کتاب "صفر تا یک" در یک چرخش موضوعی به سراغ طبقه بندی افراد و شرکت‌ها از نظر ذهنیت و سپس درس‌هایی برای استارتاپ‌ها می رود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، در بخش های بعدی کتاب، ایده داشتن یک بازار انحصاری مطرح میگردد و به کارآفرینان پیشنهاد می شود که وارد بازارهایی شوند و یا محصولی ارائه کنند و یا به کسانی خدمات ارائه کنند که برای آنها انحصار ایجاد کند. این ایده در کنار مذمت رقابت شدید اثبات می شود. به این منظور مثال هایی همچون تسخیر بازار کامپیوتر و ابزار الکترونیکی شخصی توسط شرکت اپل وقتی که مایکروسافت و گوگل مشغول رقابت برای عرضه محصولات رقیب یکدیگر بودند و یا تسخیر بازار انرژی بوسیله نفت شیل وقتی که تولید کنندگان سنتی سوخت های فسیلی و فعالان انرژی های نو مشغول رقابت برای قیمت بودند مطرح می گردد. کتاب سرشار از مثال های جالب در زمینه کسب و کارهای بزرگ و تصمیمات درست و غلط مدیریتی است.

پس از این، کتاب در یک چرخش موضوعی به سراغ طبقه بندی افراد و شرکت ها از نظر ذهنیت و سپس درس هایی برای استارتاپ ها می رود. در طبقه بندی ذهنیت، چهار گروه تعریف می شود؛

    کسانی که به آینده بدبین هستند و معتقدند می توانند برای آن آماده شوند (Definite Pessimist)،
    کسانی که به آینده بدبین هستند و معتقدند نمی شود کاری کرد و باید سرنوشت را پذیرفت (Indefinite Pessimist)،
    کسانی که به آینده خوش بین هستند و معتقدند باید این آینده بهتر را خودشان بسازند (Definite Optimist)،
    کسانی که به آینده خوش بین هستند اما این بهبود را بدون هیچ تلاشی انتظار دارند و آن را جزو سیر طبیعی میدانند (Indefinite Optimist).

پس از این طبقه بندی کلی، کشور ها و ملت ها از نظر نوع ذهنیت و عملکرد کلی تحلیل می شوند (شامل امریکا، چین، کره و …) و ریشه های اندیشه آنها بررسی می شود. این توضیحات از حوصله این خلاصه خارج است و از علاقه مندان دعوت می شود که به اصل کتاب روجوع نمایند.

در قسمت نخست خلاصه کتاب “از صفر تا یک: نکاتی در مورد استارتاپ ها و چگونگی ساختن آینده” به مقدمات پرداختیم. این قسمت بر بخش دوم کتاب که در واقع نکاتی برای استارت آپ ها، کارآفرینان و سرمایه گذاران می باشد تمرکز دارد.

کتاب با ارائه نکاتی کلی در مورد ارزش گذاری شرکت های نوپا و به خصوص شرکت هایی در زمینه تکنولوژی که قابلیت مقیاس پذیری و انحصار بازار دارند، پیش میرود. بر اساس نظر نگارنده قیمت شرکت هایی از این دست، نه بر اساس مقدار فروش سالانه آنها در ابتدای راه اندازی، بلکه بر اساس پتانسیل فروش آتی آنها در مجموع سالهای آینده که با نرخ تورم به سال پایه منتقل می شود محاسبه می گردد. مثال هایی از ارزش گذاری شرکت های PayPal و LinkedIn ارائه شده و دوام شرکت با ارزش گذاری آن گره می خورد. چرا که اگر یک شرکت به فعالیت خود ادامه ندهد اساسا ارزش فروش سالهای آتی را از دست می دهد و قیمت پایه آن بسیار کاهش می یابد.

بخش دیگری از کتاب که روی سخن آن با سرمایه گذاران است به موضوع سرمایه گذاری هوشمند می پردازد. امروزه با پدیده ای به نام سرمایه گذاران سریالی و کارآفرینان سریالی مواجه هستیم. پیتر تیل با جلب توجه مخاطب به اصل ۸۰/۲۰ (که ۸۰ درصد درآمد از ۲۰ درصد فعالیت ها به دست می آید) تاکید می کند که راه بقاء سرمایه گذاران این است که یک یا چند مورد از سرمایه گذاری های آنها به حدی بازگشت داشته باشد که تمامی ضررهای دیگر را جبران نماید و به سرمایه گذاری خود در Facebook و سرمایه گذاران Instagram به عنوان نمونه رجوع می کند. در هر دوی این مثال ها، سرمایه گذاری بر روی یک شرکت از مجموع جوابدهی سرمایه گذاری های دیگر، بازگشت بیشتری داشته است. با حذف کردن شانس از فرایند انتخاب شرکت ها برای حمایت، یک سرمایه گذار می تواند امید بیشتر به بازگشت سرمایه خود و سود داشته باشد.

تاکید بر ادامه دار بودن فعالیت شرکت های نوپا اهمیت تیم سازی هوشمندانه را آشکار می سازد. با توجه به انتظار ادامه فعالیت شرکت ها، تیم های تشکیل شده در سطوح هیات مدیره، مدیران اجرایی، تیم های مهندسی حساس و حیاتی و سایر اجزایی که بنیان و اساس یک شرکت را در اختیار دارند باید بتوانند با یکدیگر همکاری نمایند و اختلافات خود را حل و فصل کنند. با این ذهنیت، افرادی که فقط با حقوق ثابت به شرکت های نوپا جذب می شوند مناسب نیستند و کارکنان باید سهامدار محصول عملکرد خود باشند. با این منطق، یک شرکت نوپا به جای اینکه به دنبال جذب حداکثر استعداد ممکن باشد، به دنبال افراد وفادار خواهد بود. وکلا و حسابداران از این دیدگاه مستثنی هستند چرا که ماهیت فعالیت آنها با پرداخت سهام به جای حقوق سازگاری ندارد. پیشنهاد نویسنده کتاب، هیات مدیره ای ۳ تا ۵ نفره است که بتوانند تصمیمات موثر جمعی بگیرند.