لوریس چکناواریان در یک گفتگوی اینترنتی از خاطرات مختلف خود از جمله ساخت موسیقی اپرای عروسکی «رستم و سهراب»، زلزله بم و دیدارش با عباس کیارستمی سخن گفت.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، به نقل از روابط عمومی کمیسیون ملی یونسکو_ ایران، هفتمین شب از نتگپهای یونسکویی شب گذشته ۷ اردیبهشتماه با حضور لوریس چکناواریان آهنگساز و با اجرای آرش امینی استاد موسیقی و رهبر ارکستر در صفحه اینستاگرام کمیسیون ملی یونسکو_ ایران به صورت زنده برگزار شد.
در ابتدای این برنامه چکناواریان گفت: من عاشق موسیقی زورخانهای بودم به همین جهت به زورخانههای مختلف رفتم و در جریان این بازدیدها عاشق این سنت و این ورزش شدم ضمن اینکه در همان حین با فردوسی و داستان رستم و سهراب آشنا شدم. در همان هنگام به خودم قول دادم یک روز اپرای «رستم و سهراب» را بنویسم اما نمیدانستم یک سنگ بزرگ است.
وی افزود: در دوران جوانیام مخالفهایی هم داشتم که دوست نداشتند این اپرا را بنویسم با این وجود ارکستر سمفونیک را تشکیل دادم یادم است برای ادامه تحصیلات به اتریش رفتم. در آنجا با یکی از موزیسینهای بزرگ آشنا شدم میخواستم با او دیدار کنم که چندبار این اتفاق نیفتاد اما بالاخره او را دیدم و در همان دیدار او به من گفت بنشین و پیانو بزن وقتی بخشی از «رستم و سهراب» را اجرا کردم بسیار پسندید و از من خواست در اتریش بمانم اما به او گفتم من از ایران آمدم و باید به کشورم برگردم. یک بار دیگر وقتی او را دیدم به من گفت برای تو اتاقی اجاره میکنم تا بمانی و اپرای «رستم و سهراب» را کامل بنویسی، بغضم گرفت چون در وطن خودم به من میگفتند نتهای آن را ننویس ولی در اتریش به من میگویند این اپرا را کامل کن. با همه این اوصاف ۲۵ سال طول کشید تا این اپرا را کامل کنم سپس به شکل معجزهآسایی از من دعوت کردند تا آن را در تهران اجرا کنم.
این رهبر ارکستر بیان کرد: وقتی قرار شد این اپرا را اجرا کنم دستاندرکاران وقت از من پرسیدند این اپرا چقدر زمان میبرد که گفتم دو ساعت و بیست دقیقه. آنها تعجب کردند و به من گفتند با این زمان طولانی کسی در سالن نمیماند به ویژه اینکه نمیخواهی در میانش آنتراک بدهی. من قبول نکردم که آن را کوتاه کنم. شب اجرا فرا رسید و سالن پر شده بود. مشغول رهبری اپرای «رستم و سهراب» شدم اما در میانههای اجرا دیگر صدایی نمیشنیدم، احساس میکردم جمعیت به خانههایشان رفتهاند با این وجود به کارم ادامه دادم، وقتی تمام شد دستم را پایین آوردم همچنان سکوت مطلق حاکم بود اما به یکباره دیدم سالن منفجر شد. آنگاه متوجه شدم که کسی نرفته و همه تا آخرین لحظه اجرا را دنبال کردهاند، این بزرگترین هدیهای بود که دریافت کردم. البته همان شب وقتی اجرا تمام شد میخواستم به هتل برگردم اما دیدم بیرون ۳۰۰ نفر منتظر ماندهاند که امضا بگیرند. این استقبال به گونهای بود که فکر کردم خدا میخواهد به من بگوید «خسته نباشید»
چکناواریان در بخش دیگر از صحبتهایش با اشاره به زلزله بم عنوان کرد: من پیش از این در ارمنستان از ایروان یک مسیر طولانی را برای کمک پیاده روی کرده و برای آنجا پول جمع کرده بودم وقتی زلزله بم پیش آمد خواستم دوباره این کار را تکرار کنم و با پیادهروی برای بازسازی فرهنگ پول جمع کنم که کسی با من همراه نشد و نتوانستم این کار را بکنم اما بعدها در پاریس کنسرتی برای کمک برگزار کردیم. وقتی میگویم میخواستم برای بازسازی فرهنگ پیادهروی و کمک جمع کنم به این دلیل است که فرهنگ مهمترین مقوله در یک کشور است به هر حال بچههایی که از آن زلزله جان سالم به در برده بودند باید با فرهنگ بزرگ میشدند.
یک بار عباس کیارستمی آمد و گفت برای فیلمم موسیقی بساز، فیلم او را دو بار دیدم اما در نهایت به او گفتم که فیلمت نیازی به موسیقی ندارد چون خودش یک موسیقی است. کیارستمی در آن هنگام خیلی ناراحت شد و اتاق را ترک کرد. این آهنگساز در پاسخ به پرسشی درباره اجرای آهنگ با سازهای ایرانی گفت: وقتی از اتریش بازگشتم آن زمان مسئولیتی گرفتم و علاقه زیادی به سازهای ایرانی داشتم به همین دلیل رفتم و این سازها را یاد گرفتم چون دوست داشتم آهنگی بسازم که چند صدا داشته باشد. این موضوع را با دوستان در میان گذاشتم که استقبال کردند و به من گفتند نتهایش را بنویس. نتهای این آهنگ را نوشتم و با سازهای ایرانی اجرا کردیم، بعدها همین قطعه در انگلیس، هنگ کنگ و چند کشور دیگر اجرا شد. بعد از اتریش، به آمریکا دعوت شدم و آنجا حدود ۵، ۶ سال استاد دانشگاه بودم اما بعدها به ایران دعوت شدم. به طور کلی من ایران را دوست دارم، اینجا کشور من است که هر چند از نظر قوانین موسیقی عقبمانده است اما به لحاظ فرهنگ و ادبیات بسیار غنی است.
وی با اشاره به اپرای «عاشورا» مطرح کرد: من از کودکی به موسیقی محرم علاقهمند بودم و آنها را جمعآوری میکردم به همین دلیل توانستم داستان عاشورا را پیگیری و این قطعه را بسازم البته گویا تلویزیون قصد دارد این اپرا را اجرا کند و باید ببینیم سرانجام کار چه میشود. همانطور که گفتم ایران فرهنگ غنی دارد و برای من الهام بخش است.
چکناواریان در ادامه این برنامه در پاسخ به صحبت مجری که گفت هنرمندان اصولاً معتقدند در هفت آسمان یک ستاره هم ندارند، اظهار کرد: یک بار در شصتمین سالگرد تولدم در ارمنستان مشغول اجرای یک قطعه بودم که به ناگاه یک آمریکایی برخاست و به صحنه آمد، همه ما تعجب کرده بودیم که چرا او به صحنه آمده است اما او گفت از سوی مؤسسه ستارهشناسی آمریکا یک ستاره در همان جایی که همه هنرمندان، کارگردان و… ستاره دارند، به نام من کردهاند. از این نظر من یک ستاره دارم.
وی با بیان اینکه هفت اپرا دارد، مطرح کرد: من هفت اپرا نوشتهام که به جز «پردیس و پریسا» هیچکدام به صحنه نرفتهاند چون ما اپرا نداریم البته شاید وقتی من از دنیا رفتم این اتفاق بیفتد با این وجود من یکی از آهنگسازان خوشبخت هستم که برخی از قطعاتم اجرا شدهاند چون بسیاری از آهنگسازان این اقبال را ندارند. البته بعضی از آثار من ضبط شدهاند اما ای کاش اسپانسری داشتم تا دیگر آثارم هم ضبط میشدند. برای مثال قطعهای برای غلامرضا تختی نوشتهام اما به دلیل نداشتن اسپانسر ضبط نشده که اگر اسپانسر داشتم اجرا میشد اما امیدوارم یک روز اسپانسری به میدان بیاید تا بتوانم این قطعه را در اروپا اجرا کنم. من علاقه زیادی به تختی دارم. یادم است در دوران جوانی وقتی زلزلهای آمد من و تختی رفتیم تا برای کمک به مردم پول جمع کنیم.
این آهنگساز بیان کرد: برخی از قطعات در طول زندگی یک آهنگساز هیچوقت اجرا نمیشوند اما ممکن است این امر بعد از مرگشان صورت بگیرد. من حالا ۸۳ سال دارم امیدوارم شرایطی پیش بیاید که در طول این زمان باقی مانده از زندگی ام، بتوانم چند کار دیگر را ضبط کنم. امیدوارم بتوانم اسپانسر پیدا کنم. این نکته را هم باید بیان کنم که یک کشور بدون فرهنگ، ارزشی ندارد و اگر از مقوله فرهنگ حمایت کنیم کشور گلستان میشود. ما آدمهای پولدار زیادی در کشورمان داریم باید بتوانیم آنها را متقاعد کنیم که وارد این حوزهها شوند و پا به میدان بگذارند چون این چنین به مملکت خود خدمت کردهاند.
چکناواریان با اشاره به ماجرای دیدارش با عباس کیارستمی گفت: در دوران جوانی من برای خیلی از فیلمها موسیقی میساختم. یک بار عباس کیارستمی آمد و گفت برای فیلمم موسیقی بساز، فیلم او را دو بار دیدم اما در نهایت به او گفتم که فیلمت نیازی به موسیقی ندارد چون خودش یک موسیقی است. کیارستمی در آن هنگام خیلی ناراحت شد و اتاق را ترک کرد. واقعیت این است که من دنبال پول نبودم و واقعاً به نظرم فیلمش نیازی به موسیقی نداشت. کیارستمی خودش بعد از چهل سال در جایی این داستان را تعریف کرد و فهمیدم که او متوجه شده واقعاً فیلمش نیاز به موسیقی نداشته است.
این آهنگساز و رهبر ارکستر در پایان گفت و گو تاکید کرد: برای من بسیار الهام بخش است که می بینم امروز و در این شرایط دشوار مردم همراه ما هستند و از این طریق هم ما را میبینند. حرف آخر من این است که بیایید دست به دست هم دهیم و با هر آنچه که داریم از هنر و ثروت و زمان، فرهنگ این مرز و بوم را زنده نگه داریم؛ چون اولین و مهمترین موضوع در بازسازی یک کشور، فرهنگ آن کشور است که تضمین کننده و سازنده آینده درخشان آن کشور خواهد بود.