کتاب «فکر کردن، بی‌درنگ و بادرنگ» تحقیق گسترده و عمیقی است درباره علل آشکار و نهان فرایند شکل‌گیری عقاید، باورها، نتیجه‌گیری‌ها و تصمیم‌های آدمی که نویسنده کتاب خواندنش را برای گفت‌وگوهای کارمندان در کنار آب سردکن اداره‌شان مفید می‌داند!

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، صاحب‌نظران حوزه علوم اجتماعی و در واقع بیشتر مردم در مورد طبیعت و سرشت آدمی دو اصل را باور دارند؛ اول این‌که انسان موجودی است عقلانی و دیگر این‌که اگر این موجود عقلانی هیجاناتی مانند خشم، ترس و... را مهار کند و تحت کنترل خود دربیاورد، توان این را دارد که عاقلانه به تمامی جوانب امور بیندیشد و با منطق درباره مسائل تصمیم‌گیری کند. اما دانیل کاهنمن و همکارش آموس تورسکی با پژوهش‌های خود این دو فرض را به چالش کشیدند.

پژوهش این دو دانشمند روانشناس بیانگر این واقعیت بود که ریشه اصلی بسیاری از اشتباهات ذهن آدمی و تصمیماتش هیجانات او نیست بلکه دستگاه شناخت اوست! این دیدگاه تاثیر بسیار زیادی بر علوم اجتماعی گذاشت و در رشته‌های گوناگون از جمله فلسفه و اقتصاد، حقوق، آمار و حتی پزشکی توجه زیادی را به خود جلب کرد. این توجه و اثرگذاری بیشتر از هر علم دیگری در علم اقتصاد نمود یافت تا جایی که تحقیقات این دو دانشمند منجر به شکل‌گیری شاخه جدید در این علم شد: اقتصاد رفتاری. و در سال 2002 کاهنمن جایزه نوبل اقتصاد را از آن خود کرد.

استیون لویت، اقتصاددان مطرح امریکایی و نویسنده کتاب پرفروش «اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی»، درباره کاهنمن می‌گوید: «شاید هیچ‌کس بر روی این سیاره نباشد که بهتر از او بتواند چرایی و چگونگی تصمیم‌گیری و انتخاب‌های آدمی را درک کند.»

لویت، کاهنمن را با کوپرنیک مقایسه می‌کند و می‌گوید همان‌طور که کوپرنیک زمین را از مرکز عالم جابه‌جا کرد، کاهنمن هم به ما آموخت که ما آن موجودات منطق‌محوری که خود را مرکز درک و منطق عالم می‌دیدیم نیستیم.

کاهنمن بخش اعظم مطالعاتش را با همکاری دوست نزدیکش، آموس تورسکی انجام داده است. البته تورسکی در سال ۱۹۹۶ فوت می‌کند. کاهنمن بخش عمده‌‌ای از مقدمه کتاب «فکر کردن، بی‌درنگ و بادرنگ» را به تحسین از تیزهوشی و نبوغ خارق‌العاده همکار و دوست فقیدش اختصاص داده است؛ کسی که اگر زنده بود بی‌شک جایزه نوبل اقتصاد را نیز با او شریک می‌شد.

بخش اعظم خطاهای شناختی ما که اکنون آن‌ها را می‌شناسیم، یا توسط این دو محقق مطرح شده‌اند یا لااقل توسط نوشته‌ها و مطالعات و تحقیقات آن‌ها، بهتر و دقیق‌تر شناخته و معرفی شده‌اند. اما بیش از هرچیز نظریه‌ پراسپکت (Prospect Theory) کاهنمن را به عنوان یکی از مهم‌ترین دستاوردهایش می‌شناسند. نظریه‌ای که یکی از مبناهای شکل‌گیری شاخه جدیدی در دانش اقتصاد با نام اقتصاد رفتاری بوده است.

تاثیرگذاری نظریات و مطالعات کاهنمن تا اندازه‌ای است که با وجود این‌که او هرگز به صورت رسمی اقتصاد نخوانده و مطالعاتش عموما‌ در حوزه‌ روانشناسی بوده، وی را یکی از بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین افراد در توسعه‌ نظریه‌های رفتاری در اقتصاد می‌دانند.

این کتاب در واقع چکیده و خلاصه‌ای است از سال‌ها پژوهش کاهنمن و تورسکی درباره راز و رمز دستگاه شناخت آدمی. درباره ویژگی‌های حیرت‌انگیز و کاستی‌های باورنکردنی ذهن انسان، موجودی که تصور می‌کند پادشاه افکار خویش است و با توجه به خواست و اراده خودش تصمیم می‌گیرد.

کاهنمن در این اثر، حیات ذهنی را با کمک دو کنشگر مثالی شرح داده و نشان می‌دهد فکر کردن بی‌درنگ (سامانه شهودی ۱) مسئول پنهان بسیاری از قضاوت‌ها و تصمیم‌گیری‌های انسان است. وی این کتاب را که در پنج بخش با عنوان‌های دو سامانه، دریابش و سوگیری‌ها، بیش اطمینانی، انتخاب‌ها و دو خود در سال ۲۰۱۱ نوشت و آن را به آموس تورسکی تقدیم کرد.

کاهنمن در ابتدای کتاب خود می‌نویسد: «هر نویسنده‌ای به گمان من، در ذهن خود موقعیتی را در نظر می‌گیرد که خواننده اثرش بتواند از آنچه می‌خواند بهره ببرد. از نظر من، آن موقعیت کنار آب‌سردکنی در اداره است، جایی که نظرها رد و بدل می‌شوند و سخن‌چینی‌ها دهان به دهان می‌چرخند. امیدوارم دایره واژگانی را گسترش دهم که افراد در زمان سخن گفتن از قضاوت‌ها و انتخاب‌های دیگران، سیاست‌های جدید شرکت یا تصمیم‌های یک همکار برای سرمایه‌گذاری به ‌کار می‌برند. چرا باید دغدغه سخن‌چینی‌ها را داشت؟ زیرا تشخیص اشتباهات دیگران و انگشت‌ گذاشتن بر آن‌ها بسیار آسان‌تر و همچنین بسیار لذت‌بخش‌تر از اشتباهات خود است. بسیاری از ما بی‌اختیار می‌خواهیم بدانیم دوستان و همکاران درباره انتخاب‌های ما چه فکری می‌کنند؛ بنابراین کیفیت و محتوای این قضاوت‌های مورد انتظار اهمیت دارد. علاقه‌ای که ما به فهمیدن سخن‌چینی‌های هوشمندانه دیگران داریم انگیزه‌ای پُرتوان برای نقد جدی خود است، حتی پُرتوان‌تر از قراری که اول سال با خود می‌گذاریم تا در محیط کار و خانه، تصمیم‌های بهتری بگیریم.»

دانیل کاهنمن کتاب را با معرفی دو شخصیت خیالی شروع می‌کند، سپس درباره دو گونه بحث می‌کند و در انتها به دو خود می‌رسد.

اولین شخصیت سامانه شهودی شماره 1 است که بی‌درنگ فکر می‌کند، و شخصیت دیگر، شماره 2، سامانه‌ای که نیاز به زحمت دارد و کندتر است و با درنگ فکر می‌کند، سامانه 1 را زیر نظر دارد و با کمک منابع محدود خود تا جایی که ممکن است کنترل کارها را در دست می‌گیرد. دو گونه‌ای که کاهنمن درباره آن‌ها بحث می‌کند ایکان‌های خیالی‌اند که در دنیای نظریه‌ها زندگی می‌کنند. دو خود شامل خودِ تجربه‌کننده و خود یادکننده است؛ خود تجربه‌کننده که زندگی را زیست می‌کند و خود یادکننده که نگهدارنده حساب‌هاست و انتخاب می‌کند.

بر اساس کارکردهای شناختی، ذهن انسان دارای دو سیستم است. کاهنمن این دو سیستم ذهن انسان را سیستم 1 و سیستم 2 می‌نامد. سیستم 1 سیستمی است که کار پاسخگویی و ارائه دستمایه‌ها و نتایج سریع و در ظاهر بدون درنگ و فاقد تحلیل را ارائه می‌دهد و در واقع گزاره‌هایی است که مغز انسان دائما در حال تولید آن‌هاست. این شکل از دستمایه‌ها همان چیزی است که تحت عنوان برداشت‌های ذهنی می‌شناسیم. کار سیستم دوم، بررسی سنجش، ارزیابی، انتقاد و تفکر آهسته اما با تامل‌تر است و بنابراین پرمایه‌تر است و استنتاج منطقی و عقلایی از دستمایه‌های ذهن آدمی است. کار سیستم دوم کند، اما نیازمند تلاش بیشتر و صرف انرژی بیشتری است.

اگر کسی از ما بپرسد حاصل ضرب 24 در 17 چه عددی است، ما به‌سرعت می‌فهمیم که این یک مسئله ضرب است و احتمالا می‌توانیم آن را با کمک کاغذ و قلم و شاید بدون آن حل کنیم. همچنین دانش شهودی مبهمی درباره بازه‌ای که ممکن است پاسخ در آن قرار بگیرد هم داریم. اما بدون صرف زمان نمی‌توانیم تشخیص دهیم که جواب 408 می‌شود. در واقع ما با گذر از زنجیره‌ای چند مرحله‌ای فکر کردن بادرنگ را تجربه خواهیم کرد: در ابتدا برنامه شناختی‌ای را که برای ضرب در مدرسه آموخته‌اید از حافظه بازیابی و سپس اجرایش کردید. اجرای این محاسبه فشار می‌آورد. شما بارِ نگهداری اطلاعات را در حافظه احساس کردید، چرا که مجبور بودید جایی را که بودید و جایی را که به آن می‌رفتید ردیابی کنید و همزمان از نتیجه ناتمام هم غافل نشوید. این فرایند، کاری ذهنی بود، کاری خودخواسته، پرزحمت و قاعده‌مند - موردی از فکر کردن بادرنگ؛ این محاسبه فقط در ذهنتان در جریان نبود، بلکه بدنتان نیز درگیر بود، چنان ‌که ماهیچه‌ها منقبض شدند، فشار خون بالا رفت، و ضربان قلبتان شدت گرفت...

«روانشناسان ده‌ها سال است به این دو روش فکر کردن که هنگام مشاهده تصویر زن خشمگین و حل مسئله ضرب برانگیخته شدند به‌شدت علاقه‌مند شده‌اند و نام‌های زیادی برایشان پیشنهاد داده‌اند. نامی را که من برگزیده‌ام در اصل روانشناسان کیست استانوویچ و ریچارد وست پیشنهاد داده‌اند، و به دو سامانه در ذهن اشاره می‌کند، سامانه 1 و سامانه 2.

سامانه 1: سریع و خودکار عمل می‌کند، بی هیچ کنترل خودخواسته و بی‌زحمت یا با اندکی زحمت.

سامانه 2: توجه را به فعالیت‌های ذهنی پرزحمت، مانند محاسبات پیچیده، اختصاص می‌دهد. عملیات‌های سامانه 2 اغلب با تجربه ذهنی کنشگری، انتخاب و تمرکز مرتبطند.

نام‌های سامانه 1 و سامانه 2 در روانشناسی به گستردگی استفاده می‌شوند، اما من قصد دارم کاری فراتر انجام دهم تا بتوانید این کتاب را به صورت یک روان‌درام با دو شخصیت اصلی بخوانید.

وقتی درباره خودمان فکر می‌کنیم، خود را با سامانه 2 یکی می‌پنداریم؛ خود هوشیار و منطقی‌ای که باورهایی دارد، انتخاب‌هایی می‌کند و درباره این‌که به چه فکر کند و چه کاری بکند تصمیم می‌گیرد. سامانه 2 می‌پندارد هر جا عملی هست او هم هست، اما در واقع قهرمان کتاب ما سامانه خودکار 1 است. من سامانه 1 را چون سرچشمه دریافت‌ها و احساساتی توصیف می‌کنم که بی‌زحمت شکل گرفته‌اند و منابع اصلی باورهای آشکار و انتخاب‌های خودخواسته سامانه 2 هستند. عملیات‌های خودکار سامانه 1 از ایده‌ها الگوهای پیچیده حیرت‌انگیزی خلق می‌کنند اما تنها سامانه آهسته 2 است که می‌تواند در زنجیره‌ای از گام‌های منظم افکار را بسازد. من همچنین وضعیتی را توضیح خواهم داد که سامانه 2 زمام امور را به دست می‌گیرد و بر تکانه‌ها و تداعی‌های بی‌حد و حساب سامانه 1 حکمرانی می‌کند. از شما می‌خواهم به این دو سامانه بسان دو کنشگر فکر کنید؛ کنشگرهایی که هرکدام توانایی‌ها، محدودیت‌ها و کارکردهای خاص خود را دارند.

چند مثال از فعالیت‌های خودکارِ منتسب به سامانه 1 که کمابیش بر اساس پیچیدگی مرتب شده‌اند:

- پی بردن به این‌که جسمی در فاصله‌ای دورتر از جسم دیگر قرار دارد.

- چرخیدن به سوی منبع صدایی ناگهانی.

- کامل کردن عبارات «نان و...».

- هنگام مشاهده عکسی وحشتانک «حالت چندش» به خود گرفتن.

- تشخیص خصومت در صدای شخصی دیگر.

- پاسخ به پرسش 2+2-؟

- خواندن واژه‌های تابلوهای بزرگ تبلیغاتی.

- رانندگی در جاده‌ای خلوت.

- یافتن حرکتی قوی در شطرنج (البته اگر استاد شطرنج باشید).

- فهم جمله‌های ساده.

- بازشناسی این‌که فردی «با روحیه‌ای بردبار، دقیق و حساس به جزئیات» به کدام‌یک از کلیشه‌های ذهنی ما درباره شغل‌ها شبیه است.

همه این پیشامدهای ذهنی به تصویر زن خشمگین شباهت دارند - همه آن‌ها به صورت خودکار اتفاق می‌افتند و به هیچ یا اندک زحمتی نیاز دارند.»

«عملیات‌های بسیار گوناگونی که سامانه 2 انجام می‌دهد در یک ویژگی مشترکند: همه آن‌ها به توجه نیاز دارند و با از میان رفتن توجه مختل می‌شوند:

- گوش به زنگ شدن پیش شلیک داور برای آغاز مسابقه.

- تمرکز توجه بر دلقک‌ها در سیرک.

- تمرکز بر صدای شخصی خاص در مکانی شلوغ و پرسر و صدا.

- به دنبال زنی با موهای سفید گشتن.

- جست‌و‌جو در حافظه خود برای تشخیص صدایی شگفت‌آور.

- حفظ سرعت قدم زدن با سرعتی تندتر از آنچه معمولا قدم می‌زنید.

- پایش مناسب بودن رفتارتان در یک موقعیت اجتماعی.

- شمردن تعداد حرف ب در صفحه‌ای از کتاب.

- گفتن شماره تلفنتان به دیگری.

- پارک کردن خودرو در جایی تنگ (البته برای بیشتر مردم، به غیر از کارگران پارکینگ‌ها).

و... در تمام این وضعیت‌ها شما باید توجه کنید و اگر آمادگی این کار را نداشته باشید یا توجهتان به‌درستی معطوف نشده باشد، آن‌ها را آن‌طور که شایسته است، یا اصلا انجام نخواهید داد.»

کاهنمن در پیشگفتار کتاب می‌گوید: «هنگامی که از شما می‌پرسند در چه فکری هستید، معمولا می‌توانید پاسخ دهید. باور دارید که می‌دانید در ذهنتان چه می‌گذرد که اغلب زنجیره‌ای است از افکار آگاهانه که یک‌به‌یک از پی هم می‌آیند و می‌روند. اما ذهن فقط به این روال کار نمی‌کند و در واقع روال عادی کار ذهن این نیست. بیشتر دریافت‌ها و افکار طوری به تجربه آگاهانه راه پیدا می‌کنند که حتی نمی‌فهمیم از کجا آمده‌اند.»البته کاهنمن معتقد است که بیشتر قضاوت‌ها و اعمال انسان مناسب و درست است و تمرکز بر خطاهای ذهن انسان ارزش‌های قوه تشخیص او را زیر سوال نخواهد برد. و این‌که دریافت‌ها و احساسات نقش مهمی در هدایت و پیشبرد زندگی انسان داشته باشد قابل قبول و توجیه‌پذیر است اما در عموم مواقع و نه در همه موقعیت‌ها.

کتاب «فکر کردن، بی‌درنگ و بادرنگ» شامل پنج بخش است: «بخش اول: دو سامانه»، «بخش دوم: دریابش و سوگیری‌ها»، «بخش سوم: بیش‌اطمینانی»، «بخش چهارم: انتخاب‌ها» و «بخش پنجم: دو خود».

بخش اول عناصر اصلی رویکرد دو سامانه‌ای به داوری و انتخاب را تشریح می‌کند. این بخش تفاوت میان عملیات خودکار سامانه 1 و عملیات کنترل‌شده سامانه 2 را بیان می‌کند و نشان می‌دهد چگونه حافظه تداعی‌گر، هسته مرکزی سامانه 1، پیوسته از آنچه هر لحظه در جهان پیرامون ما می‌گذرد تفسیری منسجم می‌سازد: «من تلاش می‌کنم دیدی به دست دهم از پیچیدگی و توانمندی فرایندهای خودکار و اغلب ناخودآگاهی که در پس فکر کردن شهودی در جریانند و این‌که چطور این فرایندهای خودکار دریابش‌های داوری را توضیح می‌دهند.» هدف معرفی زبانی است که با آن بتوانید درباره ذهن فکر و گفت‌و‌گو کنید. این بخش شامل 9 فصل است: «شخصیت‌های داستان»، «توجه و زحمت»، «کنترل‌کننده تنبل»، «دستگاه تداعی‌گر»، «آسانیِ شناختی»، «هنجارها، شگفتی‌ها و علت‌ها»، «دستگاهی برای پریدن به نتیجه‌گیری‌ها»، «داوری‌ها چگونه رخ می‌دهند» و «پاسخ به پرسشی ساده‌تر».

 فصل‌های دهم تا هجدهم بخش دوم کتاب را تشکیل می‌دهند. در این بخش همراه با بررسی کامل‌تر دریابش‌های داوری، این معمای بزرگ هم بررسی می‌شود: چرا فکر کردن آماری برای ما بسیار دشوار است؟ ما با فکر کردن تداعی‌گر، فکر کردن استعاری و فکر کردن علّی بسیار راحتیم، اما در فکر کردن آماری همزمان باید چیزهای زیادی را در نظر گرفت و این چیزی است که سامانه 1 برای آن طراحی نشده است. عناوین این بخش عبارتند از: «قانون اعداد کوچک»، «لنگرها»، «دانش دسترس‌پذیری»،‌ «دسترس‌پذیری، هیجان و ریسک»، «تخصص تام دبلیو»، «لیندا: کمتر بیشتر است»، «علت‌ها آمارها را به حاشیه می‌رانند»، «پسروی به میانگین» و «رام‌کردن پیش‌بینی‌های شهودی».

«توهم فهمیدن»، «توهم اعتبار»، «شهودها در برابر فرمول‌ها»، «شهود کارشناسانه: چه وقت می‌توانیم به آن اعتماد کنیم؟»، «دید بُرون» و «موتور سرمایه‌داری» عناوین فصل‌های بخش سوم کتاب هستند. بخشی که عمده مطالب آن سختی‌های تفکر آماری است. بخشی که از محدودیت‌های عجیب ذهن‌ ما سخن می‌گوید: اطمینان بسیار زیاد و بیش از اندازه ما به چیزهایی که فکر می‌کنیم می‌دانیم و عدم توانایی آشکار ما در اعتراف به وسعت نادانی‌مان و عدم قطعیت جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. ما همواره در معرض این اشتباهیم که میزان فهم و درک خود از جهان پیرامون را بیش از آنچه هست تخمین بزنیم و در مقابل نقش شانس را در پیشامدها بسیار کم بدانیم. اطمینان بیش از اندازه‌ای که با قطعیت توهم‌آمیزی که برآمده از پس‌نگری - توهم این‌که ما توان این را داشتیم که پیشامد را به‌درستی و به‌تمامی پیش‌بینی کنیم و واکنش مناسب‌تری به آن نشان دهیم - است دوچندان می‌شود. کاهنمن می‌گوید دیدگاه او در این موضوع تحت تأثیر نسیم طالب، نویسنده کتاب قوی سیاه، است و امیدوار است در گفت‌و‌گوهای آب‌سردکنی با هوشمندی به دنبال درس‌هایی بگردیم که می‌توان از گذشته آموخت و همزمان فریب پس‌نگری و توهم قطعیت را نیز نخوریم.

فصل‌های بیست‌و‌پنجم تا سی‌وچهارم کتاب بخش چهارم آن را تشکیل می‌دهند. تمرکز و تاکید این بخش بر گفتاری است که بر چارچوب علم اقتصاد درباره ماهیت تصمیم‌گیری و درباره این فرض که کنشگران اقتصادی عقلانی هستند، تاکید دارد: «در این بخش از کتاب، با کمک مدل دو سامانه‌ای، مفاهیمی کلیدی و به‌روزشده نظریه دورنما، مدل انتخابی که من و آموس در سال 1979 منتشر کردیم، ارائه می‌شود. در فصل‌هایی که در پی آن می‌آیند درباره راه‌های بسیاری بحث می‌شود که انتخاب‌های انسان از قواعد عقلانیت فاصله می‌گیرند. من از تمایل ناکامی سخن می‌گویم که مسائل را در فضایی بسته و بر اساس اثرهای چارچوب‌بندی بررسی می‌کند، اثرهایی که باعث می‌شوند تصمیم‌ها با جنبه‌های کم‌اهمیت مسئله‌های انتخاب شکل بگیرند. این مشاهدات که به‌راحتی با ویژگی‌های سامانه 1 توضیح‌پذیرند، برای فرض عقلانیت که مطلوب علم اقتصاد استاندارد است، چالش بزرگی است.» عناوین این بخش «خطاهای برنولی»، «نظریه دورنما»، «اثر موهبت»، «پیشامدهای بد»، «الگوی چهارگانه»، «پیشامدهای نادر»، «سیاست‌های ریسک»، «حفظ حساب‌ها»، «وارونگی‌ها» و «چارچوب‌ها و حقیقت» است.

آخرین بخش این کتاب فصل‌های سی‌وپنج تا سی‌وهشت را شامل می‌شود؛ با این ‌عناوین: «دو خود»، «زندگی بسان یک داستان»، «بهروزیِ تجربی» و «فکر کردن به زندگی». این بخش پژوهش جدیدی را ارائه می‌دهد که تمایز بین این دو خود را نشان می‌دهد: خود تجربه‌کننده و خود یادکننده که تمایل‌های یکسانی ندارند. مثلا می‌توان مردم را در معرض دو تجربه دردناک قرار داد. یکی از این تجربه‌ها چون طولانی‌تر است به احتمال فراوان دردناک‌تر از دیگری است. اما شکل‌گیری خودکار خاطرات - ویژگی سامانه 1 - از اصول خود پیروی می‌کند؛ اصولی که می‌توانیم طوری به کارشان ببریم که از تجربه‌ای دردناک خاطره خوش‌تری به جا بماند. وقتی دیرتر به مردم حق تکرار یکی از تجربه‌ها داده شود، طبعا خودِ یادکننده است که به آنان می‌گوید کدام را انتخاب کنند و آنان نیز خود (خود تجربه‌کننده‌شان) را در معرض درد بیهوده قرار می‌دهند. تمایز میان این دو خود در اندازه‌گیری بهروزی مردم به کار می‌آید و این‌جاست که ما باز می‌بینیم آنچه خود تجربه‌کننده را شاد می‌کند لزوما همانی نیست که خود یادکننده را خوشحال می‌کند. این‌که چطور دو خود در بدنی یگانه می‌توانند به شادی برسند، چه برای افراد و چه برای جوامعی که بهروزی مردم از اهداف سیاستگذاری‌شان است، پرسش‌های دشواری مطرح می‌کند.

نویسنده در بخش نتیجه‌گیری، در ترتیبی وارونه، پیامدهای سه تمایزی را که در این کتاب مطرح شده‌اند می‌کاود: «تمایز میان خود تجربه‌کننده و خود یادکننده، بین مفهوم کنشگر در علم اقتصاد کلاسیک و در علم اقتصاد رفتاری (که وامدار روانشناسی است)، و میان سامانه خودکار 1 و سامانه پرزحمت 2. سپس به این موضوع می‌پردازد که فضیلت سخن‌چینی‌های نکته‌سنجانه و آنچه سازمان‌ها می‌توانند بکنند چیست تا کیفیت داوری‌ها و تصمیم‌هایی که برایشان گرفته می‌شود افزایش یابد.»

مطالب کتاب دربرگیرنده فهم نویسنده از داوری و تصمیم‌گیری است که به کمک کشفیات روانشناسی دهه‌های اخیر شکل گرفته‌ است. هدف اصلی دانیل کاهنمن هم از نگارش این ‌اثر، نه ارائه پژوهش‌های اولیه مشترک با دوستش آموس تورسکی، بلکه ارائه دیدگاهی درباره چگونگی کارکرد ذهن بر پایه پیشرفت‌های اخیر روانشناسی شناختی و روانشناسی اجتماعی است؛ توهم فهمیدن، توهم اعتبار دریافت‌ها و نتیجه‌گیری بر اساس آن‌ها.

کاهنمن در انتهای کتاب در جواب این سوال مهم که درباره سوگیری‌های ذهن چه باید کرد و چگونه می‌توانیم داوری‌ها و تصمیم‌ها را، هم در خودمان و هم در سازمان‌هایی که به ما خدمت می‌کنند و ما نیز به آن‌ها خدمت می‌کنیم، بهبود بخشیم، می‌گوید: «پاسخ کوتاه این است که بی‌صرف زحمت زیاد نمی‌توان به دستاورد چشمگیری رسید. من به تجربه فهمیده‌ام که سامانه 1 به‌راحتی آموزش‌پذیر نیست. مگر بعضی از اثرهایی که بیشتر به سن نسبتشان می‌دهم، فکر کردن شهودی من به همان اندازه‌ای مستعد بیش‌اطمینانی، پیش‌بینی‌های افراطی و مغالطه برنامه‌ریزی است که پیش از آغاز مطالعاتم درباره این مسائل بود. توانایی من فقط در شناسایی وضعیت‌هایی افزایش یافته که چنین خطاهایی احتمال روی دادن دارند: «این عدد لنگری خواهد شد که...»، «این تصمیم را می‌شد تغییر داد اگر با چارچوب‌بندی دوباره مسئله...» و... من حتی در شناسایی خطاهای دیگران بسیار ماهرتر شده‌ام تا تشخیص خطاهای خودم.

راهی که می‌توان جلوِ خطاهای سرزده از سامانه 1 را گرفت اصولا ساده است: علامت‌هایی را شناسایی کنید که نشان می‌دهند شما در یک میدان مین شناختی هستید، سرعت خود را کم کنید و از سامانه 2 بخواهید که نیروی پشتیبان بفرستد. این آن راهی است که در برخورد بعدی با توهم مولر - لا به کار خواهید بست. وقتی خط‌هایی دیدید که با پیکان‌هایی که به سوی خلاف هم اشاره می‌کنند، آن را به عنوان وضعیتی بازمی‌شناسید که نباید به دریافت‌های خود درباره اندازه اعتماد کنید. بدبختانه، بعدی است که این رویه عاقلانه هنگامی که بیشترین نیاز به آن هست به کار گرفته شود. ما همه دوست داریم که زنگ هشداری داشته باشیم تا هر وقت به انجام دادنِ خطایی جدی نزدیک می‌شویم صدا کند، اما چنین زنگی وجود ندارد و توهم‌های شناختی عموما بسیار دشوارتر از توهم‌های ادراکی شناسایی می‌شوند. صدای عقل ممکن است بسیار ضعیف‌تر از صدای شفاف و بلندِ شهودی نادرست باشد، و هنگامی که با استرسِ تصمیمی بزرگ رو به رو شده‌اید تردید در شهودهای خود ناخوشایند است. شک بیشتر آخرین چیزی است که شما در میانه دردسر خواستار آن هستید. خلاصه این‌که میدان مین، زمانی که دیگران را سرگردان در آن می‌بینید، بسیار قابل تشخیص‌تر از زمانی است که خودتان پا در آن می‌گذارید. مشاهده‌گران از نظر شناختی کمتر از کنشگران گرفتارند و بیشتر پذیرای اطاعاتند. این دلیل من بود برای نوشتن کتابی که منتقدان و سخن‌چینان را بیشتر از تصمیم‌گیرندگان مخاطب قرار می‌دهد.»

در واقع کاهنمن، با شرح کارکرد این دو سیستم، تلاش می‌کند نشان دهد که چه وقت می‌توانیم در تصمیم‌گیری‌های مربوط به زندگی و تجارت به بینش و شهود خود اطمینان کنیم و چه زمانی از آن بپرهیزیم و با شناخت سوگیری‌های ذهنی از اشتباهات اجتناب کنیم.

نسخه اصلی کتاب «فکر کردن، بی‌درنگ و بادرنگ» را انتشارات پنگوئن در سال ۲۰۱۱ به چاپ رسانده است. این کتاب برنده جایزه بهترین کتاب آکادمی ملی علوم و جایزه کتاب لس‌آنجلس تایمز شده و نیویورک تایمز آن را جزو یکی از ده کتاب برتر سالانه خود انتخاب کرده است. در ایران این کتاب به همت نشر ققنوس با ترجمه حسین علیجانی رنانی و جمشید پرویزیان در سال 98 به بازار کتاب عرضه شده است.

 

منبع: ماهنامه دانش بنیان