به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، شاید بسیاری از ما چنین می پنداریم که انیمیشن تنها در گونه های دو بعدی و سه بعدی خلاصه می شود. به دلیل پیشرفت تکنولوژی در سال های گذشته روش های تولید پویانمایی بیشتر از رایانه بهره برده اند اما در کنار این روش ها استاپ - موشن نیز از گونه های موفق برای تولید اثر پویانمایی است. «کوبو و دوتار» یک انیمیشن موفق برای اثبات کردن این مدعا است. «کوبو و دوتار» با استفاده از تکنیک استاپ - موشن ساخته شده است.
این انیمیشن ۱۰۲ دقیقهای از صداپیشگانی چون شارلیز ترون و متیو مک کاناهی بهره می گیرد. بودجه ساخت این اثر بنا به اعلام کمپانی سازنده آن ۶۰ میلیون دلار بوده است. این فیلم تا امروز رقم فروش ۷۴ میلیون دلار را محقق کرده است و با شروع عرضه آن در سالن های سینما استقبال خوبی از آن به عمل آمده است تا جایی که فیلم در رتبه یک جدول فروش برای چند هفته ایستاد که نشان می دهد هنوز استاپ - موشن مخاطبان و طرفداران خود را در میان عموم علاقمندان به سینما و انیمیشن دارا است.
داستان انیمیشن
داستان «کوبو و دوتار» درباره پسر بچه ای در کوهستان های ژاپن است که یک چشم دارد و با مادرش در دل یک غار زندگی می کنند. آنها یک ساز دوتار ژاپنی دارند که دارای خاصیت جادویی است و با نواختن آن کاغذهای اطراف آن تحت کنترل نوازنده درآمده، جان می گیرند و تحت فرمان نوازنده قرار می گیرند.
مادر کوبو در گذشته برای نجات جان او از دست کسانی که همان خواهران و پدر او هستند به اینجا گریخته است و در طول روز مانند یک بیمار ذهنی بی حرکت بوده و به گوشه ای خیره می ماند اما شب هنگام دچار تغییر می شود و هشیار گشته و از کوبو مراقبت می کند و برایش قصه می گوید و به او گوشزد می کند تا شب تحت هیچ شرایطی بیرون از غار نباشد وگرنه خطر بزرگی او را تهدید می کند.
کوبو در طول روز به روستای مجاور می رود و با استفاده از نواختن ساز و حرکت دادن کاغذها داستان یک اسطوره سامورایی ژاپنی را تعریف می کند و این کار او با استقبال مردم همراه می شود. یکی از همین روزها کوبو هنگامی که بقیه روستاییان بر سر مزار درگذشتگان حاضر شده اند و مشغول ادای احترام به آنها هستند در میان قبرستان روستا شروع به قدم زدن میکند. او نیز یک مزار خیالی برای پدرش با استفاده از کاغذ شکل می دهد و مشغول صحبت با او می شود. با گذر زمان و فرا رسیدن شب کوبو متوجه می شود به توصیه مادرش عمل نکرده و شب را در بیرون از غار مانده است. او در حالی به خود می آید و راه منزل را در پیش می گیرد که دو زن شمشیر به دست که همان خاله های او هستند در تعقیب او بر می آیند. کوبو ناامیدانه فرار می کند در حالی که خاله هایش به دنبال تصاحب چشم دیگر کوبو هستند.
در همین حین ناگهان مادر کوبو سر می رسد و با آنها مقابله می کند در جریان نبرد مادر کوبو همانگونه که در دوران نوزادی او با استفاده از دوتار جادویی جان او را نجات داده بود بار دیگر تمام قدرت خویش را به کار می گیرد و با استفاده از قدرت جادویی دوتار حمله آنها را دفع می کند اما خود نیز از میان می رود. کوبو حالا تنها و غمگین راه فرار را در پیش می گیرد.
بعد از استراحت، کوبو متوجه یک میمون سخنگوی خاکستری بزرگ می شود که در کنار او پرسه می زند و صدایش شبیه به مادرش است. میمون می گوید او طلسم محافظی است که مادرش برای محافظت از او قرار داده است و وظیفه او مراقبت از کوبو در برابر خطرات احتمالی است. آنها علاوه بر این یک راهنمای کاغذی نیز دارند. یک سامورایی کاغذی که با نواختن دوتار پدید آمده و راه پیدا کردن زره را به آنها نشان می دهد. زره مورد نظر که میمون محافظ آن را مهم می داند و راه خروج از این مخصمه برای کوبو است. در ادامه مسیر سفرشان از میان برف و یخبندان آن ها به یک کوهستان می رسند و با راهنمایی سامورایی کاغذی کوچک شان یک سوسک سامورایی را پیدا می کنند. او از لشگریان هانزو بوده است و در جستجوی فرمانده گمشده خویش هانزو است. حالا سوسک هم به آنها اضافه می شود و ادامه مسیر می دهند تا به مکانی می رسند که شمشیر نشکن در آن قرار دارد. پس از مبارزه با اسکلت غول پیکر موفق به یافتن آن می شوند و با ادامه دادن مسیر سر از یک دریاچه در می آورند. در اعماق این دریاچه بخش دیگری از زره مورد نظر قرار دارد. کوبو برای یافتن آن دل به اعماق دریا می زند در حالی که میمون که در واقع همان مادر کوبو است در حال مبارزه با خواهر خویش می شود. میمون موفق به کشتن خواهرش می شود و کوبو با کمک سوسک سامورایی زره را می یابد و به سفر خود ادامه می دهند.
آنها در ادامه راه خود به قلعه هانزو می رسند جایی که بخش آخر زره قرار دارد. اما در همان حال خواهر دیگر از راه می رسد و سد راه آنها می شود. در میان مبارزه خاله دوم کوبو داستان زندگی شان را افشا می کند و کوبو می فهمد میمون همان مادر او است و سوسک سامورایی در واقع هانزو سامورایی یا پدر او است که در اثر نافرمانی از پدر برزگ کوبو به این شکل درآمده اند.
زیرا مادر کوبو ماموریت داشت تا از بهشت برای کشتن هانزو بیاید اما در جریان این کار عاشق او شد و با او ازدواج کرد و خشم خانواده او را که پدر و خواهران او هستند برانگیخت. در جریان نبرد هانزو کشته می شود و درست در لحظات آخر که مادرش مشغول نبرد با خاله کوبو است او ساز را بر می دارد و بار دیگر قدرت جادویی آن را بر می انگیزد. در نتیجه مادرش و خاله اش کشته می شوند و حالا او تنها به همراه سامورایی کاغذی راهنمایش به دنبال بخش آخر زره که کلاهخود است می گردد.
در ادامه جستجو او در دهکده کلاهخود را می یابد و اکنون او زره افسانه ای را به صورت کامل بر تن دارد و با شمشیر نشکن در جستجوی پدربزرگش است تا از او انتقام بگیرد. در مواجهه با پدر بزرگ او تسلیم شرایط و درخواست هایش نمی شود. پدربزرگ از او می خواهد با او همراه شود و با دادن چشم دیگرش به او ابدی شده و در بهشت همراه او زندگی کند. درخواستی که کوبو آن را نمی پذیرد و با او مشغول مبارزه می شود.
بعد از مدتی نبرد به دلیل قدرت زیاد پدر بزرگ که اکنون به شکل واقعی خود در آمده است و موجودی شبیه به یک هزار پای بزرگ است کوبو ناچار می شود تا به قبرستان دهکده پناه ببرد. در آخرین مواجهه او با استفاده از موی مادرش و موی خویش دوتار را دوباره تکمیل می کند و با نواختن آن موفق می شود تا پدربزرگش را شکست دهد. با شکست پدربزرگ او تبدیل به یک پیرمرد عادی می شود که چیزی از وقایع گذشته را به خاطر نمی آورد.
تحلیل و نقد
داستان کلی کوبو شبیه به داستان های اساطیری است که قهرمان داستان در پی یافتن هدف خویش طی طریق می کند و در آن مسیر با اتفاقات زیادی روبرو می شود. با اینکه داستان در ژاپن دوران ادو اتفاق می افتد و از هنر اوریگامی و فرهنگ و رسوم ژاپن استفاده زیادی می شود اما درونمایه داستان نه تنها شرقی نیست بلکه شباهت زیادی به افسانه های یونان باستان دارد که در آن چندین خدا وجود دارند و روابط و کنش هایی میان آن جریان دارد که وقایع داستان را شکل می دهند. یکی از این افسانه ها مربوط به نافرمانی یکی از فرزندان زئوس و خیانت به پدر و خانواده است که دچار نفرین ابدی پدر می شود. در واقع بُن مایه داستان چنین است و تنها پوششی از فضا و مردمان ژاپنی در آن وجود دارد.
نویسنده و کارگردان از اجزای این داستان ها برای روایت اثر خود استفاده کرده اند. عنصر جادو٬ تغییر شکل٬ بهشت و زمین و ابدی بودن همه از عناصر اساسی اساطیر یونان باستان هستند. این در حالی است که در فرهنگ ژاپن و اسطوره های آن همواره از سامورایی های وفادار به ارباب خویش٬ وفاداری و جوانمردی در زندگی سخن رفته است. مصداق دیگری از این مدعا فیلم «آخرین سامورایی» با بازی تام کروز است. تکنیک دیگری که برای مشابهت سازی فضاها و روایت داستان و جذاب کردن آن به کار رفته است اوریگامی است. اوریگامی هنر استفاده از کاغذ برای تغییر شکل دادن و ساختن آثار دستی با آن است که با ترکیب عنصر جادو و جان بخشی به اشیا در این انیمیشن باعث جذابیت و جالب شدن اتفاقات آن شده است. شخصیت کوبو٬ مادر و پدرش نیز از دیگر نقاط مهم داستان هستند.
کوبو پسری است که تنها با مادر خود زندگی می کند و امرار معاش خانواده را نیز بر عهده دارد. تحول و تغییر شخصیت کوبو در سیر حوادث پیش آمده در طول داستان منطقی است هرچند گاهی مرز شیطنت و جدیت یا به تعبیری بزرگسالی و کودکی در شخصیت او واضح می شود اما شخصیت او تقریبا واقعی و قابل باور می نمایاند. مادر و پدر او نیز چنین وضعیتی دارند. بحث و جدل میان آنها بر سر نحوه راهنمایی و کمک کردن کوبو برای ادامه دادن مسیر در حالی که هنوز نمی دانیم آنها با یکدیگر همسر هستند به گونه ای انجام می گیرد که این احتمال پیش از مطرح شدن واقعیت داستان در ذهن مخاطب مطرح می شود و این موضوع نشان از ظرافت طرح موضوع در فیلمنامه دارد.
در واقع اتحاد تدریجی خانواده کوبو علیه شرایط موجود و در نهایت از بین رفتن آنها از نقاط تلخ این فیلم است. خشونت مطرح شده در این فیلم حتی از سطح فیلم های اکشن نیز کمی بالاتر است. با در نظر گرفتن انیمیشن بودن این فیلم و قهرمان داستان که یک نوجوان است و محاسبه میزان خشونت آن که عبارت است از کشته شدن پدر و مادر در جلوی چشمان فرزند، کشته شدن خاله ها و شرور بودن آنها٬ نبرد با پدربزرگ و تحمل غم تنهایی بدون والدین در زندگی عناصری هستند که در مجموع باعث خشن شدن این اثر استاپ - موشن شده اند. بر خلاف تصور رایج گاهی اوقات سطح خشونت در فیلم های انیمیشن از دیگر فیلم ها بیشتر است و این موضوع در سال های اخیر بعضا در میان فیلم های هالیوودی نیز تکرار شده است اما آنچه سبب می شود تا این خشونت تقلیل یابد و توسط مخاطب کمتر احساس شود کیفیت تصویرگری آن و کارگردانی انیمیشن است که توانسته است طعم تلخ آن را کمی کاهش دهد با این وجود فضای غم انگیز زندگی کوبو بدون والدین در انتها هر چند با نورپردازی روشن و گرم همراه است اما همچنان احساس می شود.
تاکید بر قدرت موسیقی و در آمیختن آن با جادو از نقطه های عطف داستان است. معلوم نیست بهشت مورد نظر داستان یا نویسنده چگونه جایی است؟ زیرا در تمامی ادیان الهی مورد تصریح واقع شده است که بهشت ماهیتی غیر مادی دارد و جای خوبان است. اما در این انیمیشن محل زندگی شرورترین انسان ها است که از مفهوم خانواده چیزی نمی فهمد. خاله های کوبو که از بهشت برای کشتن او آمده اند شمشیر زنانی بی رحم هستند که نوع چپق یا پیپ را بر دهان دارند و از دود آن برای مبارزه با حریف خود نیز استفاده می کنند.
در مجموع فضایی که کارگردان در این اثر به تصویر کشیده است دارای خلاقیت بصری و نوآوری و زیبایی شناسی ظاهری خوبی در تصویرگری است و تلفیق فناوری های سه بعدی برای نشان دادن جلوه های ویژه و همچنین نورپردازی قدرتمندانه این انیمیشن از نقاط قوت آن به شمار می آید که در ابتدای فیلم با توجه به داستان آن انتظار یک اثر حماسی و تاثیرگذار را در مخاطب ایجاد می کند. انتظاری که در انتها برآورده نمی شود.