سیاستگذاری علم و فناوری در حدود و مرزهای خود چالشهای بیشماری دارد؛ چالشهای گوناگونی از عرصۀ نظری (مانند تقابل و تضادهای موجود در مدلها و نظریههای سیاستگذاری با واقعیتهای موجود) گرفته تا حیطههای عملی (مانند نحوههای پیادهسازی و اجرایی کردنِ سیاستها و ارزیابی پیامدشان).
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، در مباحث مربوط به سیاستپژوهی مطالعۀ این چالشها زوایای گوناگونی را برای بحث و بررسی ایجاد کرده است. این نوشتار در پی آن است که به طور خلاصه دغدغهای دیگر را از یک زاویه نگاه اخلاقی مطرح کند که گمان میرود میتواند یکی از مهم ترین رویکردها برای ورود به مسئلهها و چالشهای سیاستگذاری باشد.
سیاستگذار که در عامترین شکل آن قرار است تصمیمسازی برای بخشهای عمومی جامعه را به عهده داشته باشد، دارای اهداف و وظایفی است که در مواقعی ممکن است با وظایف اخلاقی خاصی در تقابل قرار گیرد. تقابلهایی که میان اهداف و وظایف سیاستگذار ایجاد میشود باعث میشود چالشی اساسی در حیطۀ مسئولیتهای سیاستگذار رخ دهد. به این معنا اگر برخی هدفگیریها با معیارهای اخلاقی شخص سیاستگذار یا معیارهای اخلاقی جامعهای که آن سیاستگذار در آن جامعه و برای آن جامعه سیاستگذاری میکند، متفاوت و متعارض باشد، در اینجا چالشِ به وجود آمده چالشی اخلاقی است.
برای مثال تصور کنید یک سیاستگذار در حوزهٔ آب و انرژی به منظور حفظ بخشی از میراث محیطی کشور و احیای آبهای سطحی کشورمان تصمیم به باز کردن آب سدها بگیرد. این تصمیم به منظور حمایت از تالابها و دریاچهها و نجات زیستبومهای در معرض خطر صورت گرفته است. اما همین کار در عین حال ممکن است باعث شود معیشت بخشی از کشاورزان، که از آب سدها برای آبیاری مزارع بهره میگرفتند به خطر بیفتد. همچنین شبکۀ مشاغل اقتصادی خدماترسان به کشاورز نیز دچار خطر می شود و ممکن است موجی از بیکاری در میان جامعه ایجاد شود. همانطور که میدانید هنوز کشاورزی شایعترین شغل جهان است.
تقابل بین دو هدف، یعنی دفاع از زیست بوم و پشتیبانی از اشتغال کشاورزی داخلی، می تواند نوعی تقابل اخلاقی را سبب شود. عجیب اینجاست که هر دو روی این ماجرا عواقب فرهنگی متفاوتی را برای منطقه ایجاد می کند. کاهش رشد اقتصادی در سال های خشکسالی به نوعی باعث مشکلات اجتماعی و فرهنگی می شود و تخریب زیست بوم ها هم در میان مدت مشکلات هویتی و فرهنگی دیگری را پدید می آورد. در چنین مواقعی سیاستگذار چه باید بکند؟ چگونه این تقابل را می تواند حل کند یا پیامدهای مخرب آن را مهار کند؟ و یا با چه فرایندهایی از بروز چنین تقابلی پیشگیری کند؟
در کشورهای درحال توسعه، نظیر کشور ما، ادبیات و فرهنگ مربوط به توسعه، غلبۀ فراوانی در میان نخبگان و مسئولان یافته است. به نوعی سیاستگذاران نخستین و والاترین هدف شان تحقق توسعه در حیطه های صنعتی، تجاری، مالی و علمی است. توسعۀ فرهنگی و اجتماعی نیز جزو اولویتهایی است که هر از چندگاهی مغفول واقع میشود و باعث ایجاد عدم توازن در توسعۀ کشور میشود. بحرانهای زیستمحیطی یکی از نشانههای این عدم توازن است. به هر ترتیب گسترش و نفوذ فرهنگ توسعه خواهی اگر با مطالعه در مورد شرایط و هنجارهای اخلاقی و ارزشمدارانۀ تحقق آن همراه نشود، می تواند به تعمیق و تشدید اینگونه عدم توازن ها بیشتر کمک کند.