کلاس و دانشگاهی که دیوار دارد، به درد نمی‌خورد. این درها را باید باز کنیم تا دانشجوها بتوانند وارد فضای کاری شوند و علت اینکه ما به شدت موافق جدا شدن وزارت بهداشت و درمان از وزارت فرهنگ و آموزش عالی بودیم، دقیقا همین مسئله بود.


به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فناوری و نوآوری،
کمتر پزشک و متخصص اورولوژی در ایران و جهان است که با نام دکتر ناصر سیم‌فروش، برگزیده جایزه علامه طباطبایی بنیاد ملی نخبگان، عضو هیئت علمی و استاد برجسته دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و آغازگر خودکفایی علم اورولوژی در ایران، عضو انجمن بین‌المللی جراحی کلیه SIU و انجمن جراحان کلیه آمریکا آشنا نباشد. او که در سال 1326 به دنیا آمده، از سال 1390 تاکنون استاد ممتاز دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بوده و از دهه 60 تاکنون ریاست بخش پیوند و بخش اورولوژی بیمارستان لبافی‌نژاد را برعهده دارد. اقدامات دکتر سیم‌فروش و همکارانش در این بیمارستان باعث شده موفقیت مدل ایرانی پیوند کلیه در آسیا و جهان زبانزد شده و نام جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان تنها کشوری مطرح شود که کوتاه‌ترین لیست انتظار پیوند کلیه را دارد و به گفته دکتر سیم‌فروش کمتر بیماری در انتظار پیوند جان خود را از دست می‌دهد، بر خلاف کشور آمریکا که روزی 25 نفر جان خود را در لیست انتظار پیوند از دست می‌دهند. آن‌چه در ادامه می‌آید، خلاصه‌ای از گفت‌و‌گوی این شماره «سرآمد» با این پزشک مطرح ایرانی است.  

 

آقای دکتر! شما به عنوان برگزیده جایزه علامه طباطبایی بفرمایید یک پزشک نخبه باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ صرف موفقیت در دانشگاه برای اینکه ما یک پزشک را نخبه بدانیم، کافی است؟

نخبه کسی است که در میدان عمل، حلال مشکلات باشد و از هر لحاظ بتواند به مردم کمک کند. یک پزشک میتواند یک پزشک ساده باشد و در عین حال نخبه هم باشد و از آن طرف پزشکی ممکن است عضو هیئت علمی دانشگاه باشد، ولی لزوما نتوانیم او را نخبه بدانیم. شما پزشکی را در نظر بگیرید که در رشته خودش به یک جای بسیار محروم رفته که هیچکس دیگری حاضر نبوده در آن منطقه کار کند و در آنجا کارهای بزرگی انجام داده تا دیگر لازم نباشد صدها بیمار برای درمان به مرکز بیایند. با خودش تکنولوژی را به آن منطقه برده و کارهای بزرگ و مهمی انجام داده است.

طبیعتا میتوان این فرد را نخبه دانست. از سوی دیگر کسی هم که عضو هیئت علمی دانشگاه است، میتواند نخبه باشد، چون معمولا ابتکارات و نوآوری و خدمات تولیدی و... در سطح علم و در مرکز علم به وجود میآید. بنابراین اگر بخواهیم نخبگی را در رشته پزشکی تعریف کنیم، باید به هر سه سطح توجه داشته باشیم. محور اول باید بیمار باشد که هدف نهایی ما درمان اوست. در درجه بعد آموزش قرار دارد، یعنی توسعه علم. همانطور که میدانید، در احادیث داریم که زکات علم آموختن است. و بالاخره سطح سوم تحقیق و پژوهش است، چون برای رشد و پیشرفت به آن نیاز داریم. آدم وقتی کاری را انجام میدهد، با خودش فکر میکند همه چیز را میداند. ولی واقعیت این است که در همان زمان دیگران در حال پیشرفت هستند و اگر تحقیق نباشد، در کنار هر موسسهای، چه مربوط به پزشکی باشد و چه نباشد، آن موسسه حتما از بین میرود.

یک پزشک که جزو هیئت علمی دانشگاه است، وظایف مختلفی دارد. در حیطه درمان طبیعی است که باید به «learning by doing» اعتقاد داشته باشیم، یعنی یک پزشک باید تمام کارها را در عمل انجام بدهد، و در عین حال تحقیق هم کند. وگرنه یک پزشک در کتابخانه نمیتواند محقق خوبی باشد. یک پزشک باید حتما اهل میدان باشد و در فیلد یا حیطه درمانی کار کند. بنابراین اولین وظیفه این است که پزشک باید حتما با مریض تماس داشته باشد و آدم مادی نباشد. چون مادیات مانع رشد علم  میشود. شما فرض کنید یک بیمار با یک مشکل پیچیده به پزشک مراجعه کرده، ولی از نظر مادی ضعیف است. اگر پزشک او را رد کند، طبیعی است که عقب میافتد، چون از آن بیمار محروم میشود و اطلاعاتی را هم که میتواند از نظر علمی به دست بیاورد، کسب نمیکند. بنابراین پزشکی که میخواهد نخبه باشد، در قدم اول باید اهل کار باشد. در قدم دوم نباید آدم مادیگرایی باشد، چون این مانع پیشرفش میشود.

از شاگردانتان شنیدم که همچنان سر کلاسهای پزشکی میروید و خودتان را محدود به دورههای تخصص نکردید. این عادت به دلیل همان اهمیتی است که برای بحث آموزش قائل هستید و به آن اشاره کردید؟

بله، در حیطه آموزش، واقعا مهم است که ما تمام ردههای آموزشی را مورد توجه قرار دهیم. خیلی از اساتید وقتی معروف میشوند، دیگر با دانشجویان پزشکی کار نمیکنند، چون این کار را در سطح خودشان نمیبینند! کلاسهایشان را به رزیدنتها یا فلوها میدهند. ولی من با تمام گرفتاریهایی که دارم، تدریس دانشجوی پزشکی را جزو اولویتهای مهمم قرار دادم و اجازه نمیدهم دستیاران یا فلوهای در حال آموزش در بیمارستان به این بچهها درس بدهند. اگر امروز دانشجویان پزشکی را تحقیر کنیم و تحویلشان نگیریم، یا کار را به آنها ندهیم، طبیعی است که آنها هم نمیتوانند در آینده پزشک خوبی باشند. بلکه همیشه این عقده را خواهند داشت و همین رفتار را بعدا با دانشجویانشان میکنند. بنابراین یک پزشک اگر میخواهد نخبه باشد، باید به تمام ردههای آموزشی برحسب وظیفه آموزش بدهد و هر چه را که یاد گرفته، به رایگان در اختیار دیگران قرار دهد و آن را برای خودش نگه ندارد.

یادم هست چند سال قبل پزشکی تازه جراحیهای لاپاراسکوپی را در ایران شروع کرده بود و میگفت من پول دادم این رشته را یاد گرفتم، همینطوری به رایگان آن را به کسی یاد نمیدهم! ولی آدم نخبه کسی است که به رایگان و با سخاوت علمی، آنچه را که به دست آورده، در اختیار دیگران قرار بدهد. باز هم اینجا مسئله مادیگرایی میتواند مانع پیشرفت شود. بنابراین یک پزشک نخبه باید خوب آموزش بدهد و همه چیزهایی را که بلد است، به شاگردانش یاد بدهد و از طرف دیگر کار تیمی کند. انسان بهتنهایی هیچوقت به جایی نمیرسد. آدمی که ادعای نخبگی دارد، باید تیم داشته باشد، یعنی گروه بزرگی که به آنها برسد، مدیریتشان کند و همه را همراه خود بالا بکشد. یک آدم نخبه با چنین تیمی میتواند موفق باشد. خود این فرد باید مصداق «ز گهواره تا گور دانش بجوی» باشد، یعنی همیشه در کنگرههای علمی حضور داشته باشد، در اینترنت دنبال مسائل علمی جدید باشد و خلاصه همه جا حضور داشته باشد. تا آن حدی که توان دارد و وقتش اجازه میدهد، خودش را بالا نگه دارد تا بتواند تیم خودش را هم بالا بکشد. وگرنه آدمی که خودش سطح پایین باشد، آدمهای بیسواد و کمسواد را هم به گروهش میآورد که مزاحمش نباشند. یک نخبه باید بداند که همیشه جا برای یاد گرفتن هست و هیچوقت فکر نکند که «من به جایی رسیدم که دیگر لازم نیست جلوتر بروم».

واقعیت این است که دنیا پیشرفت میکند و قطار علم جلو میرود و ما اگر سوار نشویم، پیاده میمانیم و از بین میرویم. اینکه حضرت علی(ع) میفرمایند «انسان اگر دو روزش یکی باشد، زیان کار است»، در علم و تحقیق واقعا مصداق دارد. از بحث آموزش که بگذریم، مسئله تحقیق هم مهم است، چون تحقیق لازمه زنده ماندن است. در هر عرصهای، از زندگی شخصی گرفته یا برای یک عضو هیئت علمی که از واجبات است که بگردد و ببیند مشکل کجاست و بعد هم راجع به آن مشکل فکر کند و بعد مرور کند که دیگران چه کردند تا دوبارهکاری و حیف و میل انرژی پیش نیاید. وقت خودش یک سرمایه بزرگ است که اگر از دست برود، برنمیگردد. پس یک محقق باید ببیند چه مشکلی وجود دارد و برای حل این مشکل از همانجایی که هست، شروع کند و با خودش فکر نکند دانشمندان تحقیق کردند و دیگر چیزی برای تحقیق نیست. حالا خیلی فرصت نیست که برایتان بگویم، ولی خود من با همین امکانات محدودی که اینجا داریم، تحقیقات زیادی کردم که الحمدالله جهانی هم شده و الان همه دارند از نتایج آن استفاده میکنند. مثلا در خصوص بازگشت ادرار در اطفال، تکنیک یک پزشک اسپانیایی را از خودش بیشتر انجام دادیم که برای تشکر از ما نامه فرستاد. یا مثلا در زمینه پیوند کلیه، مدل ایرانی را ارائه دادیم که در آمریکا بهشدت مورد توجه است و پیشنهاد شده این روش را در بعضی ایالتها به صورت پایلوت به اجرا درآوردند. همین دیروز بیماری داشتم که 15 سال بود در آمریکا در انتظار پیوند کلیه بود.

درحالیکه در ایران، یک نفر طی سه ماه میتواند به مرحله پیوند کلیه برسد، درحالیکه متوسط لیست انتظار در آمریکا پنج سال است. مدلی که درست کردیم، این امکان را میدهد که پیوند کلیه از بیمار مرگ مغزی، از دهنده زنده، از فامیل فرد و... انجام شود. به همین دلیل یک کودک که مشکل کلیوی داشته باشد، در ایران میتواند بدون اینکه دیالیز شود، تحت عمل پیوند قرار بگیرد. در هر صورت مدل ایرانی پیوند کلیه در آمریکا و اروپا بهشدت مورد علاقه و مورد بحث است و طرفداران بسیار زیادی دارد و مورد توجه محافل علمی در دنیاست. چون در تمام جهان فقط ایران است که لیست انتظار پیوند کلیه یا کوتاهترین لیست را در زمینه پیوند کلیه دارد و بیمارانش در انتظار پیوند نمیمیرند. شاید بد نباشد بدانید که در آمریکا هر سال، چهار هزار نفر قبل از اینکه به پیوند مورد نظرشان برسند، فوت میکنند. ولی اینجا اینطوری نیست. اکثر بیماران ما ظرف سه، چهار ماه به پیوند میرسند.

به اهمیت پژوهش در زمینه پزشکی اشاره کردید. به نظرتان تاکیدی که الان در زمینه نوشتن مقاله وجود دارد، درست است و میتواند به ارتقای علمی کمک کند؟ 

احسنت! خارجیها شعاری دارند که میگویند «Publish or Perish»، یعنی منتشر کن یا نابود شو. وقتی شما یک کار علمی انجام میدهید، اگر نتایجش را ننویسی، از بین میرود. بنده هر جایی که عمل کنم، حتما از عمل عکس میگیرم و آن را نگه میدارم. ما الان سایت داریم که بینندههایش از آمریکا بیشتر از ایران است. اگر شما کارتان را داکیومنت یا مستندسازی کنید، باقی میماند، وگرنه از بین میرود. کیس جالب هم هیچوقت تکرار نمیشود که بخواهی بعدا نتایجش را جمعآوری کنی. از طرف دیگر وقتی شما چیزی را میخواهید بنویسید، مجبور هستید آن را خوب بنویسید، چون زیر ذرهبین قرار میگیرید. ولی اگر  صبح تا شب در مطب و بیمارستان و... کار کنید، نه زیر نقد هستید و نه چیزی حاصل میشود که دیگران هم از آن استفاده کنند. بنابراین حتما باید نتایج کارمان را انتشار بدهیم. البته بعضیها هم هستند که چیزهای بهدردنخوری مینویسند و کاغذ حرام میکنند و متاسفانه اینجوری وقت خودشان را تلف میکنند. درحالیکه باید مقالهای که نوشته میشود، حاوی نکات بهدردبخور جامعه باشد. یعنی فرد محقق از درون متن جامعه مشکل را پیدا کند و روی آن کار کند و پروژه بگذارد و بعد ببیند که به درد میخورد یا نه. اصلاً لازمه استاد بودن همین است. مسئله مهم دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم، این است که متاسفانه ما سعی کردیم از خارج الگوسازی کنیم، ولی هنوز برای خودمان کتاب درسی نداریم.

من به ژاپن، ترکیه و آمریکا رفتم و دیدم که در این کشورها تمام دانشجویان پزشکی و رزیدنتها یا دستیارها کتابهای درسی خودشان را میخوانند. ولی متاسفانه الان اگر لیست رفرانسهایی را که وزارت بهداشت برای امتحانات اعلام میکند ببینید، متوجه میشوید که 95 درصدش خارجی است. این واقعا مایه خجالت است. در کتابهای درسی که خارجیها مینویسند، چیزهایی هست که اصلا به درد جامعه ما نمیخورد. بنابراین وظیفه استاد این است که این کتابها و گایدلاینها و کتابهای تکست خارجی و مقالات را  بخواند و بخشهای خوب آنها را جدا کند و به رزیدنتها و دانشجوها بدهد. دانشجویی هم که میخواهد مطالب اضافه بخواند، میتواند خودش مراجعه کند. ولی وظیفه ما اساتید این است که کتاب خودمان را برای دانشجوی ایرانی بنویسیم که هم در آینده معلوم باشد طبابت ما در این زمان چه بوده و هم رزیدنتها و دانشجوها آن چیزهایی را که لازم است، یاد بگیرند. 

ما نباید با مطالب اضافه وقت دانشجو و رزیدنت را بگیریم. مثلا بیماری تب دانهدار کوههای راکی به چه درد دانشجوی ما در ایران میخورد. درحالیکه این بیماری در خود آمریکا هم شایع نیست. اینها را خارجیها میگویند NICE TO KNOW، یعنی دانستنشان خوب است، ولی شاید به دردش نخورد. به جای این چیزها برای دانشجوی ایرانی میتوان درباره سرطانهای کلیه یا سنگهای ادراری یا بیماریهای مادرزادی اطفال نوشت و این همان کاری است که ما در کتاب «اورولوژی عمومی» و «کتاب جامع اورولوژی ایران» انجام دادیم. این کتاب نزدیک سه هزار صفحه است و تنها کتابی است که مرجع امتحانات تخصصی و امتحانات دانشجویان پزشکی در دوره عمومی محسوب میشود. همه چیز این کتاب ایرانی است، عکس بیمارانش ایرانی است، مقالاتی که از ایران منتشر شده، در این کتاب هست و هیچ عکس خارجی در آن دیده نمیشود. البته آن بخشی از مطالب بینالمللی که به درد دانشجوی ایرانی میخورد هم گردآوری شده است. این کتاب، شاید اولین کتاب در دنیاست که با اورژانسهای اورولوژی شروع میشود. چون اگر یک بچه خدای نکرده دچار پیچش بیضه شود، شما بهعنوان پزشک فقط شش ساعت وقت دارید او را نجات دهید. زمانی که ما دانشجو بودیم، اساتیدمان کتاب مینوشتند، ولی الان اساتید از کتاب نوشتن توبه کردند و این خیلی بد است. چون وقتی قرار باشد کتاب بنویسند، مجبور هستند خوب بنویسند. وقتی قرار باشد یک کتاب تکست نوشته شود، 80،70 استاد باید با هم جمع شوند و آن را بنویسند و اینجوری کار دستهجمعی را هم یاد میگیرند. اساتیدی که وظیفه دارند، باید شروع به نوشتن کتاب درسی کنند. دانشجو وقتی بداند کتاب استادش دستش است، برای آن استاد ارزش بیشتری قائل میشود.

وظیفه یک استاد این است که چنین کتابی بنویسد و هر چند سال یک بار مثل خارجیها آن را بهروز کند. رفرانس دانشجویان اورولوژی کتاب چهارجلدی کمبل بوده که مطالب خیلی مفصلی دارد که فلان دانشمند فلان نکته را گفت و... کلی اطلاعات در آن کتاب هست، ولی همهاش به درد دانشجوی ایرانی نمیخورد. استاد باید این کتابها را بخواند و آن بخشهایی را که لازم است، به دانشجو و رزیدنت و دستیارش بدهد. گایدلاین داخلی باید جامعهنگر باشد و از بیماران ایرانی بر مبنای موازین علمی بینالمللی بنویسد. هنر واقعی این است. هر کسی چنین هنری دارد، باید جلو بیاید، چون اگر این کار را نکند، عقب مانده و وظیفه استادیاش را انجام نداده است.

در رشتههای فنی مهندسی، تعداد زیادی از دانشجویان به محض اینکه فارغالتحصیل میشوند، از ایران میروند. این حجم از مهاجرت در رشتههای پزشکی هم دیده میشود؟

البته ما با برنامهریزی که در زمینه پزشکی انجام دادیم، پزشکان زیادی تربیت کردیم و به همین خاطر هم از مهاجرت بعضی پزشکان نگران نیستیم. تعداد زیادی پزشک تربیت کردیم که اگر یکی برود، دو تای دیگر به جای او سبز میشود و خوب هم تربیتشان کردیم. در حال حاضر در تمامی رشتهها، فلوشیپ و فوق تخصص داریم و از این بابت نگرانی جدیای نداریم. دکتر طباطبایی، اولین ایرانی که در حال حاضر در هاروارد است، فارغالتحصیل ماست. دکتر جلالی را در کالیفرنیا داریم و آنها هم با ما در ارتباط هستند، میآیند و میروند. ما اینجا آنقدر نیرو داریم که دنبال جای کار برایشان میگردیم.

بنابراین در پزشکی این مشکل را نداریم و به نظر میرسد که این مسئله بیشتر مشکل رشتههای غیرپزشکی باشد. قرار است طرحی را در دانشکده شهید بهشتی اجرا کنیم که کلاس درس به بیمارستان منتقل شود تا پزشک کنار بیمار تربیت شود. اما مشکل رشتههای فنی این است که این دانشجوها در کارخانه تربیت نمیشوند، در معدن تربیت نمیشود، سر ساختمان در حال ساخت تربیت نمیشوند. تئوری را سر کلاس خوب یاد میگیرند، ولی از لحاظ کار عملی ضعیفاند. دورههای انترنی و استژری همانطور که در پزشکی هست، باید برای رشتههای فنی هم باشد. کلاس و دانشگاهی که دیوار دارد، به درد نمیخورد. این درها را باید باز کنیم تا دانشجوها بتوانند وارد فضای کاری شوند و علت اینکه ما بهشدت موافق جدا شدن وزارت بهداشت و درمان از وزارت فرهنگ و آموزش عالی بودیم، دقیقا همین مسئله بود.

یادم هست که آن موقع من در همدان بودم. یک خانه قدیمی را کرده بودند بیمارستان و چند نفر بیمار مزمن داشتند، درحالیکه بیمارستان اصلی شهر پر از بیماران شایع بود. آنجا دست بهداری بود و بیمارستان آموزشی پزشکان که اساتید آنجا بودند، بیمار شایع و آموزشی نداشت.  الان رزیدنتها با بیماران واقعی بزرگ میشوند. پزشکی از آن موقعی نجات پیدا کرد که از آن حالت محصور در کتابخانهها و بیمارستانهای دانشگاهی درآمد. بنابراین اگر میخواهیم رشتههای مهندسیمان هم پیشرفت کند، دانشجویانش باید وارد صنعت شوند. شما ببینید امروز تعداد زیادی کارخانه ماشینسازی وجود دارد. ولی اینها چرا پیشرفت نکردند؟ چون در کنار کارشان پژوهش نیست. اگر دانشگاه در کارخانه پیکان بود، این کارخانه به آن روز نمیافتاد. چرا کره اینقدر پیشرفت کرده؟ چون در چنین کشورهایی حتما یک درصدی از درآمد موسسه برای پژوهش صرف میشود و پژوهش را هم فرد دانشگاهی انجام میدهد.

مهمترین مشکلی که جامعه پزشکی در حال حاضر با آن روبهروست، چیست؟

پزشکی مثل رشتههای دیگر نیست، ولی بههرحال ما هم مشکلاتی داریم. البته از آن طرف دستاوردهای خیلی زیادی هم به دست آوردیم. در این سالها دستاوردهای پزشکی ما بینظیر بوده است. زمانی بود که بیماران ما برای سادهترین سنگها یا برای درمان نازایی به خارج از کشور میرفتند. اما امروز در شهر کوچکی مثل بابل 1000 عمل پیوند انجام شده است. مردم ما چون چنین نعمتی دارند، قدرش را نمیدانند. دستاوردهایمان آنقدر زیاد بوده که مردم آن را نمیبینند، بلکه فقط مشکلات را میبینند. ما در این مملکت در زمان دفاع مقدس عملهای لاپاراسکوپی انجام میدادیم. امروز  بچه سه ماهه را با تروکار سه میلیمتری مینی لاپاراسکوپی عمل میکنیم که در هیچکدام از کشورهای منطقه ممکن نیست.

در 35 سال گذشته دستاورد زیاد داشتیم، اما شما هر چه بیشتر کار کنید، مشکلات هم بیشتر میشود. اگر عمل نکنید، عارضهای هم پیدا نمیکنید. ولی الان مشکل ما این است که از مرحله کمیت گذشتیم و باید روی کیفیت کار کنیم. الان بیشتر از ظرفیت دارند دانشجو میگیرند، درحالیکه ظرفیت آموزشی برای این تعداد ایجاد نشده است. بیشتر از این تعداد را نمیتوانیم آموزش بدهیم و نیاز هم نداریم. بنابراین بهتر است به جای اینکه نیروی زیاد جدید تولید کنیم، بهرهوری را بیشتر کنیم و همان پزشکانی را که هستند، بازآموزی و از آنها استفاده کنیم.

الان بیمارستان خصوصی زیاد شده، بیمارستان دولتی هم زیاد شده و مریض کم شده است. قبلا یک پزشک در چهار سال میتوانست همه چیز را خوب یاد بگیرد، ولی الان در شش سال یا حتی هشت سال هم نمیتواند یاد بگیرد. به نظر من باید یک مقداری ترمز کنیم و کمی حسابشدهتر ظرفیت را بالا ببریم. متاسفانه در حال حاضر هیچکدام از اساتید فرصت مطالعاتی نمیروند. چون هم خیلی گران تمام میشود و هم در اینجا ممکن است بیمارانش را از دست بدهد. چون رقیب زیاد شده و به همین خاطر هم هست که سطح علمیمان پایین آمده است. ما دوران طلایی را گذراندیم، دورانی که مریض زیاد و دکتر کم بود و محقق میتوانست کیسهای مختلفی را ببیند و بررسی کند. شاید در این 15 سال در مراکز خودمان یک نفر هم فرصت مطالعاتی نرفته. ولی من خودم 9 ماه فرصت مطالعاتی رفتم که برکاتش هنوز هم ادامه دارد.

حسن فرصت مطالعاتی این است که پزشک میرود و جهانبینیاش عوض میشود. چون کار دیگران را هم میبیند و بینشش عوض میشود. البته منظورم این نیست که ما چیزی بلد نیستیم، بلکه ما بلد هستیم، اما آنها هم چیزهایی بلدند که میتوانیم ازشان یاد بگیریم و تبادلات علمی داشته باشیم. دانشمندان جهان همه از یک خانواده هستند و اینها باید با هم در ارتباط باشند. ارتباطات علمی باید باقی بماند، وگرنه عقب میافتیم و نمیتوانیم این عقبافتادگی را جبران کنیم. باید برنامهریزیهایی انجام شده و یک صندوق در بیمارستانها درست شود تا بخشی از درآمد یک استاد که قرار است پلکانی باشد و از حدی بیشتر نشود، به این صندوق برود و بعدا از مبلغی که در همین صندوق جمعآوری شده، برای رفتن به فرصت مطالعاتی انجام شود.

چه توصیهای برای دانشجویانی دارید که سر کلاس شما مینشینند؟

توصیه میکنم که همیشه به اخلاق پزشکی توجه کنند. ما در فرهنگستان گروه قرآن و عترت و سلامت درست کردیم و اساسنامهمان نشر قرآن در جامعه پزشکی است. اگر وقتی پزشک دستش را روی نسخه میگذارد، خدا را حاضر و ناظر ببیند، دوای اضافه و غیرلازم برای مریض نمینویسد و پول مریض را حرام نمیکند. دانشجوهای پزشکی که اینجا میآیند، از دو ساعت درسی که به آنها میدهم، حدود سه ربع با نشان دادن اسلایدهای مربوط، حرفهای بودن را آموزش میدهیم. پزشک باید طرز برخورد با مریض را بداند. مریضی که درد میکشد، اگر ببیند پزشک و پرستار بالای سرش حرف میزنند، یا میگویند و میخندند، احساس ناراحتی میکند و تصور میکند که برایش اهمیت قائل نشدهاند.

مریضهایی داریم که میآیند و میگویند فلان رزیدنت سر عمل داشت در مورد شام دیشبش حرف میزد! اینها همه اشتباه است. همیشه به دانشجویانم میگویم که احترام مریض را نگه دارید و درد مریض را درد خودتان بدانید. بیماریای که گریبانگیر یک فرد شده، یک حادثه مهم در زندگیاش است که تکرار نمیشود. وقتی کسی مریض میشود، تمام خانوادهاش هم مریض هستند. بنابراین شما بهعنوان یک پزشک باید نشان بدهید که برایشان اهمیت قائل هستید و تا آنجایی که میشود، با آنها صحبت کنید. از طرف دیگر خلبان یک لباس دارد، کارگر یک نوع لباس دارد و پزشک هم لباس خودش را دارد. خارج از ایران اصلا پزشک یا دانشجو را بدون لباس حرفهای داخل بخش راه نمیدهند و میگویند برو لباست را عوض کن بعدا بیا. اینجا هرگز چنین اتفاقی نمیافتد. شما بعضی از این خانمهای دانشجو را ببینید که چطوری وارد بخش میشوند. آن وقت تفاوت را کاملا احساس میکنید. ما اینها را با اسلاید نشان میدهیم که در خارج هم نمیگذارند دانشجوی پزشکی با شلوار تنگ یا دمپایی یا تیشرت و کلاه و جواهرآلات بیاید و وارد بخش شود.

یک خانم یا آقای پزشک باید پوشش مشخص و مرتب داشته باشد. بجش را زده باشد، گوشیاش همراهش باشد، شلوارش اتوکشیده باشد، کفشش تمیز و مرتب باشد، دهانش بو ندهد، ادکلن شدید و تند نزند که باعث تحریک آسم میشود و در یک کلام باید بلوغ پزشکی پیدا کند. این جزئیات خیلی مهم است. من روز اول به دانشجوهایم میگویم که جزء 30 قرآن را هر کسی خوب بخواند، دو نمره تشویقی میگیرد. این یعنی اهمیت دادن به قرآن. کسی که با خدا و قرآن باشد، هم کارش را درست انجام میدهد و هم علمش را بالا میبرد، چون مریض را امانت الهی میداند و کار خلاف نمیکند و دنبال پول نمیرود. در حال حاضر مسائل فرهنگی و اخلاقی گمشده ما در پزشکی است. البته در همه قسمتها، نه فقط در پزشکی. „