کلاس
و دانشگاهی که دیوار دارد، به درد نمیخورد. این درها را باید باز کنیم تا
دانشجوها بتوانند وارد فضای کاری شوند و علت اینکه ما به شدت موافق جدا
شدن وزارت بهداشت و درمان از وزارت فرهنگ و آموزش عالی بودیم، دقیقا همین
مسئله بود.
آقای دکتر! شما به عنوان برگزیده جایزه علامه طباطبایی بفرمایید یک پزشک نخبه باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ صرف موفقیت در دانشگاه برای اینکه ما یک پزشک را نخبه بدانیم، کافی است؟ نخبه کسی است که در میدان عمل، حلال
مشکلات باشد و از هر لحاظ بتواند به مردم کمک کند. یک پزشک میتواند یک
پزشک ساده باشد و در عین حال نخبه هم باشد و از آن طرف پزشکی ممکن است عضو
هیئت علمی دانشگاه باشد، ولی لزوما نتوانیم او را نخبه بدانیم. شما پزشکی
را در نظر بگیرید که در رشته خودش به یک جای بسیار محروم رفته که هیچکس
دیگری حاضر نبوده در آن منطقه کار کند و در آنجا کارهای بزرگی انجام داده
تا دیگر لازم نباشد صدها بیمار برای درمان به مرکز بیایند. با خودش
تکنولوژی را به آن منطقه برده و کارهای بزرگ و مهمی انجام داده است. طبیعتا میتوان این فرد را نخبه دانست. از
سوی دیگر کسی هم که عضو هیئت علمی دانشگاه است، میتواند نخبه باشد، چون
معمولا ابتکارات و نوآوری و خدمات تولیدی و... در سطح علم و در مرکز علم به
وجود میآید. بنابراین اگر بخواهیم نخبگی را در رشته پزشکی تعریف کنیم،
باید به هر سه سطح توجه داشته باشیم. محور اول باید بیمار باشد که هدف
نهایی ما درمان اوست. در درجه بعد آموزش قرار دارد، یعنی توسعه علم.
همانطور که میدانید، در احادیث داریم که زکات علم آموختن است. و بالاخره
سطح سوم تحقیق و پژوهش است، چون برای رشد و پیشرفت به آن نیاز داریم. آدم
وقتی کاری را انجام میدهد، با خودش فکر میکند همه چیز را میداند. ولی
واقعیت این است که در همان زمان دیگران در حال پیشرفت هستند و اگر تحقیق
نباشد، در کنار هر موسسهای، چه مربوط به پزشکی باشد و چه نباشد، آن موسسه
حتما از بین میرود. یک پزشک که جزو هیئت علمی دانشگاه است،
وظایف مختلفی دارد. در حیطه درمان طبیعی است که باید به «learning by
doing» اعتقاد داشته باشیم، یعنی یک پزشک باید تمام کارها را در عمل انجام
بدهد، و در عین حال تحقیق هم کند. وگرنه یک پزشک در کتابخانه نمیتواند
محقق خوبی باشد. یک پزشک باید حتما اهل میدان باشد و در فیلد یا حیطه
درمانی کار کند. بنابراین اولین وظیفه این است که پزشک باید حتما با مریض
تماس داشته باشد و آدم مادی نباشد. چون مادیات مانع رشد علم میشود. شما
فرض کنید یک بیمار با یک مشکل پیچیده به پزشک مراجعه کرده، ولی از نظر مادی
ضعیف است. اگر پزشک او را رد کند، طبیعی است که عقب میافتد، چون از آن
بیمار محروم میشود و اطلاعاتی را هم که میتواند از نظر علمی به دست
بیاورد، کسب نمیکند. بنابراین پزشکی که میخواهد نخبه باشد، در قدم اول
باید اهل کار باشد. در قدم دوم نباید آدم مادیگرایی باشد، چون این مانع
پیشرفش میشود. از شاگردانتان شنیدم که همچنان سر کلاسهای پزشکی میروید و خودتان را محدود به دورههای تخصص نکردید. این عادت به دلیل همان اهمیتی است که برای بحث آموزش قائل هستید و به آن اشاره کردید؟ بله، در حیطه آموزش، واقعا مهم است که ما
تمام ردههای آموزشی را مورد توجه قرار دهیم. خیلی از اساتید وقتی معروف
میشوند، دیگر با دانشجویان پزشکی کار نمیکنند، چون این کار را در سطح
خودشان نمیبینند! کلاسهایشان را به رزیدنتها یا فلوها میدهند. ولی من
با تمام گرفتاریهایی که دارم، تدریس دانشجوی پزشکی را جزو اولویتهای مهمم
قرار دادم و اجازه نمیدهم دستیاران یا فلوهای در حال آموزش در بیمارستان
به این بچهها درس بدهند. اگر امروز دانشجویان پزشکی را تحقیر کنیم و
تحویلشان نگیریم، یا کار را به آنها ندهیم، طبیعی است که آنها هم
نمیتوانند در آینده پزشک خوبی باشند. بلکه همیشه این عقده را خواهند داشت و
همین رفتار را بعدا با دانشجویانشان میکنند. بنابراین یک پزشک اگر
میخواهد نخبه باشد، باید به تمام ردههای آموزشی برحسب وظیفه آموزش بدهد و
هر چه را که یاد گرفته، به رایگان در اختیار دیگران قرار دهد و آن را برای
خودش نگه ندارد. یادم هست چند سال قبل پزشکی تازه
جراحیهای لاپاراسکوپی را در ایران شروع کرده بود و میگفت من پول دادم این
رشته را یاد گرفتم، همینطوری به رایگان آن را به کسی یاد نمیدهم! ولی
آدم نخبه کسی است که به رایگان و با سخاوت علمی، آنچه را که به دست آورده،
در اختیار دیگران قرار بدهد. باز هم اینجا مسئله مادیگرایی میتواند
مانع پیشرفت شود. بنابراین یک پزشک نخبه باید خوب آموزش بدهد و همه چیزهایی
را که بلد است، به شاگردانش یاد بدهد و از طرف دیگر کار تیمی کند. انسان
بهتنهایی هیچوقت به جایی نمیرسد. آدمی که ادعای نخبگی دارد، باید تیم
داشته باشد، یعنی گروه بزرگی که به آنها برسد، مدیریتشان کند و همه را
همراه خود بالا بکشد. یک آدم نخبه با چنین تیمی میتواند موفق باشد. خود
این فرد باید مصداق «ز گهواره تا گور دانش بجوی» باشد، یعنی همیشه در
کنگرههای علمی حضور داشته باشد، در اینترنت دنبال مسائل علمی جدید باشد و
خلاصه همه جا حضور داشته باشد. تا آن حدی که توان دارد و وقتش اجازه
میدهد، خودش را بالا نگه دارد تا بتواند تیم خودش را هم بالا بکشد. وگرنه
آدمی که خودش سطح پایین باشد، آدمهای بیسواد و کمسواد را هم به گروهش
میآورد که مزاحمش نباشند. یک نخبه باید بداند که همیشه جا برای یاد گرفتن
هست و هیچوقت فکر نکند که «من به جایی رسیدم که دیگر لازم نیست جلوتر
بروم». واقعیت این است که دنیا پیشرفت میکند و
قطار علم جلو میرود و ما اگر سوار نشویم، پیاده میمانیم و از بین
میرویم. اینکه حضرت علی(ع) میفرمایند «انسان اگر دو روزش یکی باشد، زیان
کار است»، در علم و تحقیق واقعا مصداق دارد. از بحث آموزش که بگذریم،
مسئله تحقیق هم مهم است، چون تحقیق لازمه زنده ماندن است. در هر عرصهای،
از زندگی شخصی گرفته یا برای یک عضو هیئت علمی که از واجبات است که بگردد و
ببیند مشکل کجاست و بعد هم راجع به آن مشکل فکر کند و بعد مرور کند که
دیگران چه کردند تا دوبارهکاری و حیف و میل انرژی پیش نیاید. وقت خودش یک
سرمایه بزرگ است که اگر از دست برود، برنمیگردد. پس یک محقق باید ببیند چه
مشکلی وجود دارد و برای حل این مشکل از همانجایی که هست، شروع کند و با
خودش فکر نکند دانشمندان تحقیق کردند و دیگر چیزی برای تحقیق نیست. حالا
خیلی فرصت نیست که برایتان بگویم، ولی خود من با همین امکانات محدودی که
اینجا داریم، تحقیقات زیادی کردم که الحمدالله جهانی هم شده و الان همه
دارند از نتایج آن استفاده میکنند. مثلا در خصوص بازگشت ادرار در اطفال،
تکنیک یک پزشک اسپانیایی را از خودش بیشتر انجام دادیم که برای تشکر از ما
نامه فرستاد. یا مثلا در زمینه پیوند کلیه، مدل ایرانی را ارائه دادیم که
در آمریکا بهشدت مورد توجه است و پیشنهاد شده این روش را در بعضی ایالتها
به صورت پایلوت به اجرا درآوردند. همین دیروز بیماری داشتم که 15 سال بود
در آمریکا در انتظار پیوند کلیه بود. درحالیکه در ایران، یک نفر طی سه ماه
میتواند به مرحله پیوند کلیه برسد، درحالیکه متوسط لیست انتظار در آمریکا
پنج سال است. مدلی که درست کردیم، این امکان را میدهد که پیوند کلیه از
بیمار مرگ مغزی، از دهنده زنده، از فامیل فرد و... انجام شود. به همین دلیل
یک کودک که مشکل کلیوی داشته باشد، در ایران میتواند بدون اینکه دیالیز
شود، تحت عمل پیوند قرار بگیرد. در هر صورت مدل ایرانی پیوند کلیه در
آمریکا و اروپا بهشدت مورد علاقه و مورد بحث است و طرفداران بسیار زیادی
دارد و مورد توجه محافل علمی در دنیاست. چون در تمام جهان فقط ایران است که
لیست انتظار پیوند کلیه یا کوتاهترین لیست را در زمینه پیوند کلیه دارد و
بیمارانش در انتظار پیوند نمیمیرند. شاید بد نباشد بدانید که در آمریکا
هر سال، چهار هزار نفر قبل از اینکه به پیوند مورد نظرشان برسند، فوت
میکنند. ولی اینجا اینطوری نیست. اکثر بیماران ما ظرف سه، چهار ماه به
پیوند میرسند. به اهمیت پژوهش در زمینه پزشکی اشاره کردید. به نظرتان تاکیدی که الان در زمینه نوشتن مقاله وجود دارد، درست است و میتواند به ارتقای علمی کمک کند؟ احسنت! خارجیها شعاری دارند که میگویند
«Publish or Perish»، یعنی منتشر کن یا نابود شو. وقتی شما یک کار علمی
انجام میدهید، اگر نتایجش را ننویسی، از بین میرود. بنده هر جایی که عمل
کنم، حتما از عمل عکس میگیرم و آن را نگه میدارم. ما الان سایت داریم که
بینندههایش از آمریکا بیشتر از ایران است. اگر شما کارتان را داکیومنت یا
مستندسازی کنید، باقی میماند، وگرنه از بین میرود. کیس جالب هم هیچوقت
تکرار نمیشود که بخواهی بعدا نتایجش را جمعآوری کنی. از طرف دیگر وقتی
شما چیزی را میخواهید بنویسید، مجبور هستید آن را خوب بنویسید، چون زیر
ذرهبین قرار میگیرید. ولی اگر صبح تا شب در مطب و بیمارستان و... کار
کنید، نه زیر نقد هستید و نه چیزی حاصل میشود که دیگران هم از آن استفاده
کنند. بنابراین حتما باید نتایج کارمان را انتشار بدهیم. البته بعضیها هم
هستند که چیزهای بهدردنخوری مینویسند و کاغذ حرام میکنند و متاسفانه
اینجوری وقت خودشان را تلف میکنند. درحالیکه باید مقالهای که نوشته
میشود، حاوی نکات بهدردبخور جامعه باشد. یعنی فرد محقق از درون متن جامعه
مشکل را پیدا کند و روی آن کار کند و پروژه بگذارد و بعد ببیند که به درد
میخورد یا نه. اصلاً لازمه استاد بودن همین است. مسئله مهم دیگری که
میخواهم به آن اشاره کنم، این است که متاسفانه ما سعی کردیم از خارج
الگوسازی کنیم، ولی هنوز برای خودمان کتاب درسی نداریم. من به ژاپن، ترکیه و آمریکا رفتم و دیدم
که در این کشورها تمام دانشجویان پزشکی و رزیدنتها یا دستیارها کتابهای
درسی خودشان را میخوانند. ولی متاسفانه الان اگر لیست رفرانسهایی را که
وزارت بهداشت برای امتحانات اعلام میکند ببینید، متوجه میشوید که 95
درصدش خارجی است. این واقعا مایه خجالت است. در کتابهای درسی که خارجیها
مینویسند، چیزهایی هست که اصلا به درد جامعه ما نمیخورد. بنابراین وظیفه
استاد این است که این کتابها و گایدلاینها و کتابهای تکست خارجی و
مقالات را بخواند و بخشهای خوب آنها را جدا کند و به رزیدنتها و
دانشجوها بدهد. دانشجویی هم که میخواهد مطالب اضافه بخواند، میتواند
خودش مراجعه کند. ولی وظیفه ما اساتید این است که کتاب خودمان را برای
دانشجوی ایرانی بنویسیم که هم در آینده معلوم باشد طبابت ما در این زمان چه
بوده و هم رزیدنتها و دانشجوها آن چیزهایی را که لازم است، یاد بگیرند. ما نباید با مطالب اضافه وقت دانشجو و
رزیدنت را بگیریم. مثلا بیماری تب دانهدار کوههای راکی به چه درد دانشجوی
ما در ایران میخورد. درحالیکه این بیماری در خود آمریکا هم شایع نیست.
اینها را خارجیها میگویند NICE TO KNOW، یعنی دانستنشان خوب است، ولی
شاید به دردش نخورد. به جای این چیزها برای دانشجوی ایرانی میتوان درباره
سرطانهای کلیه یا سنگهای ادراری یا بیماریهای مادرزادی اطفال نوشت و این
همان کاری است که ما در کتاب «اورولوژی عمومی» و «کتاب جامع اورولوژی
ایران» انجام دادیم. این کتاب نزدیک سه هزار صفحه است و تنها کتابی است که
مرجع امتحانات تخصصی و امتحانات دانشجویان پزشکی در دوره عمومی محسوب
میشود. همه چیز این کتاب ایرانی است، عکس بیمارانش ایرانی است، مقالاتی که
از ایران منتشر شده، در این کتاب هست و هیچ عکس خارجی در آن دیده نمیشود.
البته آن بخشی از مطالب بینالمللی که به درد دانشجوی ایرانی میخورد هم
گردآوری شده است. این کتاب، شاید اولین کتاب در دنیاست که با اورژانسهای
اورولوژی شروع میشود. چون اگر یک بچه خدای نکرده دچار پیچش بیضه شود، شما
بهعنوان پزشک فقط شش ساعت وقت دارید او را نجات دهید. زمانی که ما دانشجو
بودیم، اساتیدمان کتاب مینوشتند، ولی الان اساتید از کتاب نوشتن توبه
کردند و این خیلی بد است. چون وقتی قرار باشد کتاب بنویسند، مجبور هستند
خوب بنویسند. وقتی قرار باشد یک کتاب تکست نوشته شود، 80،70 استاد باید با
هم جمع شوند و آن را بنویسند و اینجوری کار دستهجمعی را هم یاد میگیرند.
اساتیدی که وظیفه دارند، باید شروع به نوشتن کتاب درسی کنند. دانشجو وقتی
بداند کتاب استادش دستش است، برای آن استاد ارزش بیشتری قائل میشود. وظیفه یک استاد این است که چنین کتابی
بنویسد و هر چند سال یک بار مثل خارجیها آن را بهروز کند. رفرانس
دانشجویان اورولوژی کتاب چهارجلدی کمبل بوده که مطالب خیلی مفصلی دارد که
فلان دانشمند فلان نکته را گفت و... کلی اطلاعات در آن کتاب هست، ولی
همهاش به درد دانشجوی ایرانی نمیخورد. استاد باید این کتابها را بخواند و
آن بخشهایی را که لازم است، به دانشجو و رزیدنت و دستیارش بدهد. گایدلاین
داخلی باید جامعهنگر باشد و از بیماران ایرانی بر مبنای موازین علمی
بینالمللی بنویسد. هنر واقعی این است. هر کسی چنین هنری دارد، باید جلو
بیاید، چون اگر این کار را نکند، عقب مانده و وظیفه استادیاش را انجام
نداده است. در رشتههای فنی مهندسی، تعداد زیادی از دانشجویان به محض اینکه فارغالتحصیل میشوند، از ایران میروند. این حجم از مهاجرت در رشتههای پزشکی هم دیده میشود؟ البته ما با برنامهریزی که در زمینه
پزشکی انجام دادیم، پزشکان زیادی تربیت کردیم و به همین خاطر هم از مهاجرت
بعضی پزشکان نگران نیستیم. تعداد زیادی پزشک تربیت کردیم که اگر یکی برود،
دو تای دیگر به جای او سبز میشود و خوب هم تربیتشان کردیم. در حال حاضر در
تمامی رشتهها، فلوشیپ و فوق تخصص داریم و از این بابت نگرانی جدیای
نداریم. دکتر طباطبایی، اولین ایرانی که در حال حاضر در هاروارد است،
فارغالتحصیل ماست. دکتر جلالی را در کالیفرنیا داریم و آنها هم با ما در
ارتباط هستند، میآیند و میروند. ما اینجا آنقدر نیرو داریم که دنبال
جای کار برایشان میگردیم. بنابراین در پزشکی این مشکل را نداریم و
به نظر میرسد که این مسئله بیشتر مشکل رشتههای غیرپزشکی باشد. قرار است
طرحی را در دانشکده شهید بهشتی اجرا کنیم که کلاس درس به بیمارستان منتقل
شود تا پزشک کنار بیمار تربیت شود. اما مشکل رشتههای فنی این است که این
دانشجوها در کارخانه تربیت نمیشوند، در معدن تربیت نمیشود، سر ساختمان در
حال ساخت تربیت نمیشوند. تئوری را سر کلاس خوب یاد میگیرند، ولی از لحاظ
کار عملی ضعیفاند. دورههای انترنی و استژری همانطور که در پزشکی هست،
باید برای رشتههای فنی هم باشد. کلاس و دانشگاهی که دیوار دارد، به درد
نمیخورد. این درها را باید باز کنیم تا دانشجوها بتوانند وارد فضای کاری
شوند و علت اینکه ما بهشدت موافق جدا شدن وزارت بهداشت و درمان از وزارت
فرهنگ و آموزش عالی بودیم، دقیقا همین مسئله بود. یادم هست که آن موقع من در همدان بودم. یک
خانه قدیمی را کرده بودند بیمارستان و چند نفر بیمار مزمن داشتند،
درحالیکه بیمارستان اصلی شهر پر از بیماران شایع بود. آنجا دست بهداری
بود و بیمارستان آموزشی پزشکان که اساتید آنجا بودند، بیمار شایع و آموزشی
نداشت. الان رزیدنتها با بیماران واقعی بزرگ میشوند. پزشکی از آن موقعی
نجات پیدا کرد که از آن حالت محصور در کتابخانهها و بیمارستانهای
دانشگاهی درآمد. بنابراین اگر میخواهیم رشتههای مهندسیمان هم پیشرفت
کند، دانشجویانش باید وارد صنعت شوند. شما ببینید امروز تعداد زیادی
کارخانه ماشینسازی وجود دارد. ولی اینها چرا پیشرفت نکردند؟ چون در کنار
کارشان پژوهش نیست. اگر دانشگاه در کارخانه پیکان بود، این کارخانه به آن
روز نمیافتاد. چرا کره اینقدر پیشرفت کرده؟ چون در چنین کشورهایی حتما یک
درصدی از درآمد موسسه برای پژوهش صرف میشود و پژوهش را هم فرد دانشگاهی
انجام میدهد. مهمترین مشکلی که جامعه پزشکی در حال حاضر با آن روبهروست، چیست؟ پزشکی مثل رشتههای دیگر نیست، ولی
بههرحال ما هم مشکلاتی داریم. البته از آن طرف دستاوردهای خیلی زیادی هم
به دست آوردیم. در این سالها دستاوردهای پزشکی ما بینظیر بوده است. زمانی
بود که بیماران ما برای سادهترین سنگها یا برای درمان نازایی به خارج از
کشور میرفتند. اما امروز در شهر کوچکی مثل بابل 1000 عمل پیوند انجام شده
است. مردم ما چون چنین نعمتی دارند، قدرش را نمیدانند. دستاوردهایمان
آنقدر زیاد بوده که مردم آن را نمیبینند، بلکه فقط مشکلات را میبینند.
ما در این مملکت در زمان دفاع مقدس عملهای لاپاراسکوپی انجام میدادیم.
امروز بچه سه ماهه را با تروکار سه میلیمتری مینی لاپاراسکوپی عمل
میکنیم که در هیچکدام از کشورهای منطقه ممکن نیست. در 35 سال گذشته دستاورد زیاد داشتیم، اما
شما هر چه بیشتر کار کنید، مشکلات هم بیشتر میشود. اگر عمل نکنید،
عارضهای هم پیدا نمیکنید. ولی الان مشکل ما این است که از مرحله کمیت
گذشتیم و باید روی کیفیت کار کنیم. الان بیشتر از ظرفیت دارند دانشجو
میگیرند، درحالیکه ظرفیت آموزشی برای این تعداد ایجاد نشده است. بیشتر از
این تعداد را نمیتوانیم آموزش بدهیم و نیاز هم نداریم. بنابراین بهتر است
به جای اینکه نیروی زیاد جدید تولید کنیم، بهرهوری را بیشتر کنیم و همان
پزشکانی را که هستند، بازآموزی و از آنها استفاده کنیم. الان بیمارستان خصوصی زیاد شده، بیمارستان
دولتی هم زیاد شده و مریض کم شده است. قبلا یک پزشک در چهار سال میتوانست
همه چیز را خوب یاد بگیرد، ولی الان در شش سال یا حتی هشت سال هم
نمیتواند یاد بگیرد. به نظر من باید یک مقداری ترمز کنیم و کمی
حسابشدهتر ظرفیت را بالا ببریم. متاسفانه در حال حاضر هیچکدام از اساتید
فرصت مطالعاتی نمیروند. چون هم خیلی گران تمام میشود و هم در اینجا
ممکن است بیمارانش را از دست بدهد. چون رقیب زیاد شده و به همین خاطر هم
هست که سطح علمیمان پایین آمده است. ما دوران طلایی را گذراندیم، دورانی
که مریض زیاد و دکتر کم بود و محقق میتوانست کیسهای مختلفی را ببیند و
بررسی کند. شاید در این 15 سال در مراکز خودمان یک نفر هم فرصت مطالعاتی
نرفته. ولی من خودم 9 ماه فرصت مطالعاتی رفتم که برکاتش هنوز هم ادامه
دارد. حسن فرصت مطالعاتی این است که پزشک میرود
و جهانبینیاش عوض میشود. چون کار دیگران را هم میبیند و بینشش عوض
میشود. البته منظورم این نیست که ما چیزی بلد نیستیم، بلکه ما بلد هستیم،
اما آنها هم چیزهایی بلدند که میتوانیم ازشان یاد بگیریم و تبادلات علمی
داشته باشیم. دانشمندان جهان همه از یک خانواده هستند و اینها باید با هم
در ارتباط باشند. ارتباطات علمی باید باقی بماند، وگرنه عقب میافتیم و
نمیتوانیم این عقبافتادگی را جبران کنیم. باید برنامهریزیهایی انجام
شده و یک صندوق در بیمارستانها درست شود تا بخشی از درآمد یک استاد که
قرار است پلکانی باشد و از حدی بیشتر نشود، به این صندوق برود و بعدا از
مبلغی که در همین صندوق جمعآوری شده، برای رفتن به فرصت مطالعاتی انجام
شود. چه توصیهای برای دانشجویانی دارید که سر کلاس شما مینشینند؟ توصیه میکنم که همیشه به اخلاق پزشکی
توجه کنند. ما در فرهنگستان گروه قرآن و عترت و سلامت درست کردیم و
اساسنامهمان نشر قرآن در جامعه پزشکی است. اگر وقتی پزشک دستش را روی
نسخه میگذارد، خدا را حاضر و ناظر ببیند، دوای اضافه و غیرلازم برای مریض
نمینویسد و پول مریض را حرام نمیکند. دانشجوهای پزشکی که اینجا میآیند،
از دو ساعت درسی که به آنها میدهم، حدود سه ربع با نشان دادن اسلایدهای
مربوط، حرفهای بودن را آموزش میدهیم. پزشک باید طرز برخورد با مریض را
بداند. مریضی که درد میکشد، اگر ببیند پزشک و پرستار بالای سرش حرف
میزنند، یا میگویند و میخندند، احساس ناراحتی میکند و تصور میکند که
برایش اهمیت قائل نشدهاند. مریضهایی داریم که میآیند و میگویند
فلان رزیدنت سر عمل داشت در مورد شام دیشبش حرف میزد! اینها همه اشتباه
است. همیشه به دانشجویانم میگویم که احترام مریض را نگه دارید و درد مریض
را درد خودتان بدانید. بیماریای که گریبانگیر یک فرد شده، یک حادثه مهم
در زندگیاش است که تکرار نمیشود. وقتی کسی مریض میشود، تمام خانوادهاش
هم مریض هستند. بنابراین شما بهعنوان یک پزشک باید نشان بدهید که برایشان
اهمیت قائل هستید و تا آنجایی که میشود، با آنها صحبت کنید. از طرف دیگر
خلبان یک لباس دارد، کارگر یک نوع لباس دارد و پزشک هم لباس خودش را دارد.
خارج از ایران اصلا پزشک یا دانشجو را بدون لباس حرفهای داخل بخش راه
نمیدهند و میگویند برو لباست را عوض کن بعدا بیا. اینجا هرگز چنین
اتفاقی نمیافتد. شما بعضی از این خانمهای دانشجو را ببینید که چطوری وارد
بخش میشوند. آن وقت تفاوت را کاملا احساس میکنید. ما اینها را با
اسلاید نشان میدهیم که در خارج هم نمیگذارند دانشجوی پزشکی با شلوار تنگ
یا دمپایی یا تیشرت و کلاه و جواهرآلات بیاید و وارد بخش شود. یک خانم یا آقای پزشک باید پوشش مشخص و
مرتب داشته باشد. بجش را زده باشد، گوشیاش همراهش باشد، شلوارش اتوکشیده
باشد، کفشش تمیز و مرتب باشد، دهانش بو ندهد، ادکلن شدید و تند نزند که
باعث تحریک آسم میشود و در یک کلام باید بلوغ پزشکی پیدا کند. این جزئیات
خیلی مهم است. من روز اول به دانشجوهایم میگویم که جزء 30 قرآن را هر کسی
خوب بخواند، دو نمره تشویقی میگیرد. این یعنی اهمیت دادن به قرآن. کسی که
با خدا و قرآن باشد، هم کارش را درست انجام میدهد و هم علمش را بالا
میبرد، چون مریض را امانت الهی میداند و کار خلاف نمیکند و دنبال پول
نمیرود. در حال حاضر مسائل فرهنگی و اخلاقی گمشده ما در پزشکی است. البته
در همه قسمتها، نه فقط در پزشکی.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری، کمتر
پزشک و متخصص اورولوژی در ایران و جهان است که با نام دکتر ناصر سیمفروش،
برگزیده جایزه علامه طباطبایی بنیاد ملی نخبگان، عضو هیئت علمی و استاد
برجسته دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و آغازگر خودکفایی علم اورولوژی در
ایران، عضو انجمن بینالمللی جراحی کلیه SIU و انجمن جراحان کلیه آمریکا
آشنا نباشد. او که در سال 1326 به دنیا آمده، از سال 1390 تاکنون استاد
ممتاز دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بوده و از دهه 60 تاکنون ریاست بخش
پیوند و بخش اورولوژی بیمارستان لبافینژاد را برعهده دارد. اقدامات دکتر
سیمفروش و همکارانش در این بیمارستان باعث شده موفقیت مدل ایرانی پیوند
کلیه در آسیا و جهان زبانزد شده و نام جمهوری اسلامی ایران بهعنوان تنها
کشوری مطرح شود که کوتاهترین لیست انتظار پیوند کلیه را دارد و به گفته
دکتر سیمفروش کمتر بیماری در انتظار پیوند جان خود را از دست میدهد، بر
خلاف کشور آمریکا که روزی 25 نفر جان خود را در لیست انتظار پیوند از دست
میدهند. آنچه در ادامه میآید، خلاصهای از گفتوگوی این شماره «سرآمد»
با این پزشک مطرح ایرانی است.