حامد عنقا تهیهکننده و نویسنده باسابقه سریال در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی ضمن استقبال از اظهارات صریح رئیس رسانه ملی درباره افت مخاطبان این رسانه، به طرح نکاتی در این زمینه پرداخت.
به گزارش پایگاه خبر تحلیلی فناوری و نوآوری، «مخاطب» و «مخاطبشناسی» همواره یکی از چالشهای کلیدی برای هر رسانهای است و به همین دلیل هم در بسیاری از سرفصلهای قابل طرح درباره کارنامه رسانه ملی در مقاطع زمانی مختلف، مهمترین عاملی که موردارزیابی قرار میگیرد، میزبان مخاطبان است.
افت مخاطب واقعیتی است که در سالهای اخیر گریبان رسانه ملی را گرفته و هر چند زمانی این واقعیت کتمان میشد، اما اظهارات صریح پیمان جبلی در این زمینه و تأکید بر اینکه در رقم خوردن این شرایط همه مقصر هستیم، شرایط ویژهای را فراهم آورده تا صاحبنظران به طرح دیدگاهها و مرور تجربیات خود در این زمینه بپردازند.
موضع رئیس رسانه ملی در حکم یک گام اول و مبارک برای قدم گذاشتن در مسیر تحول تلویزیون در زمینه احیای رابطه با مخاطبان بالقوه و فراگیر است.
در استقبال از این موضع رئیس صداوسیما سراغ حامد عنقا فیلمنامهنویس و تهیهکننده تعدادی از سریالهای پرمخاطب در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی در سالهای اخیر از «پدر» و «تنهایی لیلا» تا «آقازاده» رفتیم تا از منظر او به گفتگو درباره چالشهای پیش روی رسانه ملی در زمینه جذب مخاطب بپردازیم.
در ادامه مشروح گفتگوی مهر با حامد عنقا را میخوانید؛
* پیمان جبلی تنها رئیس سازمان صداوسیماست که به صراحت شکست رسانه ملی در جذب مخاطب را تأیید کرده و حتی در اظهارنظری قابل تأمل گفت «همه ما در این وضعیت مقصریم» و از لزوم آسیبشناسی فرآیندها و رویکردها در داخل مجموعه رادیو و تلویزیون گفت. این موضع در قیاس با مدیرانی که به کل چنین وضعیتی را کتمان میکردند، فینفسه ارزشمند و یه گام به جلو ست. این موضع را شما چگونه تحلیل میکنید؟
انصاف این است که موضع آقای جبلی را فقط نباید یک «اعتراف» بدانیم؛ بلکه یک «اعلام وضعیت» و یک شبه گزارشی است از آنچه طی چند سال بر رسانه ملی گذشته و او به ارث برده است. الان زمان نقد مدیران جدید تلویزیون نیست و حداقل یک سال زمان میخواهیم تا تفاوت عملکردها و شیوه تعاملات برای گذر از این شرایط مشخص شود. بذری که امسال کاشته میشود حداقل یکسال زمان لازم است تا اولین نشانههای آن قابل ارزیابی باشد. هرچند برحسب تجربه میتوان از روش و منش اجرا گفت که این نشانهها رو به پیشرفت هست یا نیست.
درست است که آقای علیعسگری هم تجربه کار در تلویزیون را داشته اما بخش مدیریتیاش خیلی دور از حوزهای بود که مخاطب در آن دخیل باشد. برای آقای جبلی ادراکی که از زمان خبرنگاری در برون مرزی تا همین امروز که رئیس رسانه ملی شده، شکل گرفته یک نقطه مثبت است واقعیت این است که بدون مداهنه و تعارف در میان مدیرانی که در این سالها سکاندار رسانه ملی بودهاند، آقای جبلی و آقای سرافراز، از معدود گزینههایی بودند که تجربه کار در حوزه «رسانه» را داشتهاند. درست است که آقای علیعسگری هم تجربه کار در تلویزیون را داشته اما بخش مدیریتیاش خیلی دور از حوزهای بود که مخاطب در آن دخیل باشد. برای آقای جبلی ادراکی که از زمان خبرنگاری در برون مرزی تا همین امروز که رئیس رسانه ملی شده، شکل گرفته یک نقطه مثبت است.
از سوی دیگر اینکه تلویزیون از نظر جذب مخاطب دچار مشکل است، واقعیتی است که همه ما سالها آن را مطرح کرده بودیم. فقط کافی است با فرض صحت، گزارشهای نظرسنجی و آمار مخاطبان خود صداوسیما را ملاک قرار دهیم. مقایسه همین آمار نشان میدهد آثار نمایشی ما زمانی مخاطبهای ۷۰ تا ۵۰ درصدی با رضایت بالای ۸۰ درصد داشته اما الان رسیدهایم به آمار ۲۰ درصدی مخاطبان و متاسفانه گاه برخی مدیران از این هم با افتخار یاد میکردند و همین ۲۰ درصد برای شان محل شادی بود. از همین مقایسه آماری میتوانیم به نسبتی از ریزش مخاطب موثر تلویزیون مطلع شویم. اما برای حل یک مسئله، اولین گام طرح درست صورت مسئله است. اینکه آقای جبلی این را اعلام میکند و به پذیرش آن رسمیت میدهد، یعنی اولین قدم.
* مدیران قبلی واقعاً به این واقعیت اشراف نداشتهاند یا به دلایل دیگری آن را کتمان میکردند؟
شاید جسارت طرح آن را نداشتند. نمیتوانیم بگوییم اشراف نداشتهاند. مگر میشود آقای علیعسگری گزارش نظرسنجی سازمان را ببیند و متوجه تفاوت آن با سالهای قبلتر نشود؟ پس عدم اشراف نیست. مگر میشود کسی فرق کار بد با کار خوب روی آنتن را نفهمد؟ گاهی مدیران دچار خودفریبی میشوند. آقای جبلی اولین قدم برای رهایی از این خودفریبی را برداشته است. از طرف دیگر هم فهمید و اعلام کرد فارغ از مخاطب خاموش یا خنثی، رسانه ملی نیاز به مخاطب «موثر» دارد یعنی باید تأثیرگذار باشد. من مخالف این نظر هستم که در شرایط فعلی ریزش مخاطب تلویزیون بواسطه پلتفرمهای خانگی و یا ماهوارهها ارتباط دارد. بعضیها انگار فراموش کردهاند که شبکههای ماهوارهای مانند «فارسیوان» و «جم» که سریال پخش میکردند برای چندین سال پیش است. این پاسخ انحرافی است.
* حداقل دو دهه است که با این پدیدهها مواجهیم.
بله دو دهه میشود و اتفاقاً میخواهم بگویم همان دورهای که تلویزیون مخاطبان بسیار بالایی داشت، شبکه «فارسیوان» ماهواره هم مشغول پخش سریال بود و اتفاقاً آن زمان چون برای مخاطب تازهتر بود، احتمالاً جذابیت بیشتری هم نسبت به امروز داشت. به تعبیری آن زمان امکان ریزش مخاطب تلویزیون به واسطه فعالیت این شبکهها خیلی بیشتر از امروز بود. اما سریالهای پربیننده حسن فتحی و سیروس مقدم و حسین لطیفی و رضا عطاران و مهران مدیری و … که هنوز برخی امروز مثال میزنند برای همان روزگاری است که جامعه ذوق زده سریالهای خارجی با دوبله و غیره بود.
* که همه پدیدههای معارض امروز در صحنه بودهاند.
نه تنها این پدیدههای معارض بودند، بلکه پدیدههای جدیدی هم بودند و طبیعتاً میتوانستند جذابیت بیشتری برای مخاطبان ایجاد کنند. وقتی سریال «تنهایی لیلا» با رضایت ۸۰ و چند درصدی مخاطب در حال پخش بود، شبکهای که علیه آن گزارش رفت، شبکه «من و تو» بود آن هم در مقطعی که این شبکه به واسطه پخش برخی سریالها و مستندهای تاریخی، در اوج تأثیرگذاری خود بر مخاطب ایرانی بود. امروز این شبکهها دیگر برای مخاطب عادی شده است.
وقتی سریال «تنهایی لیلا» با رضایت ۸۰ و چند درصدی مخاطب در حال پخش بود، شبکهای که علیه آن گزارش رفت، شبکه «من و تو» بود آن هم در مقطعی که این شبکه به واسطه پخش برخی سریالها و مستندهای تاریخی، در اوج تأثیرگذاری خود بر مخاطب ایرانی بود پلتفرمها هم همین وضعیت را پیدا میکنند. به همین دلیل معتقدم قدم بعدی طرح موضوعی که آقای جبلی برداشته این است که نیاییم ایرادات را به بیرون از خودمان مرتبط بدانیم. حرف جذابی که آقای جبلی زد و در جمع برنامهسازان و تهیهکنندگان هم تکرار کرد، همین بود که ما همه در این وضعیت مقصریم. پس مشکل را باید درون خودمان حل کنیم و این دریچه تازهای برای پیدا کردن راه جدید ایجاد میکند. راه جدید هم لزوماً به معنای اختراع چرخ از اول نیست! بلکه بهرهبرداری از تجربههای قبل است.
منظور این نیست که باید حسین لطیفی بیاید و یک بار دیگر «صاحبدلان» بسازد، سیروس مقدم مجدد «اغما» بسازد یا من «پدر» و «تنهایی لیلا» را کار کنم، بلکه باید نقاطی که مخاطب امروز نسبت به آن حساسیت دارد و میخواهد درباره آن حرف بشنود را پیدا کنیم. اگر تلویزیون مجدد چنین مرجعیتی پیدا کند، طبیعتاً به تناسبی میان خود و مخاطبش هم میرسد. مخاطبی که میگوید من این سرگرمی را میخواهم و اگر تو با سیاستگذاری و سرمایهگذاریات آن را تأمین نکنی میتوانم مجدد سراغ شبکههای ماهوارهای و پلتفرمها بروم.
اگر فرض بگیریم آقای جبلی قدم اول را برخلاف مدیران قبلی که جسارت لازم را نداشتهاند، برداشته است، این امر فیذاته قابل ستایش است و اذعان به این واقعیت ربطی به این مسئله ندارد که میتوانیم منتقد آقای جبلی هم باشیم.
* با توجه به سابقهای که در زمینه سریالسازی در داخل و خارج از سازمان صداوسیما داشتهاید، شناخت و اشرافی نسبت به «مخاطب» پیدا کردهاید. آیا قائل به پدیدهای به اسم «تغییر رفتار مخاطب» طی دهههای گذشته هستید؟
مخاطب عوض نمیشود بلکه در سیر اجتماعی خود، کاملتر و علمش بیشتر میشود و البته نسل جدیدتر با توقع و نگاه جدیدتر میآید. ما اسم این مسئله را تغییر رفتار مخاطب میگذاریم در حالی که این مخاطب بهواسطه تاثیرات مختلف اجتماعی و تغییر بازیگران موثر در رسانهها و محتوا و عوامل دیگر به تکامل و بلوغ رسیده و بدیهی است موضوعاتش هم به همین شکل عوض شود. نسل جدید اصلاً با مسائل دیگر سر برآوردهاند و زبان مکالمه با آنها فی ذاته متفاوت است. درک نکردن هر کدام از این موارد مانع جذب و مفاهمه میشود.
* و ما در برابر او خلع سلاح شدهایم؟
شاید. چون خلاقیت یا جسارت نداشتهایم. گاهی دچار این سوءتفاهم میشویم که بازپخش «پایتخت» و یا «متهم گریخت» نسبت به سریال طنز امروز، مخاطب بیشتری دارد و فکر میکنیم اگر مجدد «متهم گریخت» بسازیم برندهایم! حواسمان نیست که اولاً این بازپخشها حالت نوستالژیک برای مخاطب پیدا کرده و ثانیاً اگر امروز عین همان سریال «متهم گریخت» را برای اولین بار بسازیم به اندازه آن مخاطب خواهیم داشت؟ پاسخ خیر است. مخاطب امروز تو با توجه به تفاوت رنج سنی و مسائل اقتصادی در اطرافش و بمبارانهای فکری در فضای رسانهای، احتیاج دارد جذابیتهایی نو را در رسانه ببینند. من امروز بجد معتقدم همین سریالهای پرمخاطب پلتفرمها در تلویزیون میتوانند موفقتر باشند. البته این به معنای این نیست که همه سریالهای پلتفرمها پرمخاطب هستند. ما در پلتفرمها هم سریالهای خیلی خوب داریم و سریالهای بهشدت بد هم داریم.
* و سریالهای شکست خورده!
بله. اما معتقدم شکستخوردهترین سریالها در پلتفرمها اگر در تلویزیون پخش میشد، با برخی ملاحظات اندک، شکست کمتری میخوردند. موفقترینهای آنها هم اگر در تلویزیون پخش میشدند، حتماً درصد مخاطب بیشتری پیدا میکردند. این البته در مقیاس عدد و رقم نفر مخاطب است و نه لزوماً نفوذ اجتماعی و تاثیر.
* یعنی در مقایسه با پلتفرمها هنوز تلویزیون را بستر مساعدتری برای ارتباط با مخاطب میدانید؟
گسترده بیشتری دارد بی تردید. همین امروز معتقدم کممخاطبترین مخاطب تلویزیونی از نظر عدد و آمار، از پرمخاطبترین سریالهای خانگی، بیننده بیشتری دارد. من خودم مدعی یکی از پرمخاطبترین سریالهای شبکه نمایش خانگی یعنی «آقازاده» هستم. درباره خوب و بد آن هم صحبت نمیکنم، از نظر تعداد مخاطب فکر میکنم رکورد کلی مخاطب سریالهای پلتفرمها هنوز در اختیار «آقازاده» است. اما حتماً اگر این کار در تلویزیون پخش میشد، تعداد مخاطبش غیرقابل مقایسه با شبکه خانگی بود.
* چند برابر میشد!
حتی چند ده برابر میشد. تأکید دارم که این مقایسه به جهت «عددی» است و صرفاً تعداد مخاطب را مدنظر دارم. سوال هم این است که آیا این مخاطب «موثر» و «تأثیرگذار» هم هست؟
* یعنی در عین این فاصله عددی، شما مخاطب شبکه نمایش خانگی را مخاطبی «موثرتر» و «فعالتر» نسبت به مخاطب تلویزیونی میدانید.
حتماً یک سریال کمدی بد تلویزیونی و یک سریال کمدی بد شبکه نمایش خانگی، به لحاظ «تعداد مخاطب» قابل مقایسه نیست اما چرا دومی بازتاب بیشتری دارد و چرا تأثیرگذاری بیشتری دارد؟
* چون مخاطب فعالتری دارد.
و سوال این است که چرا تلویزیون این «مخاطب فعال» را در این سالها تا حد زیادی از دست داده است؟ چرا تلویزیون مخاطبان فعال خود را تبدیل به مخاطبان خاموش یا خنثی کرده است؟ تا همین چند سال پیش، تلویزیون سریالهایی داشت که مخاطب در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به آن واکنش نشان میداد ولی الان واکنشها در فضای مجازی محدود به سریالهای پلفترم ها شده است. این خودش یک ترم تحقیقی است که اگر ساده انگارانه رفتار نکنیم نتایجش میتواند راهگشا باشد.
چرا تلویزیون مخاطبان فعال خود را تبدیل به مخاطبان خاموش یا خنثی کرده است؟ تا همین چند سال پیش، تلویزیون سریالهایی داشت که مخاطب در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به آن واکنش نشان میداد ولی الان واکنشها در فضای مجازی محدود به سریالهای پلفترم ها شده است * به این تعبیر تلویزیون امروز حتی باید حسرت «غرهای مخاطب» را هم بخورد!
چون وقتی جریان ایجاد نمیشود و در سریال موضوعی وجود ندارد که خارج از فضای آن بتوان دربارهاش حرف زد و موضع گرفت، این شرایط بهوجود میآید. سریالها گاه فاقد موضوعی است که برای خانواده من و تو بهعنوان مخاطبان اصلی تبدیل به مسئله شود. بخشی از این مسئله در محافظهکاری ما در برنامهسازی میآید. امیدوارم موضع آقای جبلی در این زمینه منجر به یک اعتماد به نفس شود. نترسیم از ماجرا و واکنشهای مخاطبان. از مخالفتها و موافقتها نترسیم.
بگذارید سریالها محل دعوا شود و این نگاه در بدنه موثر تلویزیون ساری و جاری شود. اولین قدم این است که گزارش شوراهای رنگارنگ تلویزیون را نبینیم و بفهمیم سهم افراد مختلف که به دلایلی نمیخواهم قضاوت کنم در موضوعی که آقای جبلی طرح کرده چه قدر است. اگر با مدیران حوزه نمایش و تهیه کنندگان و نویسندگان مختلف حرف بزنید هم متوجه منظور من خواهید شد.
* مصداقش در کار خود شما میشود از پنجره بیرون پریدن حامد در سریال «پدر» که حتی از واکنشها نسبت به آن هم هراس نداشتید. ریسک کردید حتی به قیمت واکنشهای تند.
آن مخاطب داشت واکنش نشان میداد؛ این یعنی چنگ انداختن به مخاطب. اینها را اشتباه نکنیم. وقتی در شبکه دو که در شرایط عادی مخاطب کمتری از شبکههای دیگر دارد سریال میسازی، باید از همه ظرفیتها برای دیده شدن استفاده کنی. اول باید به مخاطب بگویی من را ببین؛ حتی نقدم کن و بعد نسبت به کار من واکنش نشان بده. فقط سریال هم نیست؛ برنامهای موفق است که وقتی تمام میشود در ذهن مخاطب ادامه پیدا کند مثل «نود».
زمانی ۷۰ درصد آنتن شبکه سه برنامههای زنده بود و هنوز اینستاگرام و توئیتر هم اینقدر مطرح نبود. اما همان برنامهها به کف خیابان میآمد. امروز میگوییم «ماه عسل» و یاد احسان علیخانی میافتیم اما خیلیها فراموش کردهاند که «ماه عسل» با فرزاد حسنی آغاز شد و مهمانهای آن دختر و پسرهای تازه عروس بود که یک تاک شوی ساده تبدیل به یک برنامه داغ در تلویزیون شد. از من جوان دوست داشتم دم افطار این برنامه را ببینم تا مادربزرگم. لحن فرزاد حسنی در یک گفتگوی بدون تعارف باعث جذابیت آن شده بود. مسیری که پیشتر در «کولهپشتی» تجربه کرده بود.
* اساساً تجربه «کوله پشتی» منجر به تجربه موفقتر «ماه عسل» شد. ریسک مدیری که قبلی را پذیرفت، حالا به بار نشست.
و تبدیل به جریان اجتماعی شد. سال اولی که «خندوانه» روی آنتن رفت یا حتی سال اولی که «عصر جدید» روی آنتن رفت. همه این برنامه به کف جامعه رسید و همه درگیر آن شدند. پس الان هم میشود. ولی چرا اینها باید استثناء باشد؟
خیلی وقتها میگوییم روزگار سریالهای پرمخاطب تلویزیون گذشته است، در حالی که «بانوی عمارت» برای همین سه سال پیش است! این سریال یک اتفاق در تلویزیون بود و فراموش نکنیم که سریال عجیب و گرانی هم نبود. قصه و اجرای درستی داشت که یک سری بازیگر تازه را هم به مخاطب معرفی کرد؛ از حسام منظور تا مریم مومن * دور اول «خندانندهشو» در همین «خندوانه» با رقابت امین حیایی و امیرمهدی ژوله، بهواسطه بازتابهای بسیاری که در جامعه داشت برخی را به هراس انداخته بود و جالب اینکه ما کاری کردیم که شبکههای ماهوارهای در مقطعی دنبالهروی حواشی تولیدات تلویزیون شدند.
آفرین، مسئله همین است. همه هم دیدیدم که اتفاقی هم نیفتاد. این دورانی که داریم دربارهاش حرف میزنیم هم متعلق به ۲۰ سال پیش نیست که بگوییم مردم همین چند شبکه تلویزیونی را داشتند. ما خیلی وقتها میگوییم روزگار سریالهای پرمخاطب تلویزیون گذشته است، در حالی که «بانوی عمارت» برای همین سه سال پیش است! این سریال یک اتفاق در تلویزیون بود و فراموش نکنیم که سریال عجیب و گرانی هم نبود. قصه و اجرای درستی داشت که یک سری بازیگر تازه را هم به مخاطب معرفی کرد؛ از حسام منظور تا مریم مومن. اینها برای چندین سال پیش نیست بلکه درباره همین چند سال اخیر صحبت میکنیم. در این میان برخی چیزها حکم سرمایه را پیدا میکند. تلویزیون چقدر آزمون و خطا کرد تا صاحب برندی به نام «پایتخت» شود؟ چقدر آزمون و خطا کردیم تا صاحب کارگردانی به نام محمدحسین لطیفی و یا سیروس مقدم شویم؟ پس میشود ولی دیگر نادر شده است.
* رسیدیم به این مسئله که امروز تلویزیون «مخاطب فعال» خود را از دست داده است، درباره دلایل آن اما تنها به عامل محافظهکاری اشاره کردید. چه عوامل دیگری را در این مورد میتوان موثر دانست؟
اصلیترین عامل همین محافظه کاری است اما بخش دیگری از آن به عقب ماندن مدیران و شوراها بهعنوان نیروهای تصمیمگیر در حوزههای نمایشی و سرگرمی، از بطن موضوعات اجتماعی بازمیگردد. شاید آنچه تحت عنوان جوانگرایی در حال رقم خوردن است، یکی از راهحلهای این مسئله باشد. هرچند جوان گرایی صرف بدون تجربه در کنارش هم میتواند عوارضی داشته باشد، اما حُسن این مدیران جوان تازه آمده این است که به روزتر هستند و درگیر مسائل امروز جامعه. اینکه چقدر میتوانند باب گفتگو درباره این مسائل روز را در تلویزیون باز کنند، هنوز معلوم نیست و باید به آن زمان بدهیم. باید تا باکس ماه رمضان و نوروز سال آینده صبر کنیم اما این جوان بودن میتواند این به روز بودن را بهدنبال داشته باشد. بالاخره امروز معاون سیمایی داریم که در فضای بینالمللی تجربههای خوبی داشته. امروز وحید جلیلیای عهدهدار کارها شده که توئیتر دارد و اکانت اینستاگرامش فعال است، پس حتماً فضای مجازی را بهتر میشناسد. او در این سالها به بهانههای مختلف نظراتش در حوزه سیما را اعلام کرده. حکم قطعی نمیدهم اما...
* اینها گزارههایی است که میتواند ما را امیدوار کند.
بهرحال نکته مهمتری که نباید این وسط فراموش شود وخلی مهم است اینکه امروز برای اولینبار مدیرانی سکاندار مدیریت تلویزیون شدهاند که خودشان منتقدین شیوههای مدیران قبلی در زمینههای مختلف از جمله جذب مخاطب بودهاند؛ مثل نامههای منتقدانه و جدی وحید جلیلی. اگر این گزاره را هم در کنار گزارههای قبلی بگذاریم، میتوانیم امیدوارانهتر به آینده نگاه کنیم. در دورههای قبلی شرایط اینگونه نبود. این تفاوت جدی را باید در نظر گرفت؛ هرچند که میتوانم حدس بزنم سختیهای بیشتر و ناگفته ای را پیش رو خواهند داشت که بگذریم.
* (باخنده) قبلاً بهانه امیدواری هم نداشتیم اما امروز این بهانه را لااقل داریم!
دوره آقای علیعسگری به نوعی امتداد گذشته بود. حتی دورهای قبل تر هم. امروز اما شرایط تغییر کرده و مدیران جدید از همین منظر کار سختتری هم دارند. امروز به همان اندازه که بهانههای امیدواریمان بیشتر است، دلایلمان برای نقد کردن هم بیشتر از دورههای قبل خواهد بود. امروز با مدیرانی مواجهیم که منتقد مدیران قبلی بودهاند. پس این دوره را باید به گونهای دیگر رصد کنیم.
بالاخره امروز معاون سیمایی داریم که در فضای بینالمللی تجربههای خوبی داشته. امروز وحید جلیلیای عهدهدار کارها شده که توئیتر دارد و اکانت اینستاگرامش فعال است، پس حتماً فضای مجازی را بهتر میشناسد. او در این سالها به بهانههای مختلف نظراتش در حوزه سیما را اعلام کرده است * فارغ از بحث ترکیب مدیران، اگر بخواهیم درباره «مخاطب» به مفهوم عام صحبت کنیم، شما تعارضی میان سریالسازی در پلتفرمها و سریالسازی در تلویزیون میبینید؟
این دوگانهسازی بسیار غلط است. آنقدر بر سر این دوگانه میجنگیم که بعد از مدتی موضوعیت هر دو طرف را از دست میدهیم! یک وقت است درباره سریالسازی شبکهای معاند در خارج از کشور بحث میکنیم و نگرانیم که مثلاً انبیسی پرشیا دارد سریال تولید میکند، طبیعتاً در این وضعیت ما در تقابل با آنها قرار میگیریم. امروز اما اینگونه نیست. اگر کل شبکههای اجتماعی امروز را بگردید خواهید دید این شبکههای خارجی هیچ تأثیری هم ندارند. وقتی ما دعوایی با بیرون از کشور نداریم، معنای آن این نمیشود که بیاییم دعوای داخلی بسازیم! و این دوگانه سازی ها در هر حالتی فرصت سوزی است و دوباره انرژی هدر دادن و به جای هم افزایی دچار جنگهای زرگری میشویم.
* اما این دوگانه امروز در سطح سیاستگذاریهای کلان چه در تلویزیون و چه در پلتفرمها منشأ اثر شده است!
هر کسی که در آتش این دوگانه میدمند، فاقد نگاه ملی و میهنی است. اینها همه ظرفیت فرهنگی –هنری کشور است و هر کدام در جای خود. کی توانستهایم با منکوب کردن برنده شویم؟ به نظرم اینها فرصتهایی است که بیهوده به چشم تهدید نگاه میکنیم.
* دقیقاً و این یعنی یک مدیر تلویزیون امروز نباید از پرمخاطب شدن یک سریال خانگی احساس نگرانی داشته باشد.
اصلاً چرا باید نگران شود؟ باید نگاه حاکمیتی به این حوزه داشته باشیم. کسی که «زخم کاری» و «جیران» میبیند، همان مخاطبی است که «خوشنام» و «نجلا» را هم میبیند. انگار حواسمان نیست دوگانه سازی در زمینه مرجع پخش این سریالها میتواند تبدیل به دوگانههایی در کف جامعه شود. آن کسی که صبح در صف نانوایی متوجه گرانیها میشود، همان کسی است که هم پلتفرم نگاه میکند و هم تلویزیون. باید نگاه کلان حاکمیتی به این موضوع داشته باشیم. همیشه در میانه این دعواها انرژیهایی را از دست میدهیم. اگر ساترا امروز با نگاه موسع و درست به میدان بیاید و یک چتر حمایتی برای همه داشته باشد، چرا باید تقابل میان مخاطبان وجود داشته باشد؟
زمانی که «قلب یخی» را میساختیم، مدام آقای رجبی فروتن (مدیر کل وقت دفتر نمایش خانگی) پلههای دادسرای کارکنان دولت را بالا و پایین میرفت تا جواب بدهد که چرا دارید سریال تولید و پخش میکنید! بعد هم موانعی برای من و محمدحسین لطیفی به وجود آوردند. بین «قلب یخی» تا «انقلاب زیبا» ما نزدیک دو سال بیکار بودیم. هیچکس هم به این موضوع دقت نکرد که اگر «انقلاب زیبا» از سوی عالیترین مقامات کشور تقدیر شد و بهعنوان سریال تراز انقلابی مورد تقدیر رئیس وقت صداوسیما قرار گرفت، حاصل تجربه «قلب یخی» بود. امتداد تجربه «قلب یخی» در تلویزیون منجر به سریال پرمخاطب «انقلاب زیبا» شد. بهرنگ توفیقی با تجربه «آقازاده» در شبکه خانگی، سریال پرمخاطب «افرا» در تلویزیون را کارگردانی کرد. همه اینها در سبد مصرفی مردمانی است که در سایه جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنند. از این دسته بندی ها و دعواها در نهایت آن مجموعه بیرونی و مخالف بهره برداری خودش را میکند.
* با این نگاه احتمالاً قائل به گزارههایی مانند کوچ فلان کارگردان از تلویزیون به شبکه نمایش خانگی هم نیستید و آن را تهدید نمیدانید؟
نه واقعاً. سیروس مقدم آیا پیشنهاد تولید سریالی بعد از حواشی «پایتخت»، داشت و نساخت و رفت سریال «جزیره» بسازد؟
بین «قلب یخی» تا «انقلاب زیبا» ما نزدیک دو سال بیکار بودیم. هیچکس هم به این موضوع دقت نکرد که اگر «انقلاب زیبا» از سوی عالیترین مقامات کشور تقدیر شد و بهعنوان سریال تراز انقلابی مورد تقدیر رئیس وقت صداوسیما قرار گرفت، حاصل تجربه «قلب یخی» بود * یعنی مهم نیست ایرج طهماسب در تلویزیون «کلاه قرمزی» میسازد یا در شبکه خانگی «مهمونی»؟
واقعاً چه فرقی میکند؟ هر چند اگر یک مدیر تلویزیون تعهد مدیریتی داشته باشد، بعد از آنکه ایرج طهماست خارج از تلویزیون یک کار پرمخاطب ساخت، باید احساس خسران کند که چرا این محصول در شبکه او تولید نشده است. در این صورت او هم حق دارد و هم احساسش درست است. کمااینکه بین همین پلتفرمهای موجود هم منطقی است که یکی بابت سریال موفق دیگری احساس خسران کند. تا اینجای کار طبیعی است. اما از جایی به بالاتر که نگاه باید حاکمیتی باشد دیگر این اتفاق جای نگرانی ندارد چون نگاه ما باید نگاه نظام باشد. همان حرف حضرت آقا و حاج قاسم که میگفتند آن دختری هم که حجاب مطابق سلیقه ما ندارد، هم دختر ماست. اگر همه را اینگونه ببینیم دیگر جای نگرانی ندارد. همه این مردم نیاز به سرگرمی دارند. اگر مدیری در تلویزیون بابت تولید «مهمونی» در شبکه خانگی حسرت بخورد، منطقی است اما اگر این احساس را تبدیل به یک تعارض و دوگانگی کند، دارد ظرفیتی را از بین میبرد؛ ظرفیتی که بخش فرهنگی نظام ۴۰ سال بابت شکل گرفتن آن هزینه پرداخت کرده است. اینها را نباید ظرفیت بخش خصوصی یا دولتی یا فلان پلتفرم بدانیم، اینها همه ظرفیتهای فرهنگی نظام هستند.
* یکی از تهیهکننده سریالهای رضا عطاران به تازگی مطرح کرده است که این آثار در شرایط فعلی دیگر اجازه تولید پیدا نمیکنند. شما هم درباره آثار موفق خود مانند «انقلاب زیبا» و «تنهایی لیلا» چنین احساسی دارید و فکر میکنید دیگر این آثار موفق مجوز ساخت نمیتوانند بگیرند؟
قبلاً فکر میکردم که نمیشود اما قبلاً اشتباه میکردم! وقتی پخش سریال «پدر» تمام شد، سه ماه بعد از آن گفتم که دیگر نمیشود آن را ساخت اما امروز میگویم اینگونه نیست. بخشی از این بدبینی در نگاه ما برنامهسازان را شوراها بهوجود آوردهاند؛ آن هم با محافظهکاری بیش از حد، تنگنظریها و البته کم بودن مدیران جسور. سریالهای پرمخاطب ما در گذشته هم همین مشکلاتی را داشتند که امروز هم میتوانند داشته باشند، اما آن موقع بالاخره یک نفر تصمیم نهایی را میگرفت. به همین دلیل معتقدم که امروز هم میتوان چنین کارهایی را ساخت. آنهایی که این حرفها را میزنند، ناخواسته در همان آتش دوگانهسازی تلویزیون و شبکه نمایش خانگی میدمند و گاهی برای رفع مسولیت خود و فرار از قبول مسولیت شرایطی که در حرفهای آقای جبلی هم بود.
* در همین مختصات مشغول به کار هستید و اتفاقاً موضوع حساسی مانند ترور سردار سلیمانی و زندگی شهید بروجردی را هم بهعنوان سوژه سریال جدید در دست دارید؛ کمی از این کار بگویید و اینکه فکر میکنید در شرایط فعلی و با مدیران جدید، چقدر میتوان به چنین پروژهای امیدوار بود؟
نمیدانم. ما همچنان با تمام افت و خیزها در مرحله پیشتولید به سر میبریم. البته هر دو این کارها که نام بردید بیشتر بیرون تلویزیون دنبال میشود. این سریال به دلیل حساسیتهایی که دارد، جنسش متفاوت از کارهای قبلی ماست. بیش از یک سال و نیم است که درگیر این کار هستیم. واقعیت این است که سریالهای از این دست حساسیتهای خاص خود را دارند. ما هر کدام بهعنوان افراد حرفهای شرایط پیش روی خودمان را درک میکنیم. زمانی به یکی از دوستان کارگردان که اتفاقاً سریال خانگی هم دارد میگفتم بهعنوان یک آدم حرفهای از همان روز اول که ایده در ذهنت شکل میگیرد تا زمانی که کارت به پخش میرسد، میدانی که در کجا کار میکنی و شرایط به چه صورت است. هم از نظر محتوایی و هم اجرایی اشراف کافی را داریم. حتی به لحاظ برآورد مالی و امکانات تولید هم شناخت نسبی از همه چیز داریم. پس این افتخار نیست که بگویم من سریالی ساختم که آن طور که در نهایت پخش شد، مطابق خواست ما نیست. نمیگویم این اتفاق رخ نمیدهد کمااینکه برای کار خودم هم رخ میدهد، اما گفتن آن را در حد حربه رسانهای میفهمم و ایرادی هم ندارد. بیشتر از آن هم گفتن مدام این مسئله، فخری ندارد و بیشتر نقطه ضعف من است. چه امروز تلویزیون چه ۲۰ سال پیش تلویزیون هم شرایط همین بود و از نظر خیلی از مسائل کلی تفاوت جدی نمیبینم. به همین دلیل میگویم امروز هم «انقلاب زیبا» و «متهم گریخت» میتواند تولید شود اما اینکه این سریالها برای سال ۱۴۰۱ است باید بحث کنیم.
* در این شرایط سریال «ترور» را میتوانید با ایدهآلی که در ذهن دارید بسازید؟
ایدهآل که هیچگاه اتفاق نمیافتد. ما خودمان را در حد مقتضیات مدیریت میکنیم. باید ببینیم اگر حد پرش ۱۰ داریم، تا سقف ۱۰ را بپریم. نه فقط برای سریال «ترور» که برای هر پروژه دیگری هم شرایط همین است. بالاخره همه تلاش میکنند تا بهترین ِ ممکن را در شرایطی که دارند انجام دهند.