زمان رمز و رازی است که همواره در تلاش برای گیج کردن ما برای تشخیص و درک واقعیتش است. فیلسوفان، هنرمندان و شاعران مدت‌ها سعی کرده‌اند معنای آن را بررسی کنند و سرانجام این دانشمندان بودند که دریافتند ساختار و ماهیت زمان با شهود ساده‌ای که ما از آن داریم بسیار متفاوت است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، زمان رمز و رازی است که همواره در تلاش برای گیج کردن ما برای تشخیص و درک واقعیتش است. فیلسوفان، هنرمندان و شاعران مدت‌ها سعی کرده‌اند معنای آن را بررسی کنند و سرانجام این دانشمندان بودند که دریافتند ساختار و ماهیت زمان با شهود ساده‌ای که ما از آن داریم بسیار متفاوت است. از بولتزمن گرفته تا تئوری کوانتومی، از اینشتین گرفته تا جاذبه کوانتومی حلقه، درک ما از زمان دچار تحولات اساسی شده است. زمان با سرعت متفاوت در مکان‌های مختلف جریان می‌یابد، گذشته و آینده بسیار کمتر از آنچه فکر می‌کردیم با یکدیگر متفاوتند و مفهوم حال حاضر در عالم گسترده تبخیر می‌شود.

زمان رمز و رازی است که همواره در تلاش برای گیج کردن ما برای تشخیص و درک واقعیتش است. فیلسوفان، هنرمندان و شاعران مدت‌ها سعی کرده‌اند معنای آن را بررسی کنند و سرانجام این دانشمندان بودند که دریافتند ساختار و ماهیت زمان با شهود ساده‌ای که ما از آن داریم بسیار متفاوت است. از بولتزمن گرفته تا تئوری کوانتومی، از اینشتین گرفته تا جاذبه کوانتومی حلقه، درک ما از زمان دچار تحولات اساسی شده است. زمان با سرعت متفاوت در مکان‌های مختلف جریان می‌یابد، گذشته و آینده بسیار کمتر از آنچه فکر می‌کردیم با یکدیگر متفاوتند و مفهوم حال حاضر در عالم گسترده تبخیر می‌شود.

این‌ها چیزهایی است که سبب شده تا کارلو روولی دست به کار نوشتن کتاب «سیر زمان» شود. او باور دارد به همان شکلی که هانس رایشنباخ در یکی از عمیق‌ترین کتاب‌هایی که در زمینه ذات زمان وجود دارد، «جهات زمان»، گفته پارمنیدس برای فرار از اضطرابی که زمان باعث و بانی آن است منکر وجود خود می‌شود، افلاطون جهان مثل را که بیرون از زمان وجود دارد در خیالش می‌آفریند و هگل از لحظه‌ای سخن می‌گوید که روح از بُعد زمان بیرون آمده و خود را تمام و کمال می‌شناسد. برای فرار از این اضطراب است که مفهوم ابدیت را ساخته‌ایم، جهانی عجیب خارج از زمان که ترجیح می‌دهیم باور کنیم خدایان یا خدا یا ارواح جاویدان در آن ساکنند. و در واقع برخورد به‌شدت عاطفی ما با زمان، بیش از منطق یا خرد در ساخت مکاتب فلسفی نقش داشته است. و رفتار عاطفی متضاد با آن، ستایش زمان (مانند هراکلیتوس یا برگسون) به همان مقدار در شکل‌گیری فلسفه‌های بسیاری موثر بوده‌اند اما ما را به شناخت زمان نزیک‌تر نکرده‌اند.

اما فیزیک یاری‌مان می‌کند تا به لایه‌های این معما نفوذ کنیم. نشانمان می‌دهد که ساختار زمانی جهان با درک ما از آن متفاوت است. به ما امید می‌دهد که فارغ از مهی که عواطفمان باعث به وجود آمدن آن می‌شود، به مطالعه ذات زمان بپردازیم.

برای بیشتر خوانندگان این زمینه ناآشناست. همه ما زمان را تجربه می‌کنیم اما هرچه دانشمندان بیشتر درباره آن بیاموزند، اسرارآمیزتر باقی می‌مانند. ما آن را یکنواخت و جهانی فرض می‌کنیم و قابل اندازه‌گیری با ساعت و البته خطی؛ از گذشته به آینده. روولی این فرضیات را یکی پس از دیگری از دید ما پنهان می‌کند و به جایش جهانی عجیب را آشکار می‌کند که در آن زمان به طور کامل و قطعی از بین می‌رود. او توضیح می‌دهد که چگونه تئوری گرانش کوانتومی سعی در درک جهان بی‌انتها دارد. وی با بیان ایده‌هایی از فلسفه، علم و ادبیات نشان می‌دهد که درک ما از جریان زمان به دیدگاه ما بستگی دارد، این درک از ساختار مغز و احساسات ما شروع می‌شود تا به عالم جسم و ماده برسد.

«زمان این است. مانوس و آشنا. ما را با خود می‌برد. زمان هجوم ثانیه‌ها، ساعت‌ها و سال‌هایی است که ما را به سوی زندگانی هل می‌دهد و سپس به عدم می‌کشاند. ما همانند ماهی‌هایی که در آب زندگی می‌کنند، ساکن زمانیم. وجود ما در زمان معنی پیدا می‌کند. موسیقی با وقار زمان ما را می‌پروراند، جهان را به رویمان می‌گشاید، به دردسرمان می‌اندازد، ما را می‌ترساند و می‌آرامد. جهان با کشش زمان آینده را پدیدار می‌کند و با سیر زمان ماهیت خود را می‌یابد.

در اساطیر هندو، رودخانه کیهان با تصویر مقدس شیوای رقصان نمایش داده می‌شود: رقص او جهان را در مسیرش هدایت می‌کند، رقصش گذر زمان است. چه چیز از این جریان جهان‌شمول‌تر و بدیهی‌تر است؟

با وجود این، اوضاع پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. حقیقت معمولا با چیزی که به نظر می‌رسد تفاوت دارد.»

این بخشی از مقدمه کتاب «سیر زمان» است که فیزیکدان ایتالیایی، کارلو رووِلّی، آن را نوشته است. رووِلّی فیزیکدان نظری است که هم‌اکنون سرپرست گروه گرانش کوانتومی در مرکز فیزیک نظری دانشگاه اکس مارسی است. او از بنیانگذاران نظریه گرانش کوانتومی حلقه و نویسنده کتاب‌های پرفروش بین‌المللی «گفتارهایی از فیزیک»، «روی دیگر حقیقت» و «سیر زمان» است. کتاب سیر زمان از آثار مشهور و پرفروش وی به شمار می‌رود. نویسنده در این کتاب زمان را در قالب سه بخش فروریزش زمان، جهان بدون زمان و سرچشمه زمان مورد بررسی قرار می‌دهد. در واقع رووِلی علم، فلسفه و هنر را به هم پیوند می‌دهد تا یکی از بزرگ‌ترین رازها یعنی معنای زمان را گره‌گشایی کند. نویسنده در اثرش درباره موضوعاتی همچون از دست رفتن یکپارچگی، از دست رفتن جهت، پایان زمان حال، از دست رفتن استقلال، کوانتای زمان، جهان از رویدادها ساخته شده است نه از اشیاء، ناکافی بودن دستور زبان، دینامیک نسبی، زمان نادانی است، زاویه دید، حاصل خاص بودن، عطر مادلن و سرچشمه زمان بحث می‌کند.

اگرچه درک مفاهیم فیزیکی مطرح شده در این کتاب برای افرادی که پیش‌تر مطالعاتی در باب فیزیک زمان داشته‌اند آسان‌تر است، به خصوص درباره مسئله نسبیت که همواره یکی از مسائل و مفاهیم سخت فیزیک بوده و هست، اما روولی در تمام طول کتاب سعی کرده مفاهیم پیچیده فیزیک را تا حد ممکن قابل فهم کند و به زبان ساده بیان کند تا خواننده‌ای که دارای حداقل آشنایی با فیزیک است نیز بتواند تا حد بسیار زیادی در پذیرش نادرستی درک پیشین ما از زمان و اعتقاد به معماوارگی دائمی زمان با کتاب همراه شود.

در بخش اول نویسنده سعی دارد معنای زمان را از نظر فیزیک نوین بیان کند: ما معمولا زمان را چیز ساده و مفروضی در نظر می‌گیریم. چیزی که سیر یکنواختی دارد، مستقل از هر چیز دیگری است، از گذشته به آینده در جریان است و به وسیله ساعت‌ها اندازه‌گیری می‌شود. در سیر زمان پدیده‌های جهان ترتیب مشخصی دارند: گذشته‌ها، حال‌ها و آینده‌ها. گذشته همیشه ثابت است و آینده همواره نامشخص و نامعلوم... اما مشخص می‌شود همه این‌ها اشتباه است.

به‌مرور ثابت شد که ویژگی‌های شاخص زمان تخمینی بیش نیستند. تخمین‌های اشتباهی که به خاطر زاویه دید ما پدید آمده‌اند. درست مانند تخت بودن زمین یا چرخش خورشید. به گفته اینشتین زمانی که ساعت نشان می‌دهد یک توهم است. در نظریه عمومی نسبیت (بیش از یک قرن پیش در سال 1915 منتشر شد) او پیش‌بینی کرد که زمان در ارتفاعات با سرعت بیشتری از نزدیک به زمین می‌گذرد. بنابراین اگر مردی که در سطح دریا زندگی کرده است، با دوقلو خود که در کوه‌ها زندگی کرده است، ملاقات کند، می‌فهمد که خواهر یا برادرش از او کمی بزرگ‌تر است. به طور مشابه، یک ساعت که روی زمین قرار می‌گیرد، کمی کندتر از ساعت روی یک میز است. بنابراین کدام یک از این دو زمان واقعی را می‌گوید؟

هرچه دانش آدمی بیشتر شد، درک او از زمان بیشتر خدشه‌دار شد تا این‌که به کلی از بین رفت. در واقع چیزی که ما «زمان» می‌خوانیم مجموعه‌ای پیچیده است از ساختارها و لایه‌ها. هرچه نگاه به زمان دارای عمق و موشکافی بیشتری شده، زمان قطعه به قطعه، لایه‌هایش را یکی پس از دیگری از دست داده است. بخش اول این کتاب حکایت همین فروپاشی است. فروپاشی باور ما از زمان.

 در فصل دوم این کتاب رووِلّی سعی می‌کند بگوید حالا که باور ما از زمان فروپاشیده و بیگ‌بنگ مفهوم زمان صورت گرفته چه چیز برایمان باقی مانده است؟ از نظر او چیزی که باقی مانده یک چشم‌انداز خالی و بربادرفته است که در واقع هیچ نشانی هم از زمان ندارد. یک جهان غریب و نامأنوس که به هر روی جهانی است که همه ما به آن تعلق داریم.

«درست مثل رسیدن به ارتفاعات کوهستان. جایی که جز برف، صخره‌ها و آسمان هیچ نیست یا مانند حسی که آرمسترانگ و آلدرین داشتند، وقتی روی شن‌های بی‌حرکت ماه پا می‌گذاشتند. جهانی که از هرآنچه داشت زدوده شده است و با زیبایی تهی و غریبی می‌درخشد. فیزیکی که من روی آن کار می‌کنم، گرانش کوانتومی، تلاشی است برای شناخت و دادن انسجام معنایی به این سرزمین بی‌انتها و زیبا به سوی جهان بی‌زمان!»

در بخش سوم که به عقیده خود رووِلّی سخت‌ترین و البته اساسی‌ترین بخش کتاب است و بیشترین ارتباط را با خواننده دارد، نویسنده سعی دارد چیزی را در اختیارمان قرار دهد که می‌توان در این جهان بدون زمان بدان چنگ زد و عادت کرد. چرا که زمان ما به هرحال باید به ترتیبی اطرافمان شکل بگیرد، لااقل برای ما و در مقیاس خودمان؛ با همان قوانین، با گذشته‌ای که از آینده جداست و به‌آرامی جریان دارد.

«این بخش سفر بازگشت است؛ بازگشت به زمانی که در بخش اول و هنگام جست‌وجوی دستور زبان بنیادی جهان از دست دادیم. مانند داستان‌های جنایی، اکنون به دنبال مجرم می‌رویم: خرابکاری که زمان را به وجود آورد. اجزای تشکیل‌دهنده زمان را یک‌به‌یک می‌یابیم - اما این بار نه به عنوان ساختارهای پایه حقیقت، بلکه آن‌ها را به چشم تخمین‌های مفیدی می‌بینیم برای موجودات فانی و ناآزموده‌ای چون ما: به چشم جنبه‌های مختلف زاویه دیدمان و جنبه‌هایی که احتمالا در تعیین چیستی‌مان ما را به اشتباه می‌اندازند، چون معمای زمان در نهایت بیشتر در مورد خود ماست تا جهان. شاید مانند اولین و بهترین داستان جنایی، ادیپ شهریار اثر سوفوکل، خرابکار خود کارآگاه باشد.

در این‌جا کتاب به ماگمای گدازانی از ایده‌ها تبدیل خواهد شد که گاهی روشنی‌بخش و گاهی گیج‌کننده است.»

شاید ارسطو اولین شخصی است که این سوال مهم را که «زمان چیست» از خود پرسیده و این پاسخ را داده که «زمان یعنی سنجش تغییرات. این‌که جهان همواره در حال تغییر و دگرگونی است و ما به شمارش این تغییرات و سنجیدنشان می‌گوییم «زمان»».

با این تعریف اگر هیچ چیز تغییر نکند و هیچ حرکتی در کار نباشد، آیا گذر زمان متوقف می‌شود؟ به عقیده ارسطو، بله متوقف می‌شود. اگر چیزی تغییر نکند زمانی هم نگذشته چون زمان در واقع ابزاری است که ما به کمک آن، موقعیت خودمان را نسبت به تغییرات مشخص می‌کنیم، مثلا موقعیت خودمان نسبت به شمارش روزها. زمان سنجش تغییرات است. اگر تغییری نباشد زمانی هم در کار نیست.

اما سوال این است که چرا وقتی در سکوت نشسته‌ایم هنوز گذر زمان را درک می‌کنیم؟ پاسخ ارسطو این است که شاید جسممان چیزی را حس نکند اما در ذهنمان تغییراتی رخ می‌دهد پس باز هم گذر زمان رخ می‌دهد.

اما نیوتن خلاف این فرض را دارد و در مهم‌ترین اثرش یعنی کتاب اصول، می‌نویسد: «زمان، فضا، مکان و حرکت را آن‌طور که همگان می‌شناسند تعریف نخواهم کرد. تنها باید اشاره کنم که عامه مردم این کمیت‌ها را در نسبتشان با محسوسات می‌سنجند. در نتیجه برخی پیش‌داوری‌ها به وجود می‌آید که برای از بین بردنشان، خوب است که آن‌ها را تقسیم کنیم به: مطلق و نسبی، حقیقی و مشهود، ریاضی‌گون و عامیانه.»

در واقع نیوتن وجود نوعی از «زمان» را که روزها و حرکت را می‌سنجد به رسمیت می‌شناسد اما بر این باور است که علاوه بر این زمان، زمان دیگری هم باید باشد: زمانی که «حقیقی» است و در هر حال مستقل از اشیا و تغییراتشان جریان دارد.

«تفاوت بین این دو چشمگیر است. به نظر نیوتن بین دو چیز ممکن است «فضای خالی» وجود داشته باشد. به نظر ارسطو حرف زدن از فضای «خالی» بی‌معناست چون فضا فقط ترتیب مکانی اشیاست. اگر چیزهای گسترده که با هم تماس دارند وجود نداشته باشند، فضایی در کار نیست. نیوتن فرض می‌کند اشیا در «فضایی» قرار گرفته‌اند که حتی اگر خالی از اشیا باشد، باز هم وجود دارد، هرچند خالی. به نظر ارسطو این «فضای خالی» بی‌معناست چون اگر چیزی بین آن‌هاست، پس آن چیز وجود دارد آن‌جاست.»

از جمله مهم‌ترین سوال‌های مربوط به زمان این است که کدام درست می‌گوید و در واقع جواب سوال را اینشتین می‌دهد؛ پاسخی که از ترکیب ایده این دو شکل گرفته و مهم‌ترین دستاوردی است که اینشتین به آن رسیده است.

«پاسخ این است که فضا و زمانی که نیوتن وجودشان را، فرای ماده محسوس، تصور کرد، در حقیقت وجود دارند. واقعی‌اند. زمان و فضا پدیده‌هایی حقیقی‌اند. اما به هیچ وجه مطلق نیستند؛ همچنین از رخدادها مستقل نیستند؛ بر خلاف چیزی که نیوتن فکر می‌کرد، تفاوتی با دیگر مفاهیم جهان ندارند. می‌توانیم یک بوم نیوتنی بزرگ را تصور کنیم که جهان روی آن نقاشی شده است. اما این بوم از همان چیزی ساخته شده است که دیگر اجزای جهان هم از آن ساخته شده، از همان مفهومی که سنگ، نور و هوا از آن ساخته شده: از میدان‌ها!»

پس زمان بخشی از یک هندسه پیچیده است که با هندسه فضا در هم تنیده است. و این همان تلفیقی است که اینشتین بین نظریه ارسطو و نظریه نیوتن یافت. او با پیشی گرفتن از هر دو نتیجه گرفت هردو درست می‌گویند. نیوتن حق داشت که می‌گفت غیر از این چیزهای ساده‌ای که می‌بینیم در حرکت و تغییرند، چیزهای دیگری هم وجود دارد. اما او راجع به استقلال زمان از سایر پدیده‌ها سخت در اشتباه بود. ارسطو هم در جای خود درست می‌گفت که پاسخ «کی» و «کجا» همیشه در نسبت با چیز دیگری داده می‌شود. اما آن چیز می‌تواند همین میدان، همین کمیت فضا - زمانی اینشتین باشد. چون این میدان موجودیتی پویا و حقیقی دارد.

به عقیده روولی این رقص سه نفره این سه علمی، دروازه‌ای بزرگ و البته عجیب را درباره حقیقت زمان در مقابل دیدگان جهانیان گشود.

گرچه خیلی طول نمی‌کشد و اینشتین معادلات میدان گرانشی را می‌نویسد و دروازه قبلی حکم در کوچکی را پیدا می‌کند در مقابل دروازه جدیدی که این معادلات به روی جهان و واقعیت زمان می‌گشاید. دروازه‌ای که بر سه ستون یا محور اساسی که توسط مکانیک کوانتومی کشف شده استوار است: ذره‌ای بودن، عدم قطعیت و نسبی بودن متغیرهای فیزیکی. هریک از این سه خاصیت، همان بخش ناچیزی از درکمان که نسبت به زمان برایمان مانده نابود می‌کند. در واقع این خلاصه چیزی است که فصل اول کتاب سیر زمان در اختیار مخاطبش قرار می‌دهد:

«زمان منفردی وجود ندارد. هر مسیر مدت به‌خصوصی دارد؛ آهنگ گذر زمان بسته به مکان و سرعت متفاوت است. زمان جهت ندارد: در معادلات بنیادی جهان، تفاوتی بین گذشته و آینده وجود ندارد؛ جهت زمان جنبه مشروطی است که تنها وقتی از جزئیات صرف نظر می‌کنیم، نمایان می‌شود. طبق این دیدگاه تار، به شکل عجیبی، گذشته جهان حالت «خاصی» داشته است. «زمان حال» دیگر مفهومی ندارد: در پهنه گسترده گیتی، چیزی وجود ندارد که بتوانیم منطقا آن را «زمان حال» بنامیم. بستری که مدت زمان را تعیین می‌کند، کمیتی مستقل و متفاوت با دیگر اجزای تشکیل‌دهنده جهان است؛ جنبه‌ای از یک میدان دینامیک است. زمان می‌پرد، نوسان پیدا می‌کند و تنها هنگام برهم‌کنش خود را نمایان می‌سازد و مقدار کمینه‌ای دارد که پایین‌تر از آن مفهوم خود را از دست می‌دهد... خب، با تمام این اوصاف، از زمان چه مانده است؟»

تاریخ تکامل علم بیانگر این ایده است که بهترین روش فکر کردن درباره جهان دیدن آن به شکل تغییر است، نه ثبات و نه بودن، بلکه شدن!

آناکسیماندر دعوتمان می‌کند که وقتی به جهان می‌اندیشیم آن را بر اساس «سیر زمان» در نظر بگیریم. در واقع معنی حرف او این است که فهم جهان از طریق مطالعه تغییرات است که ممکن می‌شود، نه با مطالعه چیزها. پس وقتی منظورمان از زمان تنها روی دادن باشد، پس همه‌چیز زمان است. هرچه وجود دارد تنها در زمان وجود دارد.

بخش دوم کتاب سیر زمان در واقع حد فاصل فروپاشی مفهوم سابق زمان و شکل‌گیری مفهوم تازه از زمان است. حد فاصلی که بیش از هرچیز پر است از خالی و به تابلویی بی‌نقش و سفید می‌ماند که آماده است روی آن چیزی طراحی شود و چه چیزی بهتر از طرحی که روولی در فصل سوم از جهانی با مفهوم جدید زمان ارائه خواهد داد.

در فصل اول روولی در رد مفهوم خطی بودن زمان، یعنی حرکت یک سویه آن از گذشته به آینده، مفهوم آنتروپی را مطرح می‌کند. این‌که آنچه را گذشته برای ما قابل تشخیص و به ما یادآوری می‌کند درواقع وجود نظم موجود در آن است و آنچه مانع ما از به خاطرآوری و درک آینده می‌شود بی‌نظمی و آنتروپی آن است. در واقع این‌که ما زمان را خطی فرض می‌کنیم به تمایل جهان برای حرکت از آنتروپی کمتر به سمت آنتروپی بیشتر برمی‌گردد، به عبارت دیگر جریان زمان از جایی با آنتروپی کمتر به سمت فضایی با آنتروپی بیشتر است. در فصل سوم روولی از این مفهوم به مفهوم گذر زمان در جهان جدید زمان می‌رسد.

«در سطح بنیادی جهان مجموعه‌ای از رویدادهایی است که در زمان مرتب نشده‌اند. این رویدادها نسبت‌هایی بین متغیرهای فیزیکی نشان می‌دهند که از لحاظ تئوری، هم‌سطح‌اند. هر بخش از جهان، با بخش کوچکی از تمام متغیرها برهم‌کنش دارد که مقدار آن‌ها، «وضعیت جهان نسبت به آن زیر سیستم خاص» را مشخص می‌کند.

یک سیستم کوچک S تمایزی بین جزئیات سایر جهان قائل نمی‌شود، چون تنها با تعداد کوچکی از متغیرهای سایر جهان برهم‌کنش دارد. آنتروپی جهان با توجه به S تعداد (ریز) حالت‌های جهان غیرقابل‌تمایز را برای S می‌شمرد. جهان نسبت به S چینشی با آنتروپی بالا دارد چون (طبق تعریف) در چینش‌هایی با آنتروپی بالا ریزحالت‌های بیشتری وجود دارد پس احتمال بیشتری وجود دارد که در یکی از این ریزحالت‌ها باشد.

همان‌طور که در بالا توضیح داده شد، چینش‌هایی با آنتروپی بالا نوعی جریان دارند و پارامتر این جریان زمان گرمایی است. برای یک سیستم کوچک معمولی S، طی تمام جریان زمان گرمایی، آنتروپی معمولا بالا می‌ماند و احتمالا تنها اندکی نوسان دارد، چون در هر حال با احتمالات سروکار داریم، نه قانون‌های ثابت.

اما میان بی‌شمار سیستم کوچک S که در این جهان بسیار وسیع و خارق‌العاده که ما در آن زندگی می‌کنیم، وجود دارند، تنها تعداد به‌خصوصی هستند که نوسان‌های آنتروپی در آن زندگی می‌کنیم، وجود دارند، تنها تعداد به‌خصوصی هستند که نوسان‌های آنتروپی در آن‌ها چنان است که در یکی از دو سر گذر زمان گرمایی، آنتروپی کمتر است. برای این سیستم‌های S جریان متقارن نیست. آنتروپی افزایش می‌یابد. این افزایش چیزی است که به عنوان گذر زمان حس می‌کنیم. وضعیت اولیه جهان خاص نیست. سیستم کوچک S که ما به آن متعلق هستیم خاص است.»

واقعیت این است که روولی در این کتاب بیش از هرچیز بر معما بودن زمان تکیه دارد. او می‌گوید این‌که ساختار زمان با تصویر ساده‌لوحانه‌ای که ما از آن داریم تفاوت دارد، کاملا معقول است. این تصویر ساده‌انگارانه برای زندگی روزمره آدمی مناسب است، اما برای شناخت عمیق و گسترده آن کافی نیست. و شاید حتی برای شناخت ذات خودمان هم کافی نیست چون معمای زمان به معمای هویت فردی ما و معمای خودآگاهی هم مربوط است.

روولی در نهایت پس از مطرح کردن تمام دلایل عدم وجود زمان به معنایی که تاکنون فکر می‌کردیم و تبیین ماهیت تازه‌ای از زمان می‌گوید در واقع آنچه قرار است بدانیم این است که درک ما از ویژگی‌هایی همچون خطی بودن زمان اشتباه است و هر نظر قطعی درباره زمان احتمالا روزی با قطعیت رد خواهد شد مگر این‌که بگویم زمان این‌ها نیست و شاید این‌هاست یعنی زمان همچنان معماست، همان جمله‌ای که روولی کتاب را با آن آغاز می‌کند: «شاید زمان بزرگ‌ترین معماست» البته او می‌گوید امیدوار است که این معمای بزرگ روزی حل شود و در آینده مطالعات مربوط به زمان و درک ما از زمان پیشرفت وسیع‌تری کند.

روولی در این کتاب همان‌قدر که از ساده‌لوحانه بودن نگاه ما به زمان می‌گوید از تقدس زمان نیز می‌گوید و همواره احترام و ارادتش را به حقیقت زمان و نه برداشت ما از آن ابراز می‌کند. زمانی که بیش از هر چیز به آن مدیونیم و شاید همین لزوم ادای دین به زمان است که خواندن کتابی همچون سیر زمان را واجب و ضروری می‌کند.

«این کتاب نوسان کوتاه‌مدتی است در فرایند پیدایش جهانی که می‌تواند ما را به وجود آورد. ما که موجوداتی ساخته‌شده از زمان هستیم. ما بودنمان را به زمان مدیونیم. زمان نعمت ارزشمند وجودمان را به ما عطا کرده است و به ما اجازه می‌دهد توهم گذرای بقا را که خاستگاه رنجمان است، پدید آوریم.

موسیقی اشتراوس و کلام هوفمانستال، با ظرافت ویرانگری، در این‌باره می‌خوانند:

دخترکی را به یاد دارم...

اما چطور می‌شود...

روزی آن رِسی کوچک بودن

و ناگهان، روزی، یک پیرزن شدم؟

...اگر خدا چنین می‌خواهد، چرا می‌گذارد ببینمش؟

چرا آن را از من پنهان نمی‌کند؟

همه‌چیز یک معماست، چه معمای ژرفی...

شکنندگی اشیا را در زمان حس می‌کنم.

از اعماق قلبم، حس می‌کنم باید به هیچ بیاویزیم.

همه‌چیز از میان انگشت‌هایمان می‌لغزد

هرآنچه می‌خواهیم به آن دست آویزیم، نابود می‌شود.

همه‌چیز همچون مه و خیال ناپدید می‌شود...

زمان چیز عجیبی است.

وقتی لازمش نداریم، هیچ نیست.

و ناگهان، می‌بینیم که چیز دیگری هم وجود ندارد.

تمام اطرافمان را احاطه کرده است. همچنین درونمان را.

به چهره‌هایمان رسوخ می‌کند.

در آینه رسوخ می‌کند و میان شقیقه‌هایم جاری می‌شود...

اما بین تو و من، همچون یک ساعت شنی، به‌آرامی فرومی‌ریزد...

آه، کوین، کوین،

گاهی جریان بی‌وقفه‌اش را حس می‌کنم.

گاهی در میانه شب بیدار می‌شوم و تمام ساعت‌ها را متوقف می‌کنم...»

کتاب «سیر زمان» نوشته کارلو روولی را نشر چترگ با ترجمه کامیاب تقی‌زاده منتشر کرده است.