نویسنده کتاب «تاریخ علم مردم» معتقد است دانشمندان یافتههای خود را از مردم عادی الهام گرفتهاند و روی شانههای آنها ایستادهاند تا امروز چون ستارهای در کهکشان علم و دانش بدرخشند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری؛ آیا انسان امروزی دانشش را از کیهانشناسی، دریانوردی، گیاهشناسی، پزشکی، مکانیک جامدات و سیالات، ریاضی و... به دانشمندان مدیون است؟ کسانی چون فیثاغورس، ارشمیدس، گالیله، نیوتن، اینشتین، فلمینگ و... افرادی هستند که ما در کتابهای علمی خود درباره آنها زیاد شنیدهایم و بار یافتههای علمی را روی دوششان میگذاریم. تصور عمده افراد بر این است که این غولهای بزرگ عالم علم دنیای امروز ما را تشکیل دادهاند. این انسانها به قدری مهم هستند که کتابهای زیادی نهتنها درباره یافتههای علمیشان، بلکه درباره زندگی شخصیشان نوشته شده است تا عامه جامعه قدر زحمات این افراد را بدانند و دریابند برای رسیدن به آنچه در ذهن داشتند و ساختن دنیای صنعتی امروز ما، چگونه تلاش کردهاند و با نادانی روزگار خود با تمام قوا به ستیز پرداختهاند.
اما آنچه در این میان مجهول میماند، دقیقا زمانی که از دانشمندان و رنج و مرارتشان و البته هوش بیبدیلشان که تماما به خدمت گرفته شده، سخن میگوییم، نقش افراد عادی است. صنعتگران گمنام، ملاحان و دریانوردان، شکارچیان، کشاورزان و... چه نقشی در این زمینه داشتهاند؟ آیا آنها صرفا افراد منفعلی بودهاند که در تمام مراحل زندگی خود چشم به دانشمندان دوخته بودند و نمیتوان هیچ نقشی برای آنان در این زمینه قائل شد؟
کلیفورد کانر، نویسنده کتاب «تاریخ علم مردم»، ادعایی خلاف این مسئله را مطرح میکند و برای گفتههای خود نیز دلایل انکارناپذیر دارد. او معتقد است که ازقضا این دانشمندان بودهاند که یافتههای خود را از مردم عادی الهام گرفتهاند و روی شانههای آنها ایستادهاند تا امروز چون ستارهای در کهکشان علم و دانش بدرخشند. او درباره مخاطبان این کتاب، در فصل ابتدایی «تاریخ علم مردم» که عنوان «کدام علم؟ کدام تاریخ؟ کدام مردم؟» را بر آن نهاده است، مینویسد: «چیزی که من میخواهم بنویسم تاریخ علم مردم است. میخواهم نشان بدهم که مردم عادی چقدر در تولید علم موثر بودهاند. تاریخ من البته فقط درباره مردم هم نیست؛ برای مردم هم هست. مخاطب من تنها عالمان و مورخان نیستند؛ همه کسانی هستند که علاقه دارند بدانند علم چگونه به وجود آمده است. و چون من از تلاشهای بسیاری از پیشینیان بهره بردهام، بیراه نیست که بگویم پس این تاریخ به دست مردم هم رقم خورده است.» از همین جهت نیز هست که در این کتاب به هیچ عنوان با نثر ثقیلی مواجه نیستیم؛ همان نثری که عالمان و دانشمندان در نوشتههای خود به کار میبرند، زیرا مخاطبان خود را دانشمندانی چون خود میپندارند و درک مردم عادی از نوشتهها و گفتارشان برای آنها ارزشی ندارد. اما کلیفورد کانر از آنجا که پایه کتابش را براساس مردم عادی گذاشته است و مخاطب آنچه مینویسد مردم هستند، آن را با نثری نگاشته است تا همگان آن را دریابند و با این کتاب ارتباط برقرار کنند.
او در همین مقدمه به یک پرسش مهم نیز پاسخ میدهد. این کتاب با برخورد گزینشی خود، تنها به مردم عادی میپردازد و آیا این مسئله به رویکردی نامتوازن منجر نمیشود؟ مگر نه اینکه در کتابی تاریخی و البته علمی، همهجانبهنگری اصلی مهم است؟ کانر مینویسد: «ممکن است بگویند رویکردی که در این کتاب مطرح شده است، نمیتواند روایت متوازنی از پیدایش علم جدید به دست دهد. اما تاریخنویسی را دیرزمانی است که حضرات مورخان و اتکای آنها به مدارک مکتوب از حالت توازن خارج کردهاند، چون مناسبات قدرت تعیین کرده است که قلم را چه کسی به دست بگیرد. هیچ «تاریخ علم»ی ممکن نیست نامتوازنتر از روایتهای سنتی شورانگیز درباره نیوتنها و داروینها و اینشتینهایی باشد که با نبوغ بیهمتای خودشان یکشبه دنیا را زیر و رو کردهاند. من آگاهانه میخواهم طرف مقابل را بگیرم و پی صدای توده خاموش مردم بگردم و تاریخ را غربال کنم و کمیابترین اسناد را به دست آورم. ولی قصدم از غربال کردن این نیست که حاشیههای تحولات علمی را از خطر فراموشی نجات بدهم. هدفم این است که نشان بدهم شواهدی نادر چگونه میتوانند هسته پنهان این تحولات را آشکار کنند.»
او در کتاب خود به نقش زنان نیز توجه ویژه داشته است؛ نه از این بابت که روزگار مدرن تلاش دارد زنان را در روایتهای خود بگنجاند و نشان دهد که این نقش را باور دارد و اصل بیطرفی را رعایت میکند، بلکه از این جهت که زنان واقعا در این تاریخ نقش مهمی ایفا کردهاند و همواره نیمی از جمعیت جهان را تشکیل دادهاند، هر چند در برخی مشاغل بهسبب ویژگیهای فرهنگی آن دوران امکان ورود نداشتهاند. کانر مینویسد: «کوششهایی که برای گنجاندن زنان در روایتهای حماسی سنتی میشود بعید است که به نتایج راضیکنندهای برسد؛ نه چون زنها ناقصالعقلاند، بلکه چون موانع اجتماعی در طول تاریخ از دسترسی زنان به آموزش و پرورش و ورود آنها به مشاغل علمی جلوگیری کرده است. با وجود این، زنان در «تاریخ علم مردم» سهم بیشتری پیدا میکنند، چون نیمی از مردماند. ولی حتی اینجا هم نباید انتظار برابری داشت، زیرا همیشه درِ بسیاری از فنون به روی زنان بسته بوده است. اما اگر زنها نقش زیادی در پیشرفت علم اقیانوسشناسی نداشتهاند - چون دریانورد نبودهاند - در علوم پزشکی جبرانش کردهاند چون شفاگران و ماماهای محلی بودهاند.»
البته کلیفورد کانر تنها کسی نیست که از بیتوجهی تاریخنویسان به ارزش کار علمی مردم مینویسد و آن را نشانه ضعف میداند. او همتایانی نیز دارد که اتفاقا کانر در نگارش کتاب خود از نظرات آنها بهره جسته است، هر چند این افراد در مقابل دسته دیگر کمتعداد مینمایند. اتفاقا کانر از یکی از این افراد نقل قول میکند و مینویسد: «نقشآفرینان تاریخ علمِ بیسوادان و فرودستان از خودشان رد مکتوبی برای تاریخنویسانی که همیشه به دنبال سند میگردند، باقی نگذاشتهاند. لین وایت از کسانی است که «غفلت مورخان از روستاییان و حال و روزشان» را چون «بهندرت باسواد بودهاند» نکوهش میکند: نهفقط تاریخها که کل اسناد را هم گروههای اجتماعیای تولید کردهاند که دهقانان و مرارتهایشان را چندان قدر نشناختهاند. بنابراین در حالی که کتابخانههای ما از انبوهی اطلاعات درباره مالکیت زمین به فغان آمدهاند، با کمال تعجب میبینیم اطلاعات از روشهای متنوع و اغلب متغیر کشاورزی، که مالکیت زمین به خاطر آن ارزش پیدا میکند، بسیار کم است.»
کانر در مقدمه کتاب خود نیز چند مثال ساده میآورد که البته در فصول بعدی کتاب آنها را با شرح و بسط بیشتری مطرح میکند. این مثالها از آن جهت میآیند که مخاطب دریابد وقتی از تاریخ علم مردم سخن گفته میشود، منظور چیست. همانطور که نویسنده میگوید: «اگرچه خود نیوتن میگفت «روی شانه غولها» نشسته که توانسته «دورترها» را ببیند، واقعیت این است که او از هزاران هزار صنعتگر بیساو هم سواری گرفته بود.» کانر معتقد است که علم تولید غذا بیش و پیش از آنکه به گیاهشناسان ژنتیک امروزی مدیون باشد، به سرخپوستهای پیش از کشف امریکا دین دارد. این مسئله را حتی در پزشکی نیز میتوان دید: «اروپاییها اثربخشی پوست درخت گنهگنه در مداوای بیماری مالاریا را از سرخپوستان امریکا یاد گرفتند و یک برده افریقایی به اسم اُنِسیموس مایهکوبی علیه بیماری آبله را به مردم امریکای شمالی یاد داد. افتخار کشف واکسن که معمولا به دکتر ادوارد جنر داده میشود، در واقع متعلق به کشاورزی به نام بنجامین جستی است. دیگر اینکه تا قرن نوزدهم پیشرفت علم پزشکی بیشتر مرهون سلمانیها و عطارها و شفاگرهای تجربیِ کمسواد بود تا پزشکان دانشگاهرفته که بیشتر باعث کندی روند کسب اطلاعات پزشکی تازه میشدند. اولین عمل سزارین ثبتشده را یک خوکاختهکن سوییسی به اسم یاکوب نوفر در دهه 1580 انجام داد. جغرافی و نقشهبرداری قاره امریکا مبتنی بر دانش بومیان امریکاست. ناخدا جان اسمیت اعتراف کرده که نقشه معروفش از خلیج چِساپیک را «با استفاده از اطلاعات وحشیها» کشیده و نقشههای ناخدا کوک از جزایر اقیانوس آرام بدون اطلاعاتی که او از یک دریانورد بومی به اسم توپایا گرفت به وجود نمیآمدند. ملاحان و صیادان گمنام منبع عمده اطلاعات علمی از پدیده جزر و مد، جریانهای دریایی و بادهای غالب بودند. موقعی که بنجامین فرانکلین اولین نقشه جریان دریایی «گلف استریم» را میکشید اقرار کرد که آن را تماما براساس آموختههایش از شکارچیان نهنگ ساخته است.»
به گفته کارل پوپر علم جدید بیشتر با حک و اصلاح علم قدیم پیش رفته است. این مسئله محدود به چیزهایی که از آن نام برده شد، محدود نمیشود. کانر در ادامه مثالهایی از شیمی، متالورژی و علم مواد نیز میزند و مینویسد: «شیمی، متالورژی و علم مواد کلا بر مبنای اطلاعات معدنچیها و فلزکارها و سفالگرهای قدیم به وجود آمدهاند. ریاضیات هستیاش را و عمده رشدش را مدیون نقشهبردارها و بازرگانها و دفتردارها و تعمیرکارهای هزاران سال است. و نکته آخر آنکه روش تجربی که ویژگی انقلاب علمی قرنهای شانزدهم و هفدهم بود و انبوه دادههای علمی که شالوده آن را تشکیل میداد، محصول کارگاههای فنی اروپا بود.»
به طور کلی میتوان گفت که «تاریخ علم مردم» گامی است برای نشان دادن سهم مردم - تودههای گمنام مردم - در تولید و نشر علم از هزاران سال پیش تا امروز.
امکان خواندن این کتاب جذاب را مدیون حسن افشار، مترجم نامآشنا و حرفهای، هستیم که بهخوبی توانسته از پس ترجمه این کتاب برآید و خوشخوانی نثر کانر را در برگردان حفظ کند. بیتردید کسانی که با این مترجم آشنایی دارند، میدانند که نام او به عنوان مترجم پای یک کتاب کافی است تا مخاطب با خیال راحت آن را برای مطالعه برگزیند و مطمئن باشد با اثری قابل توجه مواجه است. زحمت انتشار این کتاب ارزشمند را نیز نشر ماهی کشیده است و «تاریخ علم مردم» را که مشتمل بر هشت فصل (کدام علم؟ کدام تاریخ؟ کدام مردم؟، پیش از تاریخ: آیا انسان شکارچی - گیاهچین کودن بود؟، کدام معجزه یونانی؟، دریانوردان و علوم دریانوردی، انقلابیهای انقلاب علمی چه کسانی بودند؟، برندگان انقلاب علمی چه کسانی بودند؟، اتحاد سرمایه و علم، مجتمع علمی - صنعتی) و 547 صفحه است، با قیمت 38 هزار تومان به بازار کتاب عرضه کرده است.
گفتنی است کلیفورد کانر در سال 1941 در ایالت نیوجرسی امریکا متولد شد. او در تنسی رشد کرد و برای تحصیل به دانشگاه جورجیاتِک رفت و تا مقطع لیسانس درس خواند. کانر در سال 1966 در شرکت هواپیماسازی لاکهد مشغول به کار شد. این شرکت کانر را به عنوان مهندس طراح هواپیمای باربری C-5A به انگلستان فرستاد. در همین زمان جنگ ویتنام شدت میگرفت. کانر پس از بازگشت از انگلستان در اعتراض به نقش شرکت لاکهد در جنگ ویتنام، از کارش استعفا داد. او در نتیجه این ماجرا نتوانست جایی استخدام شود، چرا که افبیآی درباره سابقه یکدندگیاش به کارفرمایان آیندهنگر هشدار داده بود. کانر در 1985 تصمیم گرفت به تاریخنگاری بپردازد. به همین دلیل به دانشگاه بازگشت و تحصیلاتش را تا مقطع دکترا ادامه داد.
منبع: ماهنامه دانش بنیان