دلم میخواست صندلیام را پس بگیرم.
ما هر روز اجازه میدهیم همکارانمان که البته افراد خیلی نازنینی هم هستند، از ما دزدی کنند. البته منظورم صندلی نیست، بلکه دارم از چیزی که خیلی خیلی باارزشتر از مبلمان اداری است، حرف میزنم؛ یعنی وقت و زمان شما. من معتقدم که همه ما درگیر یک جور بیماری مسری و وحشتناک جهانی به اسم سندرم پذیرش بدون فکر شدهایم. علامت این بیماری این است که ما بدون فکر کردن دعوتی را قبول میکنیم که یکدفعه به دستمان رسیده است. این یک واکنش کاملا غیرارادی است: دینگ دینگ، کلیک: بنگ! دعوت توی صندوق پست الکترونیکتان است! با خودتان میگویید من باید به این جلسه بروم! اصلا همین حالا هم برای شرکت در آن دیر کردم!
حضور در جلسات کاری مهم است و همکاری کلید موفقیت در هر سازمان و شرکتی است و جلسات کاری که خوب برگزار میشوند، نتایج خیلی خوب و مثبتی را برای ما به ارمغان میآورد. اما در دوره جهانی شدن و فراگیر شدن فناوریهای اطلاعاتی، روشهای کاری بهویژه در سالهای اخیر به طرز چشمگیری تغییر کرده و ما را کاملا بدبخت کردهاند! ما بیچاره شدیم، آن هم نه به این خاطر که دیگران نمیتوانند جلسات کاری را خوب اداره کنند، بلکه بیچاره شدیم، چون دچار بیماری پذیرش بدون فکر هستیم و این زخمی است که خودمان به خودمان میزنیم.
من برای اینکه ثابت کنم سندرم پذیرش بدون فکر یک بیماری مسری جهانی است، دلیل و مدرک دارم و میخواهم برایتان توضیح بدهم که چرا اینطور فکر میکنم. چند سال قبل من ویدیویی را روی یکی از شبکههای اجتماعی قرار دادم و در آن هر اتفاق مزخرفی را که در یک کنفرانس تلفنی ممکن است بیفتد، نشان داده بودم. این ویدیو پنج دقیقه ادامه داشت و شامل همه اتفاقاتی بود که ممکن است در یک جلسه بد اتفاق بیفتد و ما از همهشان متنفر هستیم؛ از مجری که نمیتواند جلسه را اداره کند، تا شرکتکنندگانی که نمیدانند اصلا چرا به آن جلسه دعوت شدهاند و... درواقع همه چیز این قطار را به سمت انهدام پیش میبرد و همه شرکتکنندگان جلسه را با عصبانیت زیادی ترک میکردند.
بیایید نگاهی کوتاه به این ویدیو بیندازیم: هدف امروز ما این است که درخصوص یک پیشنهاد خیلی مهم به توافق برسیم. بهعنوان یک گروه لازم است... بیپ بیپ. سلام! کی به جمع ما اضافه شده؟ سلام جو هستم! امروز دارم از خانه کار میکنم. سلام جو، ممنونم که به ما پیوستی. همین الان داشتم میگفتم که امروز قرار است با خیلیها تماس بگیریم و میخواهیم که همهشان اینجا با ما باشند. بنابراین اجازه بدهید از حضور و غیاب صرفنظر کنیم و سراغ اصل مطلب برویم. هدف امروز ما این است که درخصوص یک پیشنهاد خیلی مهم به توافق برسیم. بیپ... سلام، کی به جمع اضافه شد؟ کسی نیست؟! فکر کردم صدای بیپ شنیدم!
سناریوی آشنایی است. مگر نه؟ بله، برای همهمان خیلی آشناست. چند هفته بعد از اینکه من این ویدیو را در آن شبکه اجتماعی آپلود کردم، 500هزار نفر از 10 کشور مختلف، آن را تماشا کردند و حالا که سه سال از آپلودش گذشته، هنوز هم هر ماه هزاران نفر بازدیدکننده دارد و تا الان میلیونها نفر این فیلم را دیدهاند. بزرگترین شرکتهای دنیا که البته نمیخواهم از آنها نام ببرم، ولی شما قطعا همهشان را میشناسید، از من خواستهاند که از این ویدیو برای آموزش کارمندان جدید خود استفاده کنند تا به آنها یاد بدهند که در جلسات کاری چه کارهایی را نباید انجام دهند. اگر این اعداد، یعنی میلیونها بازدیدکننده این فیلم در آن شبکه اجتماعی و شرکتهایی که از آن استفاده کردهاند، برای ثابت کردن این نکته که ما دچار یک جور مشکل جهانی درخصوص جلسات کاریمان هستیم، کافی نیست، پس باید سراغ هزاران هزار پیامی برویم که زیر این ویدیو پست شده است. هزاران نفر نوشتند: وای خدا! امروز دقیقا همین اتفاق برایم افتاد! هر روز من همین شکلی است! زندگی من دقیقا اینطوری است. حتی یک نفر نوشته بود: «خندهدار است، چون واقعیت دارد! یک جور واقعیت ترسناک، غمگین و افسردهکننده. آنقدر خندیدم که گریهام گرفت. و گریه کردم و گریه کردم و باز هم گریه کردم.» بیچاره نوشته بود: «این دقیقا زندگی هر روز من است، تا زمان بازنشستگی یا مرگ.» این نقلقولها و این غم کاملا واقعی است.
موضوع مشترکی که در تمام این کامنتها وجود دارد، این است که ما عمیقا معتقدیم که هیچ توانی نداریم، جز اینکه در این جلسات شرکت کنیم و از اینکه اینقدر ضعیف برگزار میشوند، زجر بکشیم و به زندگیمان ادامه بدهیم، تا یک روز دیگر که دوباره همین آدمها را ملاقات کنیم. اما واقعیت این است که ما اصلا ناتوان نیستیم، بلکه درمان سندرم پذیرش بدون فکر در دستان خود ما قرار دارد، یا اگر بخواهم دقیقتر بگویم، در نوک انگشتهایمان، و من اسمش را «بسه دیگه!» گذاشتم.
«بسه دیگه» خیلی ساده است و اینطوری کار میکند: اول از همه، دفعه بعد که یک دعوتنامه برای شرکت در جلسهای که هیچ اطلاعی درباره محتوای آن ندارید، به دستتان رسید، روی دکمه مشروط کلیک کنید. نگران نباشید، هیچ اشکالی ندارد. چون شما اجازه این کار را دارید و اصلا این دکمه دقیقا به همین خاطر درست همانجا کنار دکمه قبول، قرار داده شده است. بعد با کسی که شما را دعوت کرده، تماس بگیرید و به او بگویید که تمایل دارید تا از کارش حمایت کنید، اما باید بدانید هدف از برگزاری این جلسه چیست. به او بگویید که دلتان میخواهد بدانید چطور میتوانید برای رسیدن به هدفی که در سر دارند، به آنها کمک کنید. اگر همه ما این کار را با احترام انجام دهیم، به مرور دیگران هم در مورد شیوه فعلیشان برای سر هم کردن انواع و اقسام دعوتنامهها تجدیدنظر خواهند کرد. در نتیجه شما میتوانید راحتتر و دقیقتر در مورد پذیرش یا عدم پذیرش چنین دعوتهایی تصمیم بگیرید. به این ترتیب شاید حتی خیلیها تصمیم بگیرند همراه دعوتنامه دستور جلسه را نیز برای مدعوین ارسال کنند. تصور کنید در این صورت دیگر یک جلسه تلفنی با حضور 12 نفر درباره موضوعی که با یک ایمیل کوچک قابل حل بوده، برگزار نمیشود. احتمالا دیگران بهمرور شروع به تغییر رفتارشان میکنند، چون شما رفتارتان را تغییر دادید و شاید حتی صندلیتان را هم پس بدهند. پس بسه دیگه! و ممنونم.