سید علی میرفتاح؛ روزنامه نگار: یک‌بار دیدم در تلویزیون خودمان، یعنی در تلویزیون جمهوری اسلامی، یک مجری، سر خود و بی‌آنکه به تکستی نگاه کند، گفت: «همه بچه‌های شریف مهاجرت کرده‌اند به امریکا و کانادا و فقط همین یک نفر مانده.» آن یک نفر هم بنده خدا عین آکساسوار صحنه نشسته بود تا حرف مجری درست دربیاید.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، متن کامل این یادداشت بدین شرح است:

فکر نکنم در ایران بی‌ارزش‌تر از «آمار» چیز دیگری بتوانید پیدا کنید. از اینها که صاحب تریبون و کلامند و حرف‌شان خریدار دارد، جز معدودی انگشت‌شمار، کسی فهم عدد و رقم ندارد و متوجه درصد و آمار و این چیزها نیست. یادم هست رفقای ما رفته بودند با یکی از خطبای پرسروصدای کشور مصاحبه بگیرند. بنده خدا می‌خواست به یک اختلاس اشاره کند، گفت: «فلانی هفتاد و دو هکتار یا هفتاد و دو هزار هکتار، تردید از من است، زمین‌های شمال را بالا کشیده.»

کسی که میان هفتاد و دو و هفتاد و دو هزار تردید می‌کند یعنی که هیچ درکی از عدد، از زمین، از شمال، از اختلاس و... ندارد ولی در عوض کلامش نافذ است و بسیار شنیده می‌شود. مثلا می‌شنوید که نود درصد مردم ایران با فلان قضیه موافقند یا طرف مقابل در شبکه‌های ماهواره‌ای، از آن طرف بام می‌افتد که نود درصد مردم با آن مخالفند. به‌خصوص وقتی به امور سیاسی و اجتماعی و آرای عقیدتی می‌رسیم، هر کس هرچه دلش می‌خواهد می‌گوید، هیچ‌کس هم متعرضش نمی‌شود و یقه‌اش را نمی‌گیرد که این اعداد و ارقام را از کجا آورده‌ای؟ نکته‌ای که می‌خواهم روی آن تاکید کنم این است که ما- به خصوص در عرصه رسانه- خیلی به دهگان و صدگان و هزارگان التفات نداریم و فکر می‌کنیم هر چقدر اعداد بزرگ‌تری در دهان‌ بچرخانیم ضرب‌وزور حرف‌مان بیشتر می‌شود. یعنی اگر من خبر اختلاس صدمیلیون تومنی را اعلام کنم هیچ کس به آن اعتنا نمی‌کند. حتی توی تاکسی هم کسی حرفم را نمی‌شنود. اما اگر رقم را بالا ببرم و بگویم فلانی ده هزار میلیارد خورده و برده، آن وقت است که حرفم عین پتک بر سر مخاطبانم کوبیده می‌شود.

همه ما می‌دانیم که در ده، دوازده سال گذشته آمار مهاجرت به خارج زیاد شده.

این را از دور‌وبر خودمان و از مهاجرت دوستان و همکلاسی‌های‌مان می‌توانیم تشخیص بدهیم اما گاهی در بیان ماجرا چنان مبالغه می‌کنیم که نزدیک است روی سر مخاطب شاخ دربیاید. اما نمی‌آید، برای اینکه مخاطب هم به شنیدن اعداد و ارقام بی‌ربط عادت کرده و نسبت به آن بی‌تفاوت شده. یک‌بار دیدم در تلویزیون خودمان، یعنی در تلویزیون جمهوری اسلامی، یک مجری، سر خود و بی‌آنکه به تکستی نگاه کند، گفت: «همه بچه‌های شریف مهاجرت کرده‌اند به امریکا و کانادا و فقط همین یک نفر مانده.» آن یک نفر هم بنده خدا عین آکساسوار صحنه نشسته بود تا حرف مجری درست دربیاید.

عمق فاجعه را وقتی متوجه می‌شوید که در قطب مخالف هم- یعنی در شبکه‌های ماهواره‌ای - هم همین حرف‌ها و عددها را می‌شنوید. مثلا می‌گویند سالی صد و پنجاه هزار نفر توجه کنید «صد و پنجاه هزار نفر از دانش‌آموختگان ایرانی مهاجرت می‌کنند و می‌روند به خارج.» این عدد از کجا آمده چه کسی و چه نهادی آن را تایید کرده؟ آیا اصلا با عقل و منطق جور درمی‌آید؟

یک سرچ ساده کنید، می‌بینید که بعضی مسوولین وقتی می‌خواستند ناکارآمدی دولت قبل را تبدیل به آمار و ارقام بکنند به عدد چهارصد و دوازده مهاجرت در روز رسیدند. این عدد را احتمالا ضربدر سیصد و شصت و پنج کردند و به حدود صد و پنجاه هزار رسیدند. چون این عدد در دهان خوش می‌چرخید از باقیمانده سیصد و هشتادتایی آن هم صرف نظر کردند. اما این عدد آنقدر تکرار شد، آنقدر توسط ما روزنامه‌نگاران نوشته شد که تبدیل به یک امر بدیهی شد. حتی خود من هم به نقل از وزیر اسبق علوم این رقم را نوشتم و برایش مرثیه سرودم و وامصیبتا سر دادم اما وقتی در سایت‌های معتبر جست‌وجو کردم دیدم این رقم هیچ بهره‌ای از واقعیت ندارد. کسی نداند و از بیرون چنین آمار و ارقامی را بشنود گمان می‌کند نه با ایران که با سوریه سروکار دارد و اینها نه مهاجر که در واقع پناهجوهای سرگردانند. این عدد فقط با «پناهجو» جور درمی‌آید نه با ایمیگریشن. جالب اینجاست که در شبکه ماهواره‌ای، حتی در بعضی محافل ایرانی این عدد به آی‌ام اف (IMF) نسبت داده می‌شود، همه به «آن» ارجاع می‌دهند، حال آ‌نکه در ‌آی‌ام‌اف چنین رقمی وجود ندارد. سهل است، اصلا آماری دراین‌باره وجود ندارد.

اینجا هم معلوم است که از فرط تکرار به امر بدیهی رسیده‌ایم. حرفم را جمع کنم؛ ما دو تا مشکل جدی داریم. یکی اینکه عموما اعداد و ارقام را ملتفت نمی‌شویم و یکی اینکه اخبار را از فرط تکرار بدیهی فرض می‌کنیم.